تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 18 از 934 اولاول ... 81415161718192021222868118518 ... آخرآخر
نمايش نتايج 171 به 180 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #171
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    طعم گس چهارشنبه
    بوی تمشک و خاکستر
    عطر تنبور و فلوت
    دیروز کبوتری از من سراغ تو را می گرفت
    یادم افتاد از هفتم آسمان ندیدمت
    و چه قدر دلم برایت تنگ شده
    من اگر نخواهم با روزهای خدا صبوری کنم چه می شود ؟
    نمی دانی چه قدر دلم گرفته
    سه ساعت است عقربه ها اسیر یک اند
    این جا همه چیز مرده
    حالا من با این همه مرده ی سیاه چه کنم ؟
    صندلی ، میز، اینه ، ستاره ، پنجره ، دیوار
    حتی دائی درون قاب و ماهی های درون آب
    و من که از همه مرده ترم
    اگر باور نمی کنی پاورچین و ساده کنارم بیا
    و ببین که بوی کافور می دهم
    آواز کلاغ سیاهی اتاق را بیش تر می کند
    سیاه پوشانی که جای خرما قار قار تعارف می کنند
    بنشین کنار مرگ من
    تا دوباره زاده شوم
    کسی برایم از شهریور کبوتری بال بسته آورده بود
    بال هایش را که باز کردم
    تو زاده شدی
    بوی تمشک و خاکستر می اید
    عطر تنبور و فلوت
    کاسه ی شب
    پر از سکه های ستاره شده
    ماه گدایی می کند
    ونوس نی لبک می زند
    نپتون فلوت می نوازد
    این شب عجب ارتفاعی دارد
    بنشین و برای زمستان
    مثنوی بخوان
    نمی دانی چه قدر دوستت دارم
    مرگ هم به لکنت افتاده
    چشم هایم خکستری شد
    سیگارت را خاموش کن
    زمستان هم
    از دود خوشش نمی اید
    نگذار قهر کند
    راستی امروز چندم پرنده است ؟
    چرا خوابم نمی اید ؟
    کسی برایم مریم آورده ، کسی انار ، کسی ریواس
    ولی من به کسی فکر می کنم که هیچ وقت جز دست هایش
    چیزی برایم نمی آورد
    چرا می ترسی ؟
    آن یک نفر کسی جز تو نیست
    می خواهم نامت را در گوش ماه بگویم
    نه !حسود تر از آنم که تو رابا ماه قسمت کنم
    دوستت دارم
    حتی اگر تمام قطره های باران بازم بدارند
    می دانی
    بعد از زمستان و قبل از بهار فصل دیگری هم هست
    قول بده برای هیچ پروانه ای نگویی
    فصلی که ایینه ها از کار می افتند
    و آدم ها رو به روی دیوار می ایستند
    موهایشان را شانه می کنند و آواز می خوانند
    تو دست مرا می گیری
    و در کوچه ها می دویم
    دیگر هیچ کس نمی پرسد از ماضی آمده ایم یا مضارع
    آه ، خدایا ، کلمه ها دست از سرم بر نمی دارند
    خوابم نمی اید ، عقربه ها هم آزاد نمی شوند
    داشتم می گفتم ... خواب دیده ام
    به تاریخ هشتم باران در فصل مستان
    بانوی خانه ات می شوم
    می بینی چه قدر عاشقم
    حالا هی رؤیاهایم را کفن کن
    هی زخم به واژه های بکرم بزن
    هی دروغ بگو
    هی دیگران ناخوانا را چشم بدوز
    خواناترین کاغذی که می توانی تا همیشه سیاهش کنی منم
    سکوت ، سکوت ، کلمه ، پرواز ، بی قراری
    باور کن در حوصله ی من و پنجره و ستاره نیست باز هم صبر کنیم
    دیگر نمی خواهم
    بگذار تا همیشه بوی کافور بدهم
    خداحافظ
    یادت باشد
    صبح که بیدار شوم
    حتی نامت را به خاطر نخواهم آورد
    تمام ستاره های سبز در خواب آشفته ی اینه غروب می کنند
    Last edited by malakeyetanhaye; 15-10-2007 at 01:56.

  2. #172
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    باورت می کنم
    نه این که فکر کنی تسلیم شده ام ، نه
    تنها نمی خواهم جای مریم ، نم نم برایم
    دستمال کاغذی و گل گاوزبان بیاوری
    نمی خواهم دقیقه ای حتی
    سکوت همرنگ چشم هایت را زرد بنویسم
    من فکر می کنم
    سبز و ستاره
    در فهم هر باران ساده نیست
    در فهم هر آسمان صاف علاقه هم نیست

    مثل کوچه هایی که همیشه کوچک می مانند
    مثل شکارچی دریا
    که شبی در ساحل نشسته بود
    و آبی هذیان می گفت
    مثل یخچال که همیشه
    بوی گل یخ می دهد
    باورت می کنم
    ایینه از سرم گذشته است
    گمان می کنی بیهوده
    این همه کلمه به هم می بافم ؟
    و یا در چشم زمستان بیهوده
    لنز سبز گذاشته ام ؟
    باورت کرده ام
    از همان ابتدای سلام
    از همان ابتدای سکوت
    حالا سایه در سایه
    سطر به سطر
    سال در سال
    پشت پلک هر سه شنبه که باشی
    دوستم داری
    من چیزی شبیه آب کم دارم
    مرا به دریای سبز می بری ؟
    مرا به ساحل سیب ؟

  3. #173
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    ایستاده ام
    تنها
    پشت میله های خاطرات دیروز
    این جا
    انگشت هایم را می شمارم
    یک
    دو
    سه......
    ودست های تو در هم فرو رفته اند
    تو
    غزل را مشت مشت به حراج گذاشتی
    که مهربا نی ات را ثابت کنی
    ولی...
    ولی نفهمیدی که من
    آن سوی خیابان
    انتظارت را می کشم
    تو بی وقفه فریاد کشیدی...
    ومن
    دیگر آزارت نمی دهم
    زین پس
    قصه هایم را برای هیچ کس تعریف نمی کنم
    مطمئن باش...
    هنوز هم قافیه را به چشمان تو
    می بازم
    مطمئن باش!


    لیدا علیزاده

  4. #174
    آخر فروم باز dariushiraz's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    شیراز
    پست ها
    1,083

    پيش فرض دیدار تلخ

    به زمین میزنی و میشکنی
    عاقبت شیشه امیدی را
    سخت مغروری و میسازی سرد
    در دلی آتش جاویدی را
    دیدمت وای چه دیداری وای
    این چه دیدار دلازاری بود
    بی گمان برده ای از یاد آن عهد
    که مرا با تو سر و کاری بود
    دیدمت وای چه دیداری وای
    نه نگاهی نه لب پر نوشی
    نه شرار نفس پر هوسی
    نه فشار بدن و آغوشی
    این چه عشقی است که دردل دارم
    من از این عشق چه حاصل دارم
    می گریزی ز من و در طلبت
    بازهم کوشش باطل دارم
    باز لبهای عطش کرده من
    لب سوزان ترا می جوید
    میتپد قلبم و با هر تپشی
    قصه عشق ترا میگوید
    بخت اگر از تو جدایم کرده
    می گشایم گره از بخت چه بک
    ترسم این عشق سرانجام مرا
    بکشد تا به سراپرده خک
    خلوت خالی و خاموش مرا
    تو پر از خاطره کردی ای مرد
    شعر من شعله احساس من است
    تو مرا شاعره کردی ای مرد
    آتش عشق به چشمت یکدم
    جلوه ای کرد و سرابی گردید
    تا مرا واله بی سامان دید
    نقش افتاده بر آبی گردید
    در دلم آرزویی بود که مرد
    لب جانبخش تو را بوسیدن
    بوسه جان داد به روی لب من
    دیدمت لیک دریغ از دیدن
    سینه ای تا که بر آن سر بنهم
    دامنی تا که بر آن ریزم اشک
    آه ای آنکه غم عشقت نیست
    می برم بر تو و بر قلبت رشک
    به زمین می زنی و میشکنی
    عاقبت شیشه امیدی را
    سخت مغروری و میسازی سرد
    در دلی آتش جاویدی را



    فروغ فرخزاد

  5. #175
    آخر فروم باز ghazal_ak's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    1,260

    پيش فرض

    کودکی، دخترکی ، موقع خواب


    سخت پاپیچ پدر بودو از او می پرسید


    زندگی چیست؟


    پدرش از سر بی صبری گفت


    زندگی یعنی عشق


    دخترک با سر پر شوری گفت


    عشق را معنی کن!


    پدرش داد جواب: بوسه گرم تو بر گونه من


    دخترک خنده برآورد ز شوق


    گونه های پدرش را بوسید


    زان سپس گفت:


    پدر ... عشق اگر بوسه بود.. بوسه هایم همه تقدیم تو باد


  6. #176
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    به عیادت صمیمیّت
    در بیمارستان دل رفتم
    بر روی در نوشته بود

    خطر مرگ!
    مبتلا به میکروب غربت

    از پشت شیشه نگاهش کردم
    چه لاغر شده بود و چه نحیف می نمود
    دانستم که روز وداع نزدیک است

    مُشتهایش را باز نمود
    کف دستش
    قطره های اشکم بود
    که روزی به او بخشیدم

    به چشمهایم دست کشیدم
    خشک بودند

  7. #177
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    اگر که عشق نباشد
    به سانِ یکه سوارانِ پهنه کابوس
    شبی سوارِ مرکبی از نورِ مرگ خواهم شد.
    و تا قیامتِ خک
    تمامِ مردهِ شومم را
    از هفت خوانِ کینه افلکیانِ بی فردا
    گذار خواهم داد.

    اگر که عشق نباشد
    به روسیاهی این روزهای بی ناموس
    شبی چراغ مرکبی بزمِ ننگ خواهم شد
    و تا شکستنِ تک
    شرابِ کهنه روحم را
    از هفت خطِ مستی این خکیانِ بی فردا
    گذار خواهم داد.

    اگر که عشق نباشد
    به کور چشمی این عاقلانِ بی قاموس
    شبی به قبرِ جنون مثلِ سنگ خواهم شد
    و تا غمی غمنک
    تمامِ پیکرِ فرسوده جنونم را
    از هفت پرسشِ فرزانگانِ بی سودا
    گذار خواهم داد.

    اگر که عشق نباشد
    در اوجِ وحشتِ افسانه های دقیانوس
    شبی صلیبِ مقبره غارِ تنگ خواهم شد
    و تا طلوعِ وحشی آن تک غروبِ وحشتنک
    تفاله های همه خوابهای خوبم را
    از هفت خوابِ کهنه این خفتگانِ بی غوغا
    گذار خواهم داد.

    اگر که عشق نباشد
    درون ِکوچهِ اندوهِ پیرِ خسته توس
    شبی شرابِ محفلِ پورِ پشنگ خواهم شد
    و تا سکوتِ شهوتِ سودابه های بی ادرک
    صدای سرخِ گلویم را
    از هفتِ کوسِ وحشی تورانیانِ بی نجوا
    گذار خواهم داد.

    اگر که عشق نباشد
    می
    می
    رم.

  8. #178
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    نگاه تو بر در است
    با یاد پنجره باز رو بباغ، هوای تازه،
    خورشید تابان، پرنده ی خوانای عاشق
    بر همیشگی سبزی شاخه سرو.

    نگاه تو بزندگی بجامانده
    در چشم رفیقان عشق،
    شکوفانی سرخ نسترن تابستان
    منگوله های میوه مهرگان باغبان
    دانه جو در خاک خوب
    اندیشه و بازوی کار بهار.

    نگاه تو از زندگی گذرد-
    با عبور از اعصار
    به کویر و کوهسار.
    نگاه تو نگاه تاریخ است
    ادامه وجدان مزدک و بابک،
    حلاج و عشقی، در شعر سعید گلسرخی و مختاری.
    تو در نگاه کودک امروز
    نگرانی دیرین امروز، وعده روشنی فردا،
    در آسمان شفاف هدیه داری.

    نگاه تو زنده است-
    در پرواز باز پشتک کامل کبوتر در نیلی آسمان
    شنای خیس ماهیان رود ورود دریا،
    اندیشه مرور دیروز انسان فردا.

  9. #179
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    احساس می‌کنم تاکی گشن هستم.
    شاخه‌هایم از اقیانوس‌ها گذشته،
    پیچک انگشتان‌ام پیکر مجروح تو را لمس کنند،
    خوشه‌های رزم بر لبان لوت تو
    شهد توان‌بخشی ریزند.
    پنجه‌های برگ‌هایم بر اندام خسته‌ات سایه کنند.
    گنجشک‌های شاخه نشسته‌ام جیک‌جیک کرده،
    دانهء تاک را به دندان‌های سفیدت رسانند.
    این درخت کیهانی دور به تنهایی تو نزدیکی کند
    تا باد بوی حبه پاره از خوشه را به تو رساند.

    تو را بر چمن ابریشمین زمردین افتاده بینم.
    پیراهن‌ات درفشی‌ست رنگین که پاپوشه‌هایت آن را
    بر زمین نگه دارند.

    در دوردست، سایهء خانه‌ای سیاه بینم،
    که در کنارش درخت چنار خشکی چون
    دست غول ز آستین زمین بیرون آمده،
    در پشت، آسمان کبود و بی‌ستاره بینم با –
    آلی بلندبالا، که در صورت‌اش دو حفره
    سرخین زیر پرچین ابروان
    و حفره‌ای سیاه بر چانه داشته،
    دم‌اش، چو چنبر «هـ دو چشم»
    بین دو پا معلق بوده،
    بازوان پرمویش
    دور تا دور افق، خروج نور را مسدود کرده.
    بر ریسمان مال‌روی گردنهء گدوک
    دواله‌پایی به تکدی نشسته.
    بر پشتهء اخرایی تپهء دور بر سنگی، آهسته
    جنی با شانهء چوبی پی در پی
    گیسوان بلند مشگی پری اثیری تازه شسته
    منظم می‌کند.
    دو چشم، دو چشم سبز پری
    پردهء سیاه گیسوانش را به موج درآورند.

    بیا ای دوست، ای آشنا
    بیا شاخهء دستان‌ام بگیر
    و از آب‌های نیلی بگذر،
    از شن‌زارهای تپه‌گون سرازیر شو،
    از ماسه‌زارهای کنارهء دریا به‌سوی مهر، در خاور بشتاب.
    بیا تا سایهء بلندت بر دریا
    جزیرهء مواجی هویدا کند برای ماهی‌ها.

    بیا که اشک‌های تو در این اقیانوس سکوت
    مروارید شده تا عقد ثریای دیگری پدیدار شود.

    بیا که زخم سکوت تو از تنهایی‌ت ژرف‌تر است.
    بیا که در تاریکی شب، دیوارها به‌دور گریزند.
    طبلی در سینهء جنگل به تپش افتاده.
    در سیاهی شب، انفجار نارنجک خورشید
    ظلمات عمق را آذرخشانه ترک اندازد.
    برکهء پیچان از میان درختان، اینه به افلاک اندازد
    تا راز را به فلک با رمز رساند.

    ای آفتاب، پیکر این دوست را التیام بده.
    او را دوباره به پرواز در آر.
    ای ستاره‌گان، با نظم فلکی‌تان
    چون آتش‌گردان کیهانی
    شب‌های او را سپید گردانید.

  10. #180
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    طرح های قشقایی با من بیگانه نیست
    رفتن در دامنی با آن همه چین به من
    نمی آید
    من فقط دست هایی دارم که می توانم
    بر دارم برای تو ببافم
    سرخ ها را از رگ و سفید ها را از موهایم
    رج می زنم
    برایت
    فرشی از گل سرخ پوشیدم
    نخ نما در پاگرد پله ها
    خار ناخن هایم را روی ساقه های گم
    تیز نگه داشته ام
    برای وقتی که کسی به قصد آزار تو
    بر من راه می رود

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •