جز از علي كه آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
جز از علي كه آرد پسری ابوالعجایب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
انتظار روز برفی × تو دلم داغ زده سرما
انتظار آفتاب گرم × تو دلم یخ زده اما ...
آن که رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
وان که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت
هم تواند کرمش داد من غمگین داد
من همان روز ز فرهاد طمع ببریدم
که عنان دل شیدا به لب شیرین داد
دلا طمع مبُر از لطف بي نهايت دوست
چو لاف عشق زدي سر بباز چابك و چست
به صدق كوش كه خورشيد زايد از نفست
كه از دروغ سيه روي گشت صبح نخست
تا تماشاي وصال خود كند
نور در ديده بينا نهاد
دلم گرفته است
دلم گرفته است
به ايوان مي روم و انگشتانم را
بر پوست كشيده شب مي كشم
چراغهاي رابطه تاريكند
چراغهاي رابطه تاريكند
كسي مرا به آفتاب
معرفي نخواهد كرد
در كعبه ي كوي تو هر آن كس كه بيايد
از قبله ي ابروي تو در عين نماز است
اي مجلسيان سوز دل حافظ مسكين
از شمع بپرسيد كه در سوز و گداز است
تيمار غريبان اثر ذكر جميل است
جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست
دي ميشد و گفتم صنما عهد به جاي آر
گفتا غلطي خواجه در اين عهد وفا نيست
ترادر دلبری دستی تمامست
مرا در بی دلی درد وسقامست
به جز باروی خوبت عشق بازی
حرامست وحرلمست وحرامست
همه فانی وخوان وحدت تو
مدامست ومدامست ومدامست
چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدامست وکدامست وکدامست
(ایضا مولانا)
تا مگر جرعه فشاند لب جانان بر من
سالها شد كه منم بر در ميخانه مقيم
مگرش خدمت ديرين من از ياد برفت
اي نسيم سحري ياد دهش عهد قديم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)