گفتم که چرا دشمنت افکند به مرگ ؟
گفتا که چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که وصيتي نداري ؟ خنديد !
يعني که همين بس است: لبخند به مرگ !
.قیصر امین پور.
گفتم که چرا دشمنت افکند به مرگ ؟
گفتا که چو دوست بود خرسند به مرگ
گفتم که وصيتي نداري ؟ خنديد !
يعني که همين بس است: لبخند به مرگ !
.قیصر امین پور.
همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی
دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی
حافظ
گم است وقت و تصاویر پیش رو مفقود
تمام خاطرهها هم همیشه عالی نیست
نپرس از من و حالـم، دروغ میشنوی:
"به غير دوری لبخند تو، ملالي نيست!"
کشت دروغ، بار حقیقت نمیدهد
این خشک رود، چشمهٔ حیوان نمیشود
پروین اعتصامی
از زهد خشک بر خیز در خیل اهل راز آی
حافظ بحق قرآن کز شید و زَرق باز آی
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
که به عشق تو قمر قاری قرآن شده است
مثل من باغچه ی خانه هم از دوری تو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
برآید از دلم آهی بسوزد هفت دریا را
گر سیل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود
مرغان آبی را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته
زان سان که ماهی را بود دریا و طوفان جان فزا
مولوی
پ.ن.:
و یکی از فراموشناشدنی و کلاسیک و نوستالژی ـهای موسیقیمان و با صدای حسامالدین سراج
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
...
خواهی سوی مستیم کش خواهی ببر سوی فنا
باقی همه آن شما
و ...
اگه بخوام بنویسم همه رو باید بنویسم.
این قدر آئینه ها را به رخ من نکشید
این قدر داغ جنون بـر جگرم نگذارید
چشمی آبی تـر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
تو، همی اخلاص را خوانی جنون
چون توانی چاره کرد این درد، چون
از طبیبم گر چه میدادی نشان
من نمیبینم طبیبی در جهان
من چه دانم، کان طبیب اندر کجاست
میشناسم یک طبیب، آنهم خداست
پروین اعتصامی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)