یه روز دلم گرفته بود
مثل روزهای بارونی
از اون هواها که خودت
حال و هواش و می دونی ...
یه روز دلم گرفته بود
مثل روزهای بارونی
از اون هواها که خودت
حال و هواش و می دونی ...
Last edited by salma_ar; 24-10-2007 at 17:21.
یارب ؟
درانجايي كه آن ققنوس آتش مي زند خود را
پس از آنجا
كجا ققنوس بال افشان كند
در آتشي ديگر ؟
خوشا مرگي ديگر
با آرزوي زايشي دیگر
رفتم در آفتاب کمی بگردم
دور شدم در اشاره های خوشایند
رفتم تا وعده گاه کودکی و شن
تا وسط اشتباه های مفرح
پای درخت شکوفه دار گلابی
با تنه ای از حضور
رفیقان را بز اين منزل خبر كن
ميان صفه ها گور هارست
فرامشخانه اي درلاله زار است
نواي مرغوايش با دل تنگ
بر آمد از دل خاك و دل سنگ
كه ما رفتيم وبس جانانه رفتیم
می خواهم زندگی کنم
در تمنای اندوه و
عشق و خوشبختیم
این عشق ها
این سعادتنمدی ها
اندیشه ام را عقیم خواسته اند
و نگاه عمیق و دور اندیشم را از من ستاندند
دیري است كه خويش را
رنجانده ايم وروشن آشتي بسته است
مرا بدان سو بر به صخره برتر من رسان كه جدا مانده ام
به سرچشمه ناب هايم بردي نگين آرا
او در برابر تمام دنیا ایستاد
تنها مثل همیشه .... و کشته شد
چه سود از گریستن؟
ار ستایش های بیهوده و توجیح های حقیرانه؟
حکم سرنوشت به اجرا درآمده!
هنگامه طلوع بهار است و ايمني
شب هر چه تيره تر شود آخر سحرشود
اينك شكوه نوروز
آن سان كه ياد دارمش از سالهاي دور
و انگار قرن هاست که در انتظارمش
شیهه ی اسب کسی در نفس طوفان است
گوش کن می شنوی همهمه ی دریا را
سبز پوش است سواری گل و قرآن در دست
آب می پاشد یک مرقد ناپیدا را
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
اینم یه لوس بازی از طرف من
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)