من برات ترانه می گم..تا بدونی که باهاتم
تو خودت دلیل بودنم..بی تو شب سحر نمی شه
می میرم بی تو
من برات ترانه می گم..تا بدونی که باهاتم
تو خودت دلیل بودنم..بی تو شب سحر نمی شه
می میرم بی تو
گمان مي كني بيهوده
اين همه كلمه به هم مي بافم ؟
و يا در چشم زمستان بيهوده
لنز سبز گذاشته ام ؟
باورت كرده ام
از همان ابتداي سلام
از همان ابتداي سكوت
حالا سايه در سايه
سطر به سطر
سال در سال
پشت پلك هر سه شنبه كه باشي
دوستم داري
من چيزي شبيه آب كم دارم
مرا به درياي سبز مي بري ؟
مرا به ساحل سيب ؟
به لطف طبع تو نازم که با عنایت دوست
ز واژه ی شعرت شعور می بارد
ظهور شعر تو بر ذهن نازک اندیشان
هزارها سخن ننو ظهور می بارد
------------
ممنون
شعر بالایی خیلی زیبابود
ديشب تو كجا بودي من خواب ترا ديدم
بين همه گلها از شاخه ترا چيدم
من و آوای گرمت را شنودن
بدین آوا غم دل را زدودن
از اول کار من دلدادگی بود
ولیکن شیوه ی تو دل ربودن
گرفت از من مجال دیده بستن
همه شب بر خیالت در گشودن
قرار عمر من بر کاستن بود
تو را بر لطف و زیبایی فزودن
غم شیرین دوری بر من آموخت
سخن گفتن غزل خواندن سرودن
من و شب های غرببت تا سحرگاه
چو شمعی گریه کردن نا غنودن
چه خوش باشد غم دل با تو گفتن
وزان خوشتر امید با تو بودن
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
خوشحالم که خوشتون اومد.
به نظر خودم هم خیلی قشنگه
من عشقت را به همه دنیا نمی دم
حتی یادت را به کوه و صحرا نمی دم
با تو می مونم واسه همیشهه
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)