من ندانم که کیم
من فقط میدانم
تنها تویی
شاه بیت غزل زندگیم
من ندانم که کیم
من فقط میدانم
تنها تویی
شاه بیت غزل زندگیم
مي توان در کوچه هاي زندگي پاسخ لبخند را با ياس داد
مي توان جاي غروب عشق را با طلوع ساده ي احساس داد
در نگاهت بوي باران مانده است
خاطرات سبز ياران مانده است
درميان جنگل سبز دلت رد پاي بي قراران مانده است
-+-+-+-+-+-+ -+-+-+-
تا شیشه دریچه این خانه بشکند
سنگی ز دست کودک کوچه رها شود
ای کاش
دست ستم کشیده به سنگ آشنا شود
پرکن پياله را
كه اين آب آتشين
ديري است ره به حال خرابم نمي برد
اين جامها
كه در پيم مي شود تهي
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گرداب مي ربايد و آبم نمي برد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره انديشه هاي ژرف
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطره هاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شرابم جز تا كنار بستر خوابم نمي برد
پر كن پياله را
هان
اي عقاب عشق
از اوج قله هاي مه آلوده دور دست
پرواز كن
به دشت غم انگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستاره ام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تقلا و تشنگي
با اين كه ناله ميكشم از دل
كه آب
آب
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را
اگر تو مهلتم بدی
مهلت مرگو نمی خوام
با تو به قصه می رسم
همراه لحظه ها می آم
من که با دریا تطلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن
سلام صبح بخیر
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
Last edited by cityslicker; 21-10-2007 at 09:06.
اگر آن ترک شيرازي به دست آرد دل ما را @@ به خال هندويش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقي مي باقي که در جنت نخواهي يافت @@ کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
اي صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزي تفقدي کن درويش بينوا را
Last edited by cityslicker; 21-10-2007 at 09:33.
اشاره کن که من به تو
به یک اشاره می رسم......
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)