یک عاشقانهِ بی عشق
یک ماهِ بی فروغ
دیوانِ بی غزلی
غرقِ واژه های دروغ
یک برگِ گیج
واله و حیران
گمگشته در توهمِ این جنگلِ شلوغ
با غنچه ای که سرد و سراسیبمه غرق شد
در رودخانه خونرنگ کوهسارِ بلوغ.
یک نازِ بی نیاز
به هنگامِ رقصِ تیغ
آرا مشی سترگ
پر از دردِ بی دریغ
یک آسمان ستارهِ خاموش
زیر میغ.