تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل
حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد
از شافعی نپرسند امثال اين مسال
*-*
رفیق خسته نباشی
تحصيل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل
حلاج بر سر دار اين نکته خوش سرايد
از شافعی نپرسند امثال اين مسال
*-*
رفیق خسته نباشی
لحظه های تلخ غربت
هفته های بی مروت
تو نبودی که ببینی شب تار انتظارو
ممنون شماهم خسته نباشید
شبی با چشم خود دیدم
که خورشید...
به جای ماه می تابد
و باران از نگاه ماه
به جای ابر می بارد
و موشی گشته همبستر
به جای موش .... با گربه
و طاووسی حسادت میکند بر زاغ
شبی با چشم خود دیدم
که شیری ...تاج خود می بخشد از انصاف
و گرگی... مهر می ورزد به یک بره
و من آن شب
نگاهم...
آنطرف از زندگی را
سخت زیبا دید...
*-**
از صبح داری پیوسته مشاعره میکنی
در خواب عاطفه ام
ندانسته به رازی شبیه شدم
رازی که ستاره را در تصویر بزرک اسمان لو داد
از تنهایی و بیکاریه متاسفانه اما از فردا پسرم میاد سرم شلوغ میشه
دیشب اومدم خونتون نبودی
راستشو بگو کجا رفتی
یادته قول دادی قالم نظاری
هی واسم عذر و بهونه نیاری
راستشو بگو کجا رفته بودی
به خدا رفته بودم سقا خونه دعا کنم
شمعی که نذر کرده بودم واسه تو ادا کنم
دروغ نگو ، دروغ نگو ، دروغ نگو تو رو به خدا گولم نزن
بهم می گن پشت سرت از مرد و زن
تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود که با او گرم سخن نشسته بودی لب رود
تو رو با رقیب من دیده ان تو جاجرود نشسته بودی لب رود
دروغ میگن دروغ میگن به خدا رفته بودم سقاخونه دعا کنم
شمعی که نذر کرده بودم واسه تو ادا کنم
چرا رفتی و قالم گزاشتی
مگه با دیگری وعده داشتی
چی می شد اگه پیشم می موندی منو انتظار نمی نشوندی
*-*-*
خب خدا رو شکر چشمتون روشن
منم شبای زیادی رو اینجا صبح کردم دی:
یه دست آشنایی نیست
تو خونه ردپایی نیست
حتی دریغ از یه صدا
گریه که هم صدایی نیست
ممنون از تو جهتون
فردا قول میدم دیگه نیام
تک و تنها به تو مي انديشم .
همه وقت ، همه جا
من به هر حال که باشم به تو مي انديشم .
تو بدان اين را ، تنها تو بدان !
تو بيا
تو بمان با من ، تنها تو بمان !
جاي مهتاب به تاريکي شب ها تو بتاب
من فداي تو به جاي همه گل ها تو بخند .
--***
نه منظور من رو بد متوجه شدید
گفتم خدا رو شکر که پسرتون تشریف میارن(منظورم این بود به خدا)
ما که خوشحال میشیم
دفتر شعر جنون بار مرا پاره کنید
یا به یک شاعر دیوانه دیگر بدهید
من هم همینطوری گفتم ار الطفات شما ممنون
دلم را لرزاندی و رفتی
چو مرغ شب خواندی و رفتی
تو اشک سرد زمستان را
چو باران افشاندی و رفتی
*-*
من بیشتر
یاد دارم آن روزی که دیدمت
جوان بودی و مست و تابناک
و هر چه با تو بود می درخشید
تو بی تاب به همه سو نگاه می کردی
گلبرگ های لبانت در صدف دندان هایت فشرده شد
و قلب من سخت تپید
من عشقم را بر تو نثار کردم و لبخندی مرموز بر چهره ات وزید
پس فردا بازم میام اگه شعرام تموم نشه
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)