من مست و تو ديوانه مارا كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بيني
جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه
مولانا
من مست و تو ديوانه مارا كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بيني
جان را چه خوشي باشد بي صحبت جانانه
مولانا
همچو من وصل تو را هيچ سزاواري هست؟
يا چو من هجر تو را هيچ گرفتاري هست؟
ديدهي دهر به دور تو نديده است به خواب
که چو چشمت به جهان فتنهي بيداري هست
سیف فرغانی
ULU TANRININ ADI İLƏ
تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم
سرشک،آب بر آتش نمی فشاند مرا
جهانی از پی نظّاره بر سرم شده جمع
نگه کنید که سودا کجا رساند مرا
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
اي يار ناگزير که دل در هواي تست
جان نيز اگر قبول کني هم براي تست
غوغاي عارفان و تمناي عاشقان
حرص بهشت نيست که شوق لقاي تست
گر تاج ميدهي غرض ما قبول تو
ور تيغ ميزني طلب ما رضاي تست
سعدی
تهیدستی ندارد برگ ریز نیستی در پی
نگه دار از شبیخون بهاران گلستانم را
ثبات پا کرم کردی،عزیمت هم کرامت کن
گران کردی رکابم را،سبک گردان عنانم را
میرزا محمد علی صائب تبریزی
اي گدايان خرابات خدا يار شماست
چشم انعام مداريد ز انعامي چند
پير ميخانه چه خوش گفت به دُردي کش خويش
که مگو حال دل سوخته با خامي چند
حافظ از شوق رخ مهر فروغ تو بسوخت
کامگارا نظري کن سوي ناکامي چند
حافظ
دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر
به یک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را
ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی
عیان است این،نمی پوشد کسی رخسار زیبا را
مولانا حکیم ملا محمد فضولی بغدادی(بیاتلی)
اي کرده به کام دشمنانم
با يار چنين، چنين کند يار؟
آخر نظري به حال من کن
بنگر که: چگونه بيتوام زار؟
يک بارگيم مکن فراموش
ياد آر ز من شکسته، ياد آر
مولانا
رم آهوی حرم پاس گرانخواب شود
چون به دوش افکنی آن زلف خم اندر خم را
قفس شیر نگشته است نیستان هرگز
عشق آن نیست که برهم نزند عالم را
میرزا محمد علی صائب تبریزی
آه من است در دل شبهاي انتظار
طومار شِکوهاي که به پايان نميرسد
هر چند صبح عيد ز دل زنگ ميبرد
صائب به فيض چاک گريبان نميرسد
صائب تبریزی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)