تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 175 از 233 اولاول ... 75125165171172173174175176177178179185225 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,741 به 1,750 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1741
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    افراد همیشه درصددند که به شما آن چیزی را تعلیم بدهند که خودشان بیشتر از همه به آن محتاج هستند.

    ( تصویر دوریان گری - اسکار وایلد - ترجمه رضا مشایخی - صفحه 97 )

  2. 13 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1742
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    جوانان "فکر" می کنند پول همه‌چیز است. وقتی بزرگ شدند "می‌فهمند" که پول همه‌چیز است.

    ( تصویر دوریان گری، قسمت سوم - اسکار وایلد )

  4. 16 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1743
    حـــــرفـه ای M3HRD@D's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    دالان ســـبز WEb►ByNvAyAn.BlOgFa.CoM
    پست ها
    3,446

    پيش فرض

    وقتی زنی کشته می شود ، شوهر مظنون اول است . این نشان می دهد که دیگران چه قضاوتی درباره ازدواج دارند.

    ( تنفس - جرج اورول - ترجمه ی فرید رضوی - انتشارات کوشش )

  6. 10 کاربر از M3HRD@D بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1744
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    گروهی فریاد می زنند: دوستم داشته باش. گروه دیگر:دوستم نداشته باش. ولی گروهی هم هستند بدترین و بدبخت ترین آنها که می گویند : دوستم نداشته باش و به من وفادار باش.
    ------------------------------------------------------------------------------------------
    سقـــــــــــــوط - آلبر کامو

  8. 8 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1745
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    وقتی می گن " سرنوشت" همیشه یعنی یه چیز خیلی بد. مثل "نفوس زدن". هیچ وقت شنیدی کسی نفوس خوب بزنه؟

    خداحافظ گری کوپر---رومن گاری

  10. 9 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1746
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    خنده در تاریکی
    ولادمیر ناباکف
    مترجم: امید نیکفرجام


    یک روز گرم تابستان که به پارک رفته بودند، به تماشای میمون کوچکی ایستادند که از دست صاحبش فرار کرده و به بالای درخت نارون بلند رفته بود.
    با صورت سیاه و کوچکش در میان آن کرک و موی خاکستری از میان برگ‌های سبز به پایین خیره می‌شد، بعد ناپدید می‌شد، و شاخه‌ای قدری بالاتر خش‌خش می‌کرد و تکان می‌خورد.
    صاحبش بیهوده تلاش می‌کرد به کمک سوتی کوچک، موزی زرد و بزرگ، و آینه‌ای جیبی که مدام با آن نور می‌انداخت او را به پایین آمدن وسوسه کند.

    الیزابت زیر لب گفت: "برنمی‌گردد، فایده‌ای ندارد؛ هیچ وقت برنمی‌گردد"، و زد زیر گریه.


    ص 95




    پ.ن.:
    آنهایی که به پارک رفته بودند الیزابت و برادرش پل بودند.
    آلبینوس همسر الیزابت که به همسرش خیانت کرد و عاشق مارگو شد و به نزد او رفت.

    و این صحنه رو ناباکف به زیبایی نوشته.
    پل که سعی می‌کنه ذهن خواهرش رو با روش‌های مختلف از یاد اتفاقی که براش افتاده منحرف کنه

    و این صحنه خود گویای همه چیزه.
    جمله‌ای که الیزابت میگه و در ارتباط با همین اتفاقی است که در پارک افتاده
    منظور الیزابت چیزی است دیگر
    گریه‌اش با جمله‌ای که گفت در تناقضه و کسایی که اونحا هستند حتما از این گریه تعجب می‌کنند
    و تنها پل‌ـه که می‌دونه این گریه برای چیست و اینکه این جمله ربطی به این میمون نداره
    و اینکه تشبیه ماهرانه‌ی ناباکف برای این عمل زشت آلبینوس و آلبینوس‌ها
    Last edited by Ahmad; 26-10-2012 at 14:08.

  12. 8 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1747
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    پول مثل راب.طه ج.ن.سی می مونه...وقتی نداریش به نظر خیلی مهم میاد.

    هالیوود-- چارلز بوکفسکی

  14. 8 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1748
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    دوست دارم با تو باشم چون هیچ وقت از با تو بودن خسته نمی شوم.
    حتی وقتی با هم حرف نمی زنیم، حتی وقتی نوازشم نمی کنی، حتی وقتی در یک اتاق نیستیم باز هم خسته نمی شوم. هرگز دلزده نمی شوم.
    فکر کنم به خاطر این است که به تو اعتماد دارم، به افکارت اعتماد دارم. می توانی بفهمی چه می گویم؟ همه آن چه در تو می بینم و هر آن چه نمی بینم را دوست دارم.
    با این همه ضعف هایت را می دانم. اما احساس می کنم همین نقاط ضعف تو و نقاط قوت من هستند که با هم سازگارند. ترس های مشترک نداریم. حتی پلیدی های ما هم به هم می آیند! تو بیش از آن چه نشان می دهی می ارزی و من برعکس.
    من، به نگاه تو نیازمندم تا کمی بیش تر ... تا جوهر بیش تری کسب کنم؟ نمی دانم به فرانسه چطور بگویم؟ واژه های ثبات، استوار، درست است؟ وقتی آدم می خواهد بگوید که احساس رضایتمندی درونی می کند چه میگوید؟


    من او را دوست داشتم - آنا گاوالدا

  16. 6 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1749
    حـــــرفـه ای malkemid's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2005
    پست ها
    4,602

    پيش فرض

    ‎-من برا خودم دو تا قانون دارم. قانون اول: هیچ وقت به مردی که پیپ می کشه اعتماد نکن. قانون دوم: به مردی که کفش براق می پوشه اعتماد نکن.
    - اون که پیپ نمی کشید.
    -ولی شبیه اونایی بود که پیپ می کشن.

    هالیوود--چارلز بوکفسکی

  18. 7 کاربر از malkemid بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1750
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    خنده در تاریکی
    ولادمیر ناباکف
    مترجم: امید نیکفرجام

    عمو که با برادرزاده‌هایش در خانه تنها مانده بود گفت می‌رود لباس بپوشد تا آنها را سرگرم کند.
    بعد از زمانی طولانی، بچه‌ها که دیدند برنگشت خود به دنبالش رفتند و مردی نقابدار را دیدند که داشت نقره‌آلات میز را در کیسه‌ای می‌ریخت.
    آنها شادمانه فریاد زدند: "هِی، عموجان."
    عمو هم نقابش را برداشت و گفت: "بله، می‌بینید چه خوب خود را گریم کردم؟"
    قیاس هگلی طنز چنین است.
    تز: عمو خود را به شکل دزد درآورد (تا بچه‌ها بخندند)؛ آنتی‌تز: آن مرد واقعا دزد بود (تاخوانندگان بخندند)؛ سنتز: مرد همان عمو بود (برای دست‌انداختن خوانندگان).

    این همان اَبَرطنزی بود که رکس دوست داشت در آثارش داشته باشد، و ادعا می‌کرد که این نوع طنز کاملا جدید است.

    یک روز نقاشی بزرگ روی داربستی مرتفع برای اینکه نتیجه‌ی کارش را بهتر ببیند شروع کرد به عقب‌عقب رفتن.
    اگر یک قدم دیگر برمی‌داشت به پایین سقوط می‌کرد و چون ممکن بود فریاد هشدار او را هول کند و مهلک از آب درآید، شاگرد او با حضور ذهنی که داشت بلافاصله محتویات یک سطل را به روی شاهکار استاد ریخت.
    این خیلی بامزه است!
    اما خیلی بامزه‌تر می‌شد اگر درحالیکه تماشاگران در انتظار سطل بودند، استاد بزرگ به عقب رفتن ادامه می‌داد و ناگهان زیر پایش خالی می‌شد.
    به بیان دیگر، بنا بر برداشت رکس، هنر کاریکاتور (جدا از ماهیت سنتتیک و دوگانه‌ی آن) مبتنی بود بر تقابل خشونت از یک سو و ساده‌دلی از سوی دیگر.

    و اگر رکس در زندگی واقعی گدای کوری را می‌دید که شادمانه عصا می‌زند تا به نیمکتی که تازه رنگ خورده است برسد و بنشیند، صدایش در نمی‌آمد، هیچ قصدی نداشت مگر اینکه برای کاریکاتور بعدی‌اش الهام بگیرد.

    ص 122 و 123


    پ.ن.:
    اکسل رکس کاریکاتورسیت معروفی است که در یک مهمانی به داستان پیوسته (البته شک دارم) و کسی است که قبل از آلبینوس با مارگو در ارتباط بوده (پس شاید خودش باشه) و حال این تازه وارد قصد داره مارگو رو بار دیگه به سمت خودش بکشونه. باید دید آیا می‌تواند.
    موقعیت‌های طنزی که به اونها اشاره شد برام آشناست . نمیدونم کجا شنیده یا خوانده بودم. ولی طنزها و نوشته‌ای است که می‌تونه مورد توجه قرار بگیره.
    و این طنزهای موقعیت بخشی است از داستان زندگی رکس و توضیح روحیات و افکار و زندگی او.

  20. 2 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •