نمی تونم جلو خودم رو بگیرم. سعی می کنم اخطار نگیرم.
بازیگر کسیه که تبدیل به کارکتر تو داستان بشه. ولی تو این سریال همه تریپه "تو , پدر منو, کشتی!" هستند. همه دارن ادا در می یارن. تک تکه دیالوگهای این سریال در زندگیه واقعی یه مشاجره تمام عیارن. ولی تو سریال با یه جواب منفی همه چی منتفی می شه. کارگردان چی فکر کرده, مگه اینجا کالیفرنیاست؟! (1- برو سند رو بیار. 2- نه, نظرم عوض شد. همین)
وای یه چیزه دیگه. یه صحنه بدونه دلیل بود که داداش کوچیکتره از پله ها میاد پایین و یه عروسک خرسی رو به داداشش نشون می ده می گه: " ببین چقدر خوشگله!!! " .آخه یکی نیست بگه شتره به اون گندگی چرا عروسک بازی میکنه. این زنه آرشیتکته چادری هم که نقطه عطف سریاله.
دانیال حکیمی ( که شاید فکر کرده کیانو ریوزه) موقع حرف زدن چنان تریپه ابرو می ندازی بالا بالا می یاد که سه گانه ماتریکس رنگ می بازه. آقا ادا در نیار.
نغمه ادیب مثلا نماده ( بلانصبت شیر دخترانه ایران) دختره ایرانیه. متحجر, عقب مانده, مبتلا به فوبیا در روابط, دچاره تزلزل در تصمیم گیری, دچاره پرخاش و عصبانیت هایه انفجاری ( که در این مورد فلوکسیتین و ریسپریدون رو بهش توصیه می کنم). عدم ثباته خلق و... .
پویا خیلی دست و پا چلفتیه. چطور؟ دایی , چک رو چطوری نقد می کنن؟!!! آقایه کارگردان, مخت از این بیشتر بهت راه نمیده؟
پسر دانیال حکیمی ( اسمشو نمیدونم, بزرگه) خیلی منحرفه. به جایه این که همراه آرشیتکته چادری بره نمایشگاه, رفته پیتزا خورده. پیتزا. حکمش اعدامه.
اون داروغه تو دانشگاه هم که رفت سی دی رو شیکوند که محشر بود. آخه تو چیکاره ای؟
.gif)