تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 174 از 469 اولاول ... 74124164170171172173174175176177178184224274 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,731 به 1,740 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1731
    R e b i r t h Kurosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    همون جا ! :دی
    پست ها
    10,857

    پيش فرض

    رامبد جون...تاپیکت فوق العادس...کلی دارم می خندم...بچه ها دمتون گرم...!

    منم الان یه چیز یادم اومد میگم واستون...

    یکی از دوستان،تعریف می کرد که: استادشون تو دانشگاه،داشته درباره پروفسور کیروشحوف دانشمند و ریاضیدان معروف صحبت می کرده...می دونسته که چند تا دختر شیطون تو کلاس هستن که اگه تیکه اولشو بگه کلی ضایس...این بابا هم میاد میگه،بله جناب پروفسور شحوف ...

    یکی از دخترا میگه آقا سرشو خوردی؟!
    بیچاره سرخ و سفید و آبی میشه از کلاس میره بیرون!


    ========================

    ادامه بدین بچه ها!

  2. #1732
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    127.0.0.1
    پست ها
    2,664

    پيش فرض

    خیلی خنده دار بود کورش جان!
    اگه باز هم داری بزار (البته با کمی سانسور!)

  3. #1733
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    من امروز امتحان آزمایشگاه مدار منطقی داشتم. هیچی بلد نبودم چون یه جلسه هم سر کلاسش نرفته بودم. خلاصه ای سی ها رو روی برد بستم و وصلش کردم به آداپتور... ولتاژ رو 4.5 بود و من باید 5 میکردمش. اما بجای اینکه ولوم fine رو که یک دهم یک دهم بالا میبره رو بچرخونیم ولوم اصلی رو چرخوندم و ولتاژ رفت رو 25 ولت و یه صدای دزززززززززز از تو آداپتور اومد و بوووووووم ای سی ها دود کردن و ترکیدن. 3 4 تا دختره تو آزمایشگاه بودن که جیغ کشیدن و فرار کردن . منم پشت سرشون فرار کردم. بعد نیم ساعت برگشتم تو آزمایشگاه استاد ( خانم مهدی نژاد ) گفت : از جلوی چشام دور شو... هیچی دیگه موند واسه ترم بعد!!!

  4. #1734
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    127.0.0.1
    پست ها
    2,664

    پيش فرض

    نقل قول نوشته شده توسط M.etallic.A
    من امروز امتحان آزمایشگاه مدار منطقی داشتم. هیچی بلد نبودم چون یه جلسه هم سر کلاسش نرفته بودم. خلاصه ای سی ها رو روی برد بستم و وصلش کردم به آداپتور... ولتاژ رو 4.5 بود و من باید 5 میکردمش. اما بجای اینکه ولوم fine رو که یک دهم یک دهم بالا میبره رو بچرخونیم ولوم اصلی رو چرخوندم و ولتاژ رفت رو 25 ولت و یه صدای دزززززززززز از تو آداپتور اومد و بوووووووم ای سی ها دود کردن و ترکیدن. 3 4 تا دختره تو آزمایشگاه بودن که جیغ کشیدن و فرار کردن . منم پشت سرشون فرار کردم. بعد نیم ساعت برگشتم تو آزمایشگاه استاد ( خانم مهدی نژاد ) گفت : از جلوی چشام دور شو... هیچی دیگه موند واسه ترم بعد!!!
    سوتی دادی: منظورت از امروز ، دیروز بود؟!
    (به تاریخ پستت نگاه کن!)

  5. #1735
    کـاربـر بـاسـابـقـه dizgah's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    8PAR
    پست ها
    1,820

    پيش فرض

    رامبد جون...تاپیکت فوق العادس...کلی دارم می خندم...بچه ها دمتون گرم...!

    منم الان یه چیز یادم اومد میگم واستون...

    یکی از دوستان،تعریف می کرد که: استادشون تو دانشگاه،داشته درباره پروفسور کیروشحوف دانشمند و ریاضیدان معروف صحبت می کرده...می دونسته که چند تا دختر شیطون تو کلاس هستن که اگه تیکه اولشو بگه کلی ضایس...این بابا هم میاد میگه،بله جناب پروفسور شحوف ...

    یکی از دخترا میگه آقا سرشو خوردی؟!
    بیچاره سرخ و سفید و آبی میشه از کلاس میره بیرون!


    ========================

    ادامه بدین بچه ها!
    چه جالب عین این اتفاق سر اسم این دانشمند تو کلاس مدارهای الکتریکی ما افتد البته دبیر خودش شروع کرد

  6. #1736
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    13 ساله که بودم با یکی از دوستام رفته بودیم تئاتر و ردیف اول هم نشسته بودیم. یهو یک پسر بچه از پله ها رفت بالا و بالای قسمت تئاتر واستاد و شکلک واسه من درآورد.من هم بهش گفتم پدر... بیا پایین.
    یهو یک مرده کنار من گفت با کی بودی پدر... گفتی؟ (باباش بود و شکلک رو واسه این در میاورد)
    من که از ترس داشتم میمردم به دوستم اشاره کردم و گفتم با این بودم.مرده به دوستم گفت راست میگه؟ دوستم هم با ترس و لرز گفت آره به خدا من پدر ...م. من یهو خندم گرفت خودمو کنترل کردم ولی اون مرده زد زیر خنده و ما زود در رفتیم.دیگه از اونجا به بعد این اسم رو این بدبخت موند آخه خودش اعتراف کرده بود.

    دو سال پیش یعنی وقتی 16 ساله بودم خواستیم بریم نمایشگاه. تعدادمون زیاد بود و بچه ها گفتند ما پول بلیط نمیدیم و از رو نرده ها و سیم خاردارها میریم. خلاصه من هم راضی شدم که از اونجا برم ولی گفتم من آخر میام.همه رفتند و رد شدند ولی من رفتم بالا بدجوری گیر کردم و ترس از ارتفاع هم دارم که نگو. یهو مردم منو دیدند و مامورای نمایشگاه مشهد هم اومدند و به جای اینکه منو پایین بیارن بهم میخندیدند و میگفتند حقته همون بالا بمونی. هر چی هم نگاه میکردم دوستام غیب شده بودند و فرار کرده بودند و من تنها اونجا شده بودم یک غرفه پر بیننده. بالاخره پایین آوردنم و من بدبخت با کلی خجالت سرمو انداختم پایین در رفتم.

    ۱۱-۱۲ساله بودم که یک مسافر مشهدی که میخورد 20 سالی داشته باشه رو با توریست ژاپنی اشتباه گرفتم (خیلی شبیه بود) و بلند به بچه ها گفتم بیایید ژاپنی پیدا کردم. فکر میکردم نمیفهمه. یارو از دوچرخه اومد پایین و تا میخوردم کتکم زد تا دیگه به یرانی نگم ژاپنی.

    زمانیکه تازه کامپیوتر خریده بودم یه روز رفتم یه مغازه تا یکم سوال جواب کنم و البته یک دسته واسه بازی بخرم. بعد یکم صحبت گفت شما با کامپیوتر چیکار میکنی و من با رعایت نهایت کلاس جلوی اون همه ملت گفتم من تو کار هنگم!!!یارو تعجب کرد گفت یعنی چی؟ گفتم یعنی سیستمهای دیگه رو از طریق اینترنت هنگ میکنم و اونهارو دستکاری میکنم و یکی از بهترین هنگ کن های مشهدم. (این هارو فقط مرده فهمید)یارو یه لبخند کثیف زد و با صدای بلند پرسید: شما از مایکروسافت (میخواست حالمو بگیره به گفت نامرد) بگیرید با این همه استعدادتون. گفتم کلاساش رو رفتم ولی امتحانش مونده. یهو ملت زدن زیر خنده و من به طرف در رفتم و مغازه دار کلی چرت و پرت بارم کرد که واسه ما کلاس میزاره و هیچی بارش نیست و این طور چیزها...
    Last edited by ebicross; 18-12-2007 at 18:27.

  7. #1737
    آخر فروم باز M.etallic.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    محل سكونت
    کره زمین
    پست ها
    3,962

    پيش فرض

    سوتی دادی: منظورت از امروز ، دیروز بود؟!
    (به تاریخ پستت نگاه کن!)
    ای شیطون از تو سوتی من سوتی میگیری ؟ سوتی در سوتی شد

  8. #1738
    آخر فروم باز Nikolas_95's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    پست ها
    1,966

    پيش فرض

    من امروز امتحان آزمایشگاه مدار منطقی داشتم. هیچی بلد نبودم چون یه جلسه هم سر کلاسش نرفته بودم. خلاصه ای سی ها رو روی برد بستم و وصلش کردم به آداپتور... ولتاژ رو 4.5 بود و من باید 5 میکردمش. اما بجای اینکه ولوم fine رو که یک دهم یک دهم بالا میبره رو بچرخونیم ولوم اصلی رو چرخوندم و ولتاژ رفت رو 25 ولت و یه صدای دزززززززززز از تو آداپتور اومد و بوووووووم ای سی ها دود کردن و ترکیدن. 3 4 تا دختره تو آزمایشگاه بودن که جیغ کشیدن و فرار کردن . منم پشت سرشون فرار کردم. بعد نیم ساعت برگشتم تو آزمایشگاه استاد ( خانم مهدی نژاد ) گفت : از جلوی چشام دور شو... هیچی دیگه موند واسه ترم بعد!!!
    عجب سوتی باحالی

    من هم معمولا کلاسهایه آزمایشگاهی رو دو در میکنم

    پس تجربه خوبی بود که بعد از مدتی رفتن سرکلاس یا جلسه امتحان یه وقت از این سوتی ها ندم

    Last edited by Nikolas_95; 17-12-2007 at 19:48.

  9. #1739
    حـــــرفـه ای ebicross's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    مـشـهـد
    پست ها
    3,508

    پيش فرض

    چرا پست قبلیم اونطوری شد.
    من تو WORD نوشتم و اینجا Paste کردم.
    Last edited by ebicross; 17-12-2007 at 20:37.

  10. #1740
    آخر فروم باز mehdi_vsgh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    توی لباسام
    پست ها
    8,492

    پيش فرض

    چرا پست قبلیم اونطوری شد.
    من تو WORD نوشتم و اینجا Paste کردم.
    دلیلش اینه که شوما تو ورد با فونت Arial','sans-seri تایپ کردی....

    بعد تنظیمات انجمن را روی ویرایشگر حرفه‌ای قرار دادی.....بعد هم چون این فونت روی انجمن نصب نیست اینطوری شده

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •