تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 175 از 638 اولاول ... 75125165171172173174175176177178179185225275 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,741 به 1,750 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #1741
    آخر فروم باز Ghost Dog's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    South Park
    پست ها
    1,753

    پيش فرض

    بوي گاز و سرگيجه اي ملتهب (هميشه) را به يادش مي آورد
    با موهايي پريشان هنوز شيرِ گاز را (باز) نگاه داشته بود و عرق ريزان
    در فکرِ
    (باز هميشه) بود
    داشت مرگي بي رنگ در وجودش مي خزيد
    که ناگهان پسربچه اي گذر کرد و پرسيد:
    مامان امروز غذا چي داريم؟

  2. 4 کاربر از Ghost Dog بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1742
    پروفشنال SHABAHPASHA's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    shabahpasha.blogfa.com
    پست ها
    997

    پيش فرض

    نرسيده به آزادي
    ساعت 8 صبح
    دور تا دور ميدان
    دور اول
    صداي عجزو چشمهاي آبي دختر گدا
    مردي که مي رفت،مردي که مي ماند
    دور دوم
    بوي تند دود
    مردي که مانده بود تشنه بود
    دختري رسيده بود
    نگاهش را دزديد...
    دور سوم
    گرم بود ،کثيف بود هوا
    نگاهش را اينبار ندزديد
    چه وقت بدي عاشق شدم
    مردي که مانده بود زجه اي کشيد
    دختر گدا چشمهايش آبي نبود....

  4. 4 کاربر از SHABAHPASHA بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1743
    اگه نباشه جاش خالی می مونه jasmin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    493

    پيش فرض

    کمی تغییر کرده ام
    برای شناختنم...
    عکسم را مچاله کن!


    پرسا

  6. 5 کاربر از jasmin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1744
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    فرصتی نمانده است
    بیا همدیگر را بغل کنیم
    فردا یا من تو را می کشم
    یا تو چاقو را در آب خواهی شست
    همین چند سطر
    دنیا به همین چند سطر رسیده است
    به اینکه انسان کوچک بماند، بهتر است
    به دنیا نیاید، بهتر است
    اصلا این فیلم را به عقب برگردان
    اصلا این فیلم را به عقب بر گردان
    آنقدر که پالتویِ پوستِ پشتِ ویترین پلنگی شود که می دود در دشت های دور
    آنقدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند
    و پرنده گان دوباره بر زمین
    زمین؟
    نه! به عقب تر برگرد
    بگذار خدا دوباره دست هایش را بشوید
    در آیینه بنگرد
    شاید تصمیم دیگری گرفت !

  8. #1745
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    کم می آورم گاهی ظرف زمان را،



    درمیانه راه اندیشه ام گم است



    هراس از نرسیدن،



    باز هم تکرار می کند:



    مسافر زمان،



    مقصدت کجاست ؟



    کوره راه نزدیک است ،



    پیاده می شوی؟!

  9. #1746
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    حرفهای دلت را




    آرام زمزمه کن




    تا غریبه ای نداند




    که می گفتی




    هیچ گاه!




    جهنم چشمانت را




    به بهشت دستانت




    نخواهم فروخت.

  10. #1747
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    درها را کندیم

    به هوای عبور ساده،

    غافل از دو راهی هایی که

    بی در و پیکرند...

  11. 2 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  12. #1748
    حـــــرفـه ای karin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    Far away from here
    پست ها
    3,028

    پيش فرض

    دلم
    برای خودم تنگ شد
    هر کتابی را که باز کردم
    ژان والژان نبودم
    ناپلئون نشدم
    تارزان نبودم
    دلم برای خودم تنگ شد
    انگار هزار سال پیش بود
    قهرمان هر کتابی
    من بودم

  13. 7 کاربر از karin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #1749
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    چشمهایت را می بندی
    غافل از اینکه اندوه
    از پشت مژههای به هم امده
    پیداتر است!

  15. 8 کاربر از zooey بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #1750
    اگه نباشه جاش خالی می مونه jasmin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    493

    پيش فرض

    حق ندارد بهانه بگیرد، دختری که عروسک ندارد

    « نه ندارم! » پدر راست میگفت، او به حرف پدر شک ندارد

    "دخترم خسته ام" چند بخش است؟ باز هم کفر بابا در آمد

    او نمی فهمد این حرفها را، او که یک قلبِ کوچک ندارد

    یاد روز نمایش که افتاد، باز هم صورتش سرخ تر شد

    «من بیایم؟ اجازه؟ اجازه...» نه! لباسِ تو پولک ندارد

    رادیو، قبضِ برق و اجاره، «ماه لالا و خورشید لالا»

    برق آمد و او خواب می دید باز برنامه کودک ندارد

    صبحِ فردا، خیابان، بهانه، « دختر بد, تو دیگر بزرگی

    لج نکن ،اَه ببین، آن یکی هم مثل تو بادبادک ندارد»

    شاید از او عروسک بگیرم، باید این را بخواهد؛ ولی نه

    توی گوشش یکی گفت:« مادر چند سال است عینک ندارد»

    "دخترم، خسته ام" چند بخش است؟ ها هجی کن،« به قرآن نَ دا رم »

    ...

    این طرف پله های سیاست، آن طرف میزهای ریاست

    و پدر، که به من گفته، حتی پولِ یک نان سنگک ندارد

    باید او بشکند قلکش را، تا برای پدر گل بگیرد

    چند شب بعد، بابا که آمد، یادش آمد که قلک ندارد!


    محمد مرادی

  17. 2 کاربر از jasmin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •