تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 18 از 469 اولاول ... 81415161718192021222868118 ... آخرآخر
نمايش نتايج 171 به 180 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #171
    پروفشنال somayeh_63's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    تبريز
    پست ها
    769

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط bi bi
    پس تكليف سوتي هاي +18 چي ميشه
    اونا هم زياده هم جالب
    اونا رو برا من تو پاغام خصوصي بنويس تا يه كم بخندم
    اخه ديگه خسته شدم از گريه كردن
    به خدا ثواب ميكنين ها

    راستي منم اونلي فقط جاست شادمهر
    البته منصورم خوبه هااااااااااااا

  2. #172
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    دوستان یه سوال تاپیک "ایراد نفر قبلیت رو بگیر " رو کی پاک کردن ؟

  3. #173
    اگه نباشه جاش خالی می مونه mehdidll's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2005
    محل سكونت
    لينوكس
    پست ها
    348

    پيش فرض

    سلام دوستان عزيز
    هنوز دفعه اولم بود كه از اين تاپيك ديدن كردم ولي بسيار جالب بود (ما كه مرديم از خنده)
    يه سوتي ميخوام از يكي از دويتانم براتون بگم كه تا ميتونيد بخنديد
    دوستم اوايل كه كامپيوتر گرفته بود خيلي عشق چت رو داشت واسه همين رفت يه مودم گرفت بعد چند روز به من زنگ زد گفت
    مهدي پاشو بيا ببين چرا اين وصل نميشه به اينترنت خلاصه من پاشودم رفتم وقتي صحنه رو ديدم داشتم ميمردم از خنده دوستم
    برداشته بود سوكتي كه يكيش بايد به مودم وديگري به پريز تلفن وصل بشه رو يكيشو توي قسمت phone مودم و ديگري رو
    تو قسمت line مودم كرده بود واقعا اون روز تا جا داشت خنديدم
    حق نگهدارتون

  4. #174
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    منتظر سوتي ديگر دوستان نيز هستيم

  5. #175
    داره خودمونی میشه navid_2020's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    81

    پيش فرض a b c dal

    اينم سوتي من البته مديرم
    ما يه روز صبح رفتيم مدرسه مدير ما هم يه ادم پر فيس و ‌(مثلا با كلاس بود تحصيل كرده بود)اين اقا مديره عادت داشت كه هر روز 10_15 دقيقه از خودش حرف علمي روانشناسانه در كنه البته صبحا ميومد سر صف و سخنراني ميكرد نا سلامتي مدير يكي از دبيرستان هاي نمونه استان بود كه حتي به مدرسمون پادگان هم مي گفتن اما اون روز سوتي داد كه تا سالها بحث از اون بود حالا ماجرا اينجوره كه اين مدير بيسواد اومد كلاسا رو به 4 گروه كرد تا نوع درس دادن معلم با سطوح مختلف انجام بشه وسر صف گفت:
    بله ما اومديم و در پايه اول و دوم دانش اموزان رو به 4 گروه با نام هاي اي و بي وسي ودال (a b c & dal) تقسيم كرديم اقا تا مدير اينو گفت ملت 400 نفري مدرسه زدن زير خنده اقا اين شده بود سوژه ي همه واسه خنديدن و مسخره كردن

    البته به خاطر اين سوتي خفن ناك از طرف يه مدير هيچوقت طرح موسوم به اي بي سي دال اجرا نشد

    pas farsi ra pas bedarim va begoiim A B C دال

  6. #176
    آخر فروم باز WooKMaN's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    محل سكونت
    Ķêŗmάņšĥąħ
    پست ها
    10,533

    پيش فرض

    barcelona 206 sony ericsson piroozi darab love
    اين امضات يعني چي ؟

  7. #177
    پروفشنال Iranian_sports's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    573

    پيش فرض

    سلام
    تاپيک باحالي بود
    سوتي که کم ندادم ولي يکيش رو ميگم
    بچه که بودم به زور بايد قبل از خواب ميرفتم توالت(معلومه چرا) یک شب زود خوابيده بودم و مادرم من را بيدار کر برم توالت (توي اون خونه که بوديم توالت ها تو راهرو بود)
    من رفتم توالت و نفهميدم اصلا چيکار کردم چون تقريبا همش خواب بودم
    اما يک دسته گل قشنگ به آب داده بودم
    تو همون حالت خواب و بيدار به جاي اينکه 5-6 تا پله رو برم بالا حدود 16-17 تا پله رفته بودم و رفته بودم طبقه بالا و سر جاي پسر همسایه خوابیده بودم
    پسر همسایه هم که اومده بود و ديده بود من سر جاشم و مادرش رو خبر کرده بود که اين اينجا چکار ميکنه و از اين جور حرفا و من رو برده بودن خونه خودمون
    مادرم هم که بنده خدا خودش سرجاش بود و يک صدايي هم شبیه صداي در اومده بود و خیال کرده بود من اومم و رفتم تو اتاقم
    و کلي تعجب کرده بود
    البته من درتمام اين مدت خواب بودم و فردا صبح از قضيه باخبر شدم!

    يک صوتي هم که الآن برنامه نود داد
    مهمان برنامه : جواد نکونام
    باشگاه فعلي: الشارجه امارات
    تيم هاي سابق:پاس-الوحده امارات-الشارجه امارات!

    بازهم صوتي از خودم و دوستان هست که ميگم

    موفق باشید
    فعلا

  8. #178
    اگه نباشه جاش خالی می مونه rozha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    نامعلوم
    پست ها
    245

    پيش فرض

    سلام
    اين سوتي واسه ديروزه رفته بوديم خونه پسر عموم
    پسر عموم يه بچه داره خيلي پرو و ..... تازه رفته كلاس اول
    من وسط مهموني چون خيلي شلوغ مي كرد بردمش تو ي اتاقش گفتم ابولفضل جان بيا با كامپيوتر نقاشي بكشيم
    خوشحال شد و گفت باشه رفت از اين برنامه هاي باغ بهشته چيه اونو آورد اومد تو نقاشي برنامه
    شروع كرد
    من مي خواستم باهاش صميمي تر بشم هي بهش مي گفتم اين طرفو اين رنگي كن اون طرفو اون رنگي
    يهو برگشت مستقيم تو چشمام نگاه كرد گفت : اصلا من از تو نظر خواستم

    منم داغ كرده بودم(در واقع بريده بودم) گفتم راست مي گي ببخشيد
    ولي خدا بهم رحم كرد كسي تو اتاق نبود والا يه بار ديگه مي رفتم اتاق عمل

  9. #179
    پروفشنال +WarriorKing's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    611

    پيش فرض

    سوتی من... من صنعتی اصفهان درس میخونم... یه شب که از دانشگاه اومدم خونه Gf ام زنگ زد و گفت که دختر خالم اینجاست و میخواد قرار بزاره فردا Bf اش بیاد و 4 تایی بریم بیرون... میای؟ منم گفتم باشه بریم... به من گفت پس تو زنگ بزن به پسره چون این هر چی گوشی شو میگیره جواب نمیده تلفنشم رو منشییه...
    بهش زنگ بزن بگو...
    منم از خستگی داشتم میمردم و زنگ زدم دیدم وقتی تلفن رو منشیه گفتم خوب خودش گوش میده دیگه چون فکر کردم خط اتاقشه... پیغام گذاشتم که :
    سلام من دوست دختر خاله خانم X هستم میخواستم قرار فردا رو بزارم به من یه زنگ بزن...
    خلاصه پدر آقا گوش داده بود و قضیه لو رفت و بیرون هم نرفتیم... سوتی من بود یا دوست دخترم نمیدونم!!!

  10. #180
    پروفشنال rasool_bbc's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2004
    محل سكونت
    سايت P30wOoOoOoOoOrld
    پست ها
    836

    پيش فرض

    اینم سوتی من :
    یه روز که با همه اقوام ( خاله و عمه و دایی و عمو و .... و یکی از Gf هام که خیلی دوستش دارم ) کلاً یه 60 و 70 نفری میشدیم رفته بودیم باغ برای مثلاً تفریح . ظهر شد و نشتیم سر سفره نهار که یهو بابم بهم گفت اون پارچ آب رو رد کن بیاد منم که حواسم به Gf م بود به بابام گفتم یه لحظه گوشی دستت الان میام . چشتون روز بد نبینه هر کسی داشت از یه طرف قح قح میخندی . خیلی ها که از خنده ولو شدن روی زمین . خلاصه منم که خیلی خیلی خجالتی هستم لپام سرخ شده بود و یواشکی خودم رو برای یه یک ساعتی گم و گور کردم . دیگه از اون وقت تا حالا هر وقت میشینم سر میز نهار بابام بهم میگه هنوز گوشی دستمه ها!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •