ساقي گل و سبزه بس طربناك شده است
درياب كه هفته دگر خاك شده است
مي نوش و گلي بچين كه تا در نگري
گل خاك شده است و سبزه خاشاك شده است
ساقي گل و سبزه بس طربناك شده است
درياب كه هفته دگر خاك شده است
مي نوش و گلي بچين كه تا در نگري
گل خاك شده است و سبزه خاشاك شده است
Last edited by sherlockholmz; 22-10-2007 at 14:41.
طبیبان را ز بالینم برانید!
مرا از دست اینان وا رهانید
به گوشم جای این آیات افسوس
سرود زندگانی را بخوانید!
داستانهایی دارمکوه تحسین می کرد
ازدیاران که سفرکردم ورفتم بی تو
ازدیاران که گذر کردم
بی تو میرفتم تنها تنها
وصبوری مرا
Last edited by ghazal_ak; 22-10-2007 at 15:19.
در حیرتم از َمرام این مردم پست ، این طایفه ی زنده کش مرده پرست
تا هست به ذلت به کشندش ز جفا ، چون ُمرد به عزت ببرندش سره دست
تو غصه دار من غصه دار؛ پس واسه چي بياد بهار
تو هم غريب منم غريب؛عشقا چي بود يعني فريب
تو باروني من باروني/ پس كجا رفت مهربوني
من انتظار تو انتظار/من باريد م تو هم ببا ر
تو عطر يا س من التما س/راسته كه دنيا مال ماست
من اولين تو آخرين/واسه تو بس نيست نازنين
من خاطره تو خاطره/بمون تا يادمون نره
هنگام آن است که تمات نفرتم را
به فریادی بی پایان تف کنم
اما ما شکیبا بودیم و
این است آن کلامی که ما را به تمامی وصف می توان کرد
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
من تمام دنیا را به خاطر او به فراموشی سپردم
بخاطر آن لحظات جاودان در یاد
اما امروز تهیدست و بی کس
تنها پرسه می زنم
همچون بیگانه ای در جمع آشنایان
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار *** که در مشایخ شهر این نشان نمیبینم
بدین دو دیده حیران من هزار افسوس *** که با دو آینه رویش عیان نمیبینم
می بینی؟!
کار من این شده است
که بیایم به اتاقم هر شام
و به خاموشی خورشید دگر
کلماتی تازه گریه کنم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)