تمنای تپش گندمزار را
می توان شنید ،
آن هنگام
که از شوره زار ذهنم می گذری
تا مرتکب گناهی شویم
که عمری همدیگر ر ا مقصرش بدانیم ،
و فلاسفه
همچنان گیج آن باشند ،
که زن مرد رافریفت
یا مرد زن را .........
تمنای تپش گندمزار را
می توان شنید ،
آن هنگام
که از شوره زار ذهنم می گذری
تا مرتکب گناهی شویم
که عمری همدیگر ر ا مقصرش بدانیم ،
و فلاسفه
همچنان گیج آن باشند ،
که زن مرد رافریفت
یا مرد زن را .........
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
نیستی شاعرکه تا معنای حافظ را بدانی
ور نه بیهوده نمی خواندی بسوی عاقلان آن را
امشب میخوام دعا کنم خدا تورا صدا کنم
گریه کنم داد بزنم
یه دم خدا خدا کنم
تو گریه هام یواش بگم
از غم دوریهاش بگم
میخوام بگم که باختمش
اما چقدر میخواستمش
شاهدان بازيگر و يار ديرين در بهتي از انتظار
تا كه شايد بيابد مهربان يار خود ز بازاري ديگر
قحط محبت است در اين ديار ،خدايا رحمتي فرست
ايوب و نوح را به پا دار يا كه طوفاني ديگر
ميخانه ها ويران و ساغرها بشكسته است
تا كه مهربان آيد در بر و از نو جامي ديگر
شاید به زخم من که می پوشم به چشم شهر آن را
در چشمهای بی نهایت مهربانش مرهمی نیست
شاید ویا شاید ....هزارن شاید دیگر
اگرچه هم اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
رنگ سال گذشته را دارد همه ی لحظه های امسالم
365 حسرت می کشم به دنبالم
قهوه ات را بنوش و باور کن
من به فنجان تو نمی گنجم
دیده ام در جهان نما چشمی
که به تکرار میکشد فالم
من از بیقدری خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد از این بالانشینیها
اشک مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
ديگر جايي براي گلايه نيست
تنها مي خواهم بنويسم که روزي روزگاري
پيش آنکه مرا عشق آموخت
پيش دلم
کم نياورم
مي خواستي بشنوي بشنو
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)