یارب این مخلوق را از چوب بتراشیده اند
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیده اند
یارب این مخلوق را از چوب بتراشیده اند
بر سر این خلق خاک مردگان پاشیده اند
من یه تیکه ابر تنهام توی آسمون آبی
یه اسیر بی زبونم توی اون چشمون آبی
باد سرد و وحشی شب مارو از همدیگه جدا کرد
برای به هم رسیدن خدارو باید صدا کرد
حالا اینجا تک و تنها دارم اشکامو می بارم
پر و خالی شدن از آب. همه ی این شده کارم
گرمای خورشید بی رحم تن خیسمو سوزونده
برای دریا و جنگل دیگه قطره ای نمونده
وجود سفید و نرمم شده تاریک مثل مردن
دیگه حتی جون ندارم برای لحظه شمردن
آخرقصه ی عمرم آخرین قطره ی آب
ته این جاده رسیدن واسه من مثل سراب
وقتی که به ابر سنگین رو وجودم خونه کردش
دیگه وقت مردن و حل شدنه تو تن سردش
همیشه ابرای کوچیک طعمه ی ابر بزرگن
دوتائی بازیگرای قصه ی بره و گرگن
ني گفت كه پا من به گل بود بسي
ناگاه بريدند سرم در هوسي
نه زخم گران بخوردم از دست كسي
معذورم دار اگر بنالم نفسي
يک شب از ايـــن بلبشـــــوی ازدحــــام
مثل آيينه هـــــــراســـــان مـــــی شـــوم
آخـــــــرين مضـــــــراب خـــــود را می زنم
پشت هيچستـــــان غــــــزلخــــــوان می شوم
ماييم و تويي و خانه خالي برخيز
هنگام ستيزه نيست اي جان مستيز
چون آب و شراب با حريفان آميز
چندانكه رسم بجاي كج دار و مريز
زنان در مکر و حیلت گونه گونند
زیانند و فریبند و فسونند
چو زن یار کسان شد ما را زوبه
چون تر دامن بود گل و خار از او به
حذر کن ز آن بت نسرین بر و دوش
که هر دم با خسی گردد هم آغوش
البته به معنی شعر توجه نکنید
شعار ندهید که زندگی زیباست
عشق و امید وآرزو را غرولند نکنید
در می یابید مرگ را
خودکشی یعنی شهامت
خودکشی یعنی جسارت
خودکشی یعنی رهایی
خودکشی ... آه ... خودکشی
البته منم میگم گوش نکنید به این حرفا
Last edited by malakeyetanhaye; 18-10-2007 at 10:36.
از کوچه های پرسه پس لیس
از کوچه های چولی
کولی و سک سک
از کوچه های نسق
حیدر حیدری
و قرق
از کوچه های هیئت ، کتل ، زنجیر
از کوچه های تاج ، پرسپولیس
بهمنش و قلیچ
از کوچه های نگاه های خواستار
و سلام های سرخ آبی
از کوچه های دیدار های پنهان
سایه های مشکوک
نفس بریدگی
از کوچه های مشیری ، فروغ
از کوچه های خاطرات مکتوب
و بلوغ
بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را
و عاشقانه گذر کردم...........
يک... نه! دو تا پرنده ی زيبا کنار هم
دو شيفته. دو عاشق. دو بی قرار هم
مثل دو تا ستاره ی دنباله دار -که
در هم شده رسيدن اشان در مدار هم
مثل دو تا فرشته ی از راه مانده-که
تا صبح مانده اند شبی در جوار هم
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمیبرد ..........
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)