يا رب به سوز سينهي پيران پاكدل
از ما هرآنچه بود و بود ناروا ببخش
مهدي بهاالدين
سلام فرانك خانوم زديد تو خط شعراي سياسي.......:دي
يا رب به سوز سينهي پيران پاكدل
از ما هرآنچه بود و بود ناروا ببخش
مهدي بهاالدين
سلام فرانك خانوم زديد تو خط شعراي سياسي.......:دي
شاکیم من به تو و برق نگاهت
روز من کردی سیه بهر پگاهت
تا درد رسید چشم خونخوار ترا ................... خواهم که کشد جان من آزار ترا
یا رب که ز چشم زخم دوران هرگز ............... دردی نرسد نرگس بیمار ترا
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت
هر قدم دانه شكري مي كاشت
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر ه مهر به عالم ثمر شود
داغي که به به خون جگر کرده بود دل
از روي گرم لالهي گلفام تازه شد
در د دست های من
شکلی است از جهان
و تو این جهان ویران را نمی خواهی
یادم آید روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
نفس برآمد و کام از تو بر نمی آید ****** فغان که بخت من از خواب در نمی آید
دردر عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری کشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار دلبری برگزیده ام که مپرس
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)