سردم نیست .
گرمم نیست .
از دیشب که شیر گاز را باز کردم ...
سردم نیست .
گرمم نیست .
از دیشب که شیر گاز را باز کردم ...
پست مربوط به تاپیک نیست پس خواهشا بحث رو ادامه ندید !
همینجور که داشتم صفحه های تاپیک رو می دیدم ، به شعرها و جمله هایی که بچه ها گذاشته بودن دقت کردم ...
میشه گفت 90 درصد پست های هر صفحه ( حتی بعضاً 100 درصد ! ) جمله هاشون غمگین اند !
تک و توک پیدا میشه جملاتی که امیدبخش باشن !
واقعا سواله که چرا ما ایرانیا و به خصوص قشر جوانمون همیشه دم از ناامیدی میزنن !
امیدوارم روزی برسه که دل همه شاد باشه
از نو بَرایتــــــ ـــ ـ مینِویسَم ..
حالِ همــــهی ما خوبــــــــ ــــ ـ است
امـــــــا تــو باوَر نَکُـــــــن!
دفتر خاطرات كوچه رو كي سوزونده ... انگار تو ذهن كوچه خاطره اي نمونده
كاش كه يكي بخونه يه شعر عاشقونه ... تو كوچه نور بپاشه.چشم سپيده وا شه
پ.ن:قسمتي از ترانه ي راه شب اثر استاد حبيب محبيان![]()
دلم ز بار غمت سنگین است...
دور از تو همیشه قلب من غمگین است
آن شب که دلت شکست یادت باشد
تاوان شکستن دل من این است.
اين روزها ..
من در عصري زیست میکنم
که بازار قاچاق احساس و انسانيت داغ است
آدمي را مفتِ مفت و خيلي ارزان مي فروشند
اين روزها ..
من در عصري زیست میکنم
که مردانگي مردانش به يک کرشمه بر باد مي رود
نجابت مادر پشيزي نمي ارزد
و رفاقت ها بوي نا مي دهد
اين روزها ..
من در عصري زیست میکنم
که 'بزرگ' به کوچکي يک کلمه است
که از آسمان جفا مي بارد
از زمين شهوت و هوس مي رويد
و دنيا به کام روبهکان مي گردد ...
اين روزها ..
من در عصري زندگی میکنم
که جاي مرام و معرفت خاليست .
دختران شهر آیین محبت را نمی دانند / آنان معنی یک عشق پرتلاطم را نمیدانند / دختر روستا که هر شب شیر می دوشد / گرچه هرگز جامه زیبا نمی پوشد وقتی از بیم زن ارباب می لرزد / برق چشمانش به صدها گوهر شب تاب می ارزد.
در همین شهر است که من
از وحشت تنهایی با ياد خدا مي خوابيدم
و به آن پناه می بردم.
شب ها و روزهای سیاه و خفه و دردناک را به نیایش می گذراندم
در برابر سردر آسمان، آنجا که به رنگ دعاست ،
گرم ترین و پرخلوص ترین سرودهای عاشقانه ام را
خاموش زمزمه می کردم.
یواش یواش خورد شدی دل من
مثل آیینه صاف بودی دل من
آروم بگیر ناله نکن دل من
زجه نزن نمیشنوه ای دل من
درده تو من میدونم ای دل من
به پای تو سوخته جونم دل من
رفیق نیمه راه نباش دل من
تنها تویی امشب امیدم
یه امشبو طاقت بیار دل من
سر به سر خودت نزار دل من
به خاطر من میسوزی میدونم
تو قفس سینم اسیری
خسته شدی از انتظار دل من
یه امشبم تنهام نزار دل من
شاید دیگه فردا بیاد دل من
بسه دیگه پریشونی
در آستانه ی پایان 28 سالگی،
از عمق جان،
نالان،
اما امیدوار :
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم، هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم، هیچ
شمع طربم، ولی چو بنشستم، هیچ
من جام جمم، ولی چو بشکستم، هیچ!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)