تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 18 از 137 اولاول ... 81415161718192021222868118 ... آخرآخر
نمايش نتايج 171 به 180 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #171
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    تفاوت میان محبت با محنت چقدر هیچ دقت کرده ای؟ تفاوت میان محرم و مجرم چقدراست ؟ هیچ دیده ای؟ ......... خواب و جواب؟ میان لعنت و لعبت چه ؟‌و فرق است؟‌هیچ دیده ای ؟ میان مراحم و مزاحم ......... میان اگر درست نقطه بگذاریم خیلی چیزها درست می شود ........... گاهی فقط یک نقطه ....... نه بیشتر..... همین ........

  2. #172
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    تفاوت میان محبت با محنت چقدر هیچ دقت کرده ای؟ تفاوت میان محرم و مجرم چقدراست ؟ هیچ دیده ای؟ ......... خواب و جواب؟ میان لعنت و لعبت چه ؟‌و فرق است؟‌هیچ دیده ای ؟ میان مراحم و مزاحم ......... میان اگر درست نقطه بگذاریم خیلی چیزها درست می شود ........... گاهی فقط یک نقطه ....... نه بیشتر..... همین ........

    که گاهی به یک نقطه از "خدا" "جدا" می شویم...

  3. #173
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    همیشه به یاد داشته باش تا به فراموشی بسپاری آنچه را كه اندوهگینت میسازد، اما..... هرگز فراموش مكن به یاد داشته باشی آنچه را كه شادمانت میسازد

  4. #174
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در چشمانت چیست که مرا به سوی خود می کشد؟ در گرمی دست هایت چیست که دست هایم آن ها را می طلبند... در ایینه چشمانم بنگر چه می بینی؟ آیا می بینی که تو را می بینند؟ صدای طپش قلبم را می شنوی که فریاد می زند دوستت دارم؟ نه، نه، دوست ندارم بگویم دوستت دارم تا ندانی دوستت دارم...


  5. #175
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است، سال هاست که من سکوت را شکسته ام. اگر زندگی خروش جویبار است، سال هاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام، اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست. زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم، اما اشک هایم به من نیاموختند که چگونه زندگی کنم...

  6. #176
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    امروز زدم ساعتم رو شكستم! چون لحظه هاي بي تو بودن رو به رُخَم مي كشيد. فراموش كردن كسي كه دوستش داري مثل به خاطر آوردن كسي است كه هرگز نمي شناسيش.

  7. #177
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض


    ميدوني چرا بعضي شبها زود صبح ميشه؟ آخه خورشيد هم دلش واسه چشمات تنگ ميشه هر چه در خاطر من بود فراموشم شد جز خيال تو كه هرگز نرود از يادم. هميشه وقتي دل تنگ مي شدم با ياد تو آروم مي شدم ولي حالا فقط با ياد تو دل تنگ مي شم

  8. #178
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چه زيباست به خاطرتو زيستن و براي تو ماندن و به پاي تو سوختن و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن، براي تو گريستن و به عشق و دنياي تو نرسيدن. اي کاش مي دانستي بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه ناشکيباست .

  9. #179
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    خواهم بنويسم چند خطي ز غم دل ها، غافل از اين که کاغذ بسيار چه کم باشد.
    جامد همه کاغذ، مايع همه جوهر، اندر غم دل گفتن بسيار چه کم باشد.
    اطراف همه ادم گر حرف دلت گويي، چون گوش نبود انسان بسيار چه کم باشد.
    مردم همه مي گويند ما بهر تو صد جانيم، چون جان نبود عاشق بسيار چه کم باشد.
    گرعشق نبود از من يک ان چه بود بسيار، اکنون که بود بهرم بسيار چه کم باشد.
    در جمله ی پاياني، يک حرف دلي گويم، بهرت همه اشعارم بسيار چه کم باشد.

  10. #180
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    زمین سردش بود، زیرا ایمانش را از دست داده بود ؛ نه دانه ای از دلش سر در می آورد و نه پرنده ای روی شانه هایش آواز می خواند. قلبش از ناامیدی یخ زده بود و دستهایش در انجماد تردید مانده بود. خدا به زمین گفت: عزیزم ایمان بیاور تا دوباره گرم شوی. اما زمین شک کرده بود، به آفتاب شک کرده بود، به درخت شک کرده بود، به پرنده شک کرده بود.
    خدا گفت: به یاد می آوری ایمان سال پیشت چگونه به پختگی رسید؟ تو داغ پر شور بودی و تابستان شد، و شور و شوقت به بار نشست و کم کم از آن شوق و بلوغ به معرفت رسیدی، نام آن معرفت را پاییز گذاشتیم. اما...
    من به تو گفتم که از پس هر معرفتی، معرفت دیگری است، و پرسیدمت که آیا می خواهی تا ابد به این معرفت بسنده کنی؟
    تو اما بی قرار معرفتی دیگر بودی. و آنگاه به یادت آوردم که هر معرفت دیگر در پی هزار رنج دیگر است. و تو برای معرفتی نو به ایمانی نو محتاجی. اما میان معرفت نو و ایمان نو ، فاصله ای تلخ و سرد است که نامش زمستان است.فاصله ای که در آن باید خلوت و تامل و تدبیر را به تجربه بنشینی، صبوری و سکوت و سنگینی را. و تو پذیرفتی.
    اما حال وقت آن است که از زمستان خود به در آیی و دوباره ایمان بیاوری و آنچه را از زمستان آموختی در ایمان تازه ات به کار بری. زیرا که ماندن در این سکوت و سنگینی رسم ایمان نیست، ایمان شکفتگی و شور و شادمانی است. ایمان زندگی است
    پس ایمان بیاور، ای زمین عزیز !
    و زمین ایمان آورد و جهان گرم شد. زمین ایمان آورد و جهان سبز شد. زمین ایمان آورد و جهان به شور و شکفتگی و شادمانی رسید.
    نام ایمان تازه زمین، بهار بود.
    "عرفان نظر آهاری

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •