شب مهتابی قشنگ است برای دیدن یار
اما چه کنم دیوارها بلند است و نگهبان بسیار
شب مهتابی قشنگ است برای دیدن یار
اما چه کنم دیوارها بلند است و نگهبان بسیار
اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی :(
کاش یادم بماند
خوب بودن بس نیست، بهترین باشم
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو میخندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را
عشق مدیون تو هستم لحظه ی خوشبختی ام را
طعنه بر خاری من ای گل بیچاره مزن
من به پای تو نشستم که چنین خار شدم
یکم وصف حال من طولانیه !
با تو هستم اي حريم خستگي
لحظه اي بنشين و جانم تازه كن
نام خود در گوشه نامم گذار
نام خامم را پر از آوازه كن
در شكنج وحشت شبها بيا
خلوت تنهاي اين جانم ببين
محبس خاموش اين عاشق نگر
در كنار خسته جانم نشين
شاهد غم باش و درد و التهاب
بي كسي تنها شدن با يادها
ترس بي معنا شدن در خاطره
در سكوتي گفتن فرياد ها
بودن و رفتن حديث زندگي است
قبل از اين رفتن تو بودن را بگو
نفرت ار خو.اهي برو با ديگران
عشق ار خواهي درون من بجو
ديگر اين تنها شدن شد قسمتم
رفتنت را بر دلم آويختي
مانده ام تنهاترين وبي رفيق
جام غم را در گلويم ريختي
دنیا عجب جایی شده...
حسابش رفته از دستم
شبایی رو که بیدارم
شاید از گریه خوابم برد
درها رو باز میزارم
هیچکی نمیفهمه چه حالی دارم
چه دنیای رو به زوالی دارم
مجنونم و دلزده از لیلی ها
خیلی دلم گرفته از خیلی ها ...........
توی شبات ستاره نیست
موندی و راه چاره نیست
اگر چه هیچکس نیومد
سری به تنهاییت نزد
اما تو کوه درد باش
طاقت بیار و مرد باش!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)