صبح پادشاهی
شب زفاف نگو ، صبح پادشاهی بود// شدم زلطف پدر صاحب یکی همسر
کلید خانه ای زیبا پدر بداد به من// که بود جا و مکانش زخانۀ خود سر
سمند زرد قناری هدیۀ مادر// بلیط دور اروپا اضافه کرد پدر
ضیافتی که به پا شد برای دامادی// زروز تاجگذاری شاه بُد بهتر
گروه جاز به پاکرده بود غوغایی// گذاشته بود تمام محلهّ را بر سر
من از صدای موزیک وغریووشادی وشور// شدم زخواب رها توی رختخواب پکر
به شکوه گفت پدر لِنگ ظهرشد برخیز// مگر نداری از اوضاع خیط ما تو خبر
به خانه نیست غذایی برای صبحانه// برو ز مهدی بقاّل باز نسیه بخر
به طعنه گفت به «جاوید» زان میانه یکی// به بیت آخر شعرت بگو زقول پسر
چه صبح پادشهی ، بَه چه تازه دامادی// نداشت نان و پنیری برای آن همسر