روی ان شیشه تیدار تو را ها کردم
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
شیشه بدجوردلش ابری وبارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم....
روی ان شیشه تیدار تو را ها کردم
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
شیشه بدجوردلش ابری وبارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم....
دلم را در غمت کردم ز هر ویرانه ویران تر
چو دیدم دوست میدارد دلت دلهای ویران را
بازم دلم...
بازم داره بارون میاد
روی سرم تنها منم
که از تموم لحظه هام
تنها بارون مونده برام
بازم بارون...
حاليا معجزه ي باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمن زار ببين
و محبت را در روح نسيم
که در اين کوچه ي تنگ
با همين دست تهي
روز ميلاد اقاقي ها را جشن مي گيرد !
خاک جان يافته است تو چرا سنگ شدي؟
تو چرا اين همه دل تنگ شدي؟
باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن
باز ای باران ببار
بر تمام لحظه های بی بهار
بر تمام لحظه های خشک خشک
بر تمام لحظه های بی قرار
باز ای باران ببار
بر تمام پیکرم موی سرم
بر تمام شعر های دفترم
بر تمام واژه های انتظار
باز ای باران ببار
بر تمام صفحه های زندگیم
بر طلوع اولین دلدادگیم
بر تمام خاطرات تلخ و تار
باز ای باران ببار
غصه های صبح فردا را بشوی
تشنگی ها خستگی ها را بشوی
جرمم این بود که هی تکیه به باران دادم
بی سبب نیست که از چشم خودم افتادم
دو سه خورشید به دوش همه تان پنجره بود
در نگاه همه تان چند دهن حنجره بود
خودم از پنجره دیدم که مرا می بردند
خوره ها چنگ زنان ، روح مرا می خوردند
درد ، خوُراک دلم بود ؛ نمی دانستم
آسمان ، چاک دلم بود ؛ نمی دانستم
به زير باران مي روم و هم نوا با گريه ي اسمان مي گريم تا كسي اشك هاي مرا نبيند.به زير باران مي روم و فرياد مي زنم تا صداي فريادم با فرياد اسمان يكي شود.به زير باران مي روم تا ناله هاي دلم با ناله هاي باد يكي شود و كسي شاهد شكستن روح خسته ام نباشد.
به زير باران مي روم و تكيه به همان درخت بيد مجنون كنار جاده كه يادگاري هايمان را روي ان مي نوشتيم به انتظارت خواهم ماند ,تا به زير هر يك از قدمهايت گل سرخي بگذارم.
مي دانم خواهي امد و دستان سردم را در دستان گرمت خواهي گرفت تابا هم به سرزمين ارزوها برويم
باران
چکه میکند روی بلندترین سکوت
ومن
اینجا
روی شیروانی خاطره ها
نگاهش میکنم
یک ابر گریه کردم من پا به پای باران
هم با سکوت دریا هم با صدای باران
وقتی که گفت خورشید:«من دوستت ندارم»
قلبم مچاله می شد در دستهای باران
با ماهیان زیبا خوابم گرفت آنجا
با هم به خواب رفتیم با لای لای باران
انگار می درخشید چیزی شبیه خورشید
شاید ترانه می خواند از لا به لای باران
تا آفتاب دیدم رنگین کمان کشیدم
از ابتدای ساحل تا انتهای باران
در امتداد یک سد شب شد نسیم آمد
گفتم دوباره در خواب شعری برای باران
قلب ها را نمي توان به آدم ها سپرد ،
آدمها سخت اند .
قلب ها را بايد به باران سپرد ،
باران هرگز بي وفا نخواهد شد ...
زير باران مهرباني
مهرباني چشم ها را مي توان احساس كرد
و ترنم صداي عشق را مي توان شنيد .
زير باران مي توان ستاره شدن را باوركرد و آنها را چيد .
زير باران زمين را آسماني ديدم ،
با وسعتي از عشق .
باران يعني بغض شكسته آسمان .
باران يعني صداي گامهاي تو .
باران يعني قلب هاي ناآرام ابرها .
باران يعني مهرباني حرفهاي تو .
باران يعني گريه چشمهاي پاك .
باران يعني صداقت صداي تو .
و آسمان را هواي نوازش خاك است .
باران بهانه اي است ...
وقتی که تنگ غروب بارون به شيشه ميزنه!
همه غصه های دنيا توی سينهی منه!
توی قطرههای بارون، ميشکنه بغض صدام!
ديگه غير از يه دونه پنجره هيچی نميخوام!
پشت اين پنجره ميشينمُ آواز ميخونم!
منتظر واسه رسیدنت تو بارون میمونم!
زیر بارون انتظار رنگ تازهای داره!
منم عاشقترم انگار، وقتی بارون میباره!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)