دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگی است
دلتنگی همیشه از ندیدن نیست ، لحظه های دیدار با همه زیبائی گاه پر از دلتنگی است
دست بــردار ، ز تو در عجبــم
به در بستــه چـــه می کوبی ســر
نیسـت ، میــدانی ، در خانــه کسـی
ســر فرو می کوبی باز بــه در
شاملــو
مهربان
بازهم ،
سبد معذرتم را بپذیر
آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،
واژه ات راهی شعرم شده است
لحظه ای گوش بکن ،
یک موذن مست است
آنقدر خوب اذان میگوید ،
گوئی او عکس خدا را دیده
خوش بحالش اما ؛
طرح زیبای خدا را گاهی ،
می توان در پس سیمای عزیزی جوئید
آدم كه ياد گذشته هاش ميوفته ... چشمونش از گريه اشك آلود مشه
تصويري از روزهاي رفته ميبينه ... كه در اون هر چهره اي نابود ميشه
نمي دونم که چرا هر وقت به تو مي رسم ، نمي توانم از تو
بگويم. براي گفتنت واژه کم مي آورم. به هر حال ، بدان
که بيشتر از اين حرف ها و واژه ها برايم معنا مي دهي
من عاشقم مجنون ِ تو
کنار ِ سیب و رازقی نشسته عطر ِ عاشقی
من از تبار ِ خستگی, بی خبر از دلبستگی... عاشقم
ابر شدم, صدا شدی
شاه شدم, گدا شدی
شعر شدم, قلم شدی
عشق شدم, تو غم شدیلیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون ِ تو
گمگشته در بارون ِ تومجنون ِ لیلی بی خبر
در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش ِ بر آب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد در دلتکنار ِ هر ستاره ای نشسته ابر پاره ای
من از تبار ِ سادگی بی خبر از دلدادگی... عاشقمماه شدم, ابر شدی
اشک شدم, صبر شدی
برف شدم, آب شدی
قصه شدم, خواب شدیلیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون ِ تو
گمگشته در بارون ِ تومجنون ِ لیلی بی خبر
در کوچه هایت در به در
مست و پریشون و خراب
هر آرزو نقش ِ بر آب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد در دلت
در پسکوچه های دلتنگــــــی خویش،
پرسه میزنـــــم
دلم پر است از تمام غصه هایی که به دل ریختم ...
این دقایق داره بد جور منو آزار میده
این دقایق خبر از نبودن یار میده
این آخریـــــــن دقایقـــــــــــه دووم بیــار
خدا برام یه یار و هم زبون بیار
در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)