در شب ترديد من ، برگ نگاه !
مي روي با موج خاموشي کجا ؟
ريشه ام از هوشياري خورده آب :
من کجا ،خاک فراموشي کجا ...
یه پا هست تاصبح باشیم
محمد ، خودت رفتي ها ...![]()
در شب ترديد من ، برگ نگاه !
مي روي با موج خاموشي کجا ؟
ريشه ام از هوشياري خورده آب :
من کجا ،خاک فراموشي کجا ...
یه پا هست تاصبح باشیم
محمد ، خودت رفتي ها ...![]()
آری بنوش و هیچ مگو کاندر این میان
در دل ز شور عشق تو سوزنده آذریست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد
پای تو نیز بسته زنجیر دیگریست
تو بال و پر گرفتی
به چیدن ستاره
دادی منو به خاک
این غربت دوباره
دقیقه های بی تو
پرنده های خسته ن
آیینه های خالی
دروازه های بسته ن
اگه نرفته بودی
جاده پر از ترانه
کوچه پر از غزل بود
به سوی تو روانه
اگه نرفته بودی
گریه منو نمیبرد
پرنده پر نمیسوخت
آینه چین نمیخورد
اگه نرفته بودی
و
اگه نرفته بودی
*-*
خب یه سوت میزدی میومدم
يارب سببي ساز كه يارم به سلامت
باز آيد و برهاندم از بند ملامت
تو آن زدست رفته ای که دستهای خسته ام
تمام التماسش از خدا رسیدن تو بود
من آن خزان کهنه ام که قلب بی تحملش
در التهاب لحظه های پرکشیدن تو بود
هنوزدرد رفتنت مرا رها نمی کند
چرا خدای مهربان به فکر دیدن تو بود؟؟؟؟؟
دلم ز وعده،بر آتش نهادي و رفتي......بيا كه سوختن اين كباب نزديك است!
من که بی تو سوختم , من که با تو ساختم
در قماری باختم , من تو را نشناختم
من که با تو معنی عشقو شناختم
رفتی و با این دل دیوونه ساختم
من گذشتم از تو , اما این سزای من نبود
این سزای عشق پاک و بی ریای من نبود
رفتم و با خود نگفتی او چه شد , آیا کجا رفت
از دلت پرسیدی آیا , من چه کردم او چرا رفت
تا نیازارم دلت را , ناله را در سینه کشتم
لحظه ای با خود نگفتی , از چه شد او بی صدا رفت
تو را من چشم در راهم شبا هنگام .
..که می گيرند در شاخ تلاجن سايه ها رنگ سياهی
يك لحظه نشد خيالم آزاد از تو
يك روز نگشت خاطرم شاد از تو
داني كه ز عشق تو چه شد حاصل من
يك جان و هزار گونه فرياد از تو
وفا كنيم و ملامت كشیم و خوش باشيم ...
كه در طريقت ما كافريست رنجيدن
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)