یک عمر دور و تنها
تنها به جرم اینکه
او سرسپرده می خواست
من دل سپرده بودم
یک عمر دور و تنها
تنها به جرم اینکه
او سرسپرده می خواست
من دل سپرده بودم
مکن مکن لب مارا به شکوه باز مکن
زبان کوته ما را به خود دراز مکن
مکن مباد که عادت کند طبیعت تو
بد است این همه عادت به خشم و ناز مکن
پر است شهر ز ناز بتان نیاز کم است
مکن چنانکه شوم از تو بی نیاز، مکن
من آن نیم که بدی سر زند ز یاری من
درآ خوش از در یاری و احتراز مکن
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می كنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست
تا تو با منی زمانه با منست
بخت و کام جاودانه با من است
تو بهار دلکشی و هم چو جان
شور و شوق صد ترانه با من است
تا جدا ماند من در من ز هر بیگانه ای
از تو هم ای عشق بی فرجام من بگریختم
برگ زردی بودم و در تند باد حادثات
بر تن هر شاخه ی بی ریشه ای اویختم
آن قفس را دوست می دارم
بگذار تا خود را نهان سازم
ای قصه گوی دل
ای آرزوی دل
با من مبادا بی وفاگردی
با دیگری پیمان ببندی
آشنا گردی
آه ای تمام هستیم از تو
از پای دل مگشای زنجیرم
من بی تو می میرم
من پاره پاره می نهم این زخم در دلم
من تکه تکه می نهم این خانه روی هم
می سازمت دوباره اگر باورم کنی
می سازیم دوباره اگر باورت کنم
من به دنبال دل گمشده ای می گردم
یک پریدن به من احساس کبوتر بدهید
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن...
نرگس مست نوازش كن مردم دارش
خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)