اینجایی که این همه سن داره رو چرا اسمش رو نشنیده بودم؟!
من فکر میکردم یکی دو ساله که ساخته شده.
ممنون.
--
--
اینجایی که این همه سن داره رو چرا اسمش رو نشنیده بودم؟!
من فکر میکردم یکی دو ساله که ساخته شده.
ممنون.
خونه یکی از اقوام ما اون طرفاس. خوب جاییه خووووب![]()
آره جای جلبیه ه ه ه ه ه ه ه
بخاطر همین خورد تو حالمون
حیففففففففففففففففففف![]()
این سوتی مال بابامه
موقع تحویل سال نو(1386) ما معمولاً بر رسم عادت زنگ میزنیم خونه فک فامیل که سال رو تبریک بگیم که نوبت به مامان بزرگم رسید
بابام: الو
{تو این موقع ماداشتم تو خونه در مورد مامان بزرگ صحبت میکردیم.....}
ننه بزرگ :الو کیه؟
بابام که یه هو حول کرده بود گفت سلام مامان بزرگ
این حرف یه آن و ترکیدن خونه یه آن
البته بابام هنگام صحبت کردن :43:شده بود
نور به قبرش بباره ( آقا بن نکنید )خدا بیامرز محمد رضا شاه
یه سوتیه خفن :
مدرسه ما رو که یادتون هست ؟
یه سری باید ساعت 10:30 سر کلاس عملی مدل شرکت میکردیم ..
هفته قبل استاد گفته بود که هفته ای که میاد جلسه میوفته واسه 2 هفته ی دیگه .
منم که اصلا تو این حال وهوا نبودم , مطلب رو نگرفتم و خوش و خوشال و خرم داشتم میرفتم سر کلاس ..
ما با ( بعضی ) معلم ها این حرف ها رو نداشتیم که آقا شرمنده دیر اومدیم و فلان و بهمان . . اون روز صبح که کلاس نداشتیم .. من یکم دیرم شده بود . ( انگار که کل مدرسه اون روز تعطیل بود و کلاس ما رو هم داده بودن خصوصی دخترا - حالا دیگه نمیدونم که چی بود ) منم که دیرم بود شوتی رفتم و در باز کردم و تا ته کلاس رفتم ...؟!!!؟!؟!؟! یه لحظه خودم و مین اون همه 2ختر دیدم ....
حالا جالب اینجان که من فکر کردم خابم , برگشتم دم در کلاس , یه نیگاه به شماره کلاس انداختم و مطمءن شدم که آره درست اومدم 2باره رفتم تو .....
:-)
دم همگي گرم. ولي سوتي هاي اين دوستمون يه چيز ديگس . آخه چه جوري مي شه اين اتفاق ها واسه يه نفر بيفته . براي يکي از همکارام تعريف مي کردم ( البته دهنم به اندازه يک متر در يک متر باز شده بود از خنده) مي گفت که خالي بنديه . گفتم نه بابا واقعيه . خلاصه که دمتون گرم .
خوش باشيد
DEICIDE
ایول...عالی بودکلی خندیدم!
این سوتی برمیگرده به دوران اول دبیرستان زنگ دینی بود منم حال و حوصله، معلم و شعرو براشو نداشتم.![]()
من از فوتبال زیاد خوشم نمیاد ولی مجبوری از پنجره نگاه به لیگ مدرسه کردمآقا نمیدونم چطوری جوگیر شدم تا اینکه یه بنده خدایی گل زد منم وسط حرف زدن معلم دادزدم
![]()
گووووووووووووووووووول
معلم بنده خداهمشده بود
و البته اون ترم از خجالت ما در اومد
آقا یه بار ما عجله داشتیم داشتیم می رفتیم بیرون. یه شماره ای رو هم می خواستم زنگ زدم 118 و خلاصه گفت چند لحظه صبر کن. یه چند ثانیه ای طول کشید منم که داشتم حرص می خوردم باید زود می رفتم همینطوری زیر لبی تو گوشی گفتم "اه ... جون بکن دیگه!" غافل از این که اینا وقتی میخوان جواب بدن گوشی رو نمیذارن زمین بلکه همینطوری به گوششونه!طرف یه هو برگشت گفت جون بکنم؟! ...تــــــق !!! گوشی رو گذاشت و من موندم به این حالت
![]()
آقا،داداشم شب می خواست دفترش بمونه...تو چت بهم گفت صبح حتما" ساعت 7 بیدارم کن...منشیم میاد زشته خواب باشم...
صبح شد...من هم یادم رفته بود...ساعت 8 یادم اومد...زنگ زدم مثلا" بیدارش کنم...
شب اومدش...! بگین چی شده بود؟
آقا،این عادت داره لخت بخوابه (لخت لخت نه ها!) منشیش اومده! کلید انداخته بیاد تو! اینم بیچاره می بینه یه ذره پرستیژی که جلو این داشته در حال از بین رفتنه! سریع میاد یه شلوار پاش می کنه میره در و باز می کنه! شلواره به طرز فجیعی یه جاش! پاره میشه! تا شب فقط رو صندلیش نشسته بود!!!! بماند که تازگی ها شلواره رو (خیلیم گرون بوده مثل اینکه!) خریده...!
هیچی دیگه! شب اومد! شاکی! عصبی! ... بقیش رو خودتون می دونین دیگه!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)