اين باران نيست که می بارد
وقتی باران عاشق است
عشق می بارد
و ما
تنها تصور می کنيم
که اين همان باران است
که بر سر و رويمان می بارد
اين باران نيست که می بارد
وقتی باران عاشق است
عشق می بارد
و ما
تنها تصور می کنيم
که اين همان باران است
که بر سر و رويمان می بارد
رد پای خاطرات مرا
ببر با خود تا اولین دوستت دارم
کمک کن بی تو نمانم
من در تک تک غروب ها
من در
تک تک باران ها
من در
غرور درد
بارها تو را تجربه کرده ام
کمک کن ثانیه ها را بی تو رج نکنم
با من بگو تا کیستی مهری ؟ بگو ماهی؟ بگو
خوابی؟خیالی؟چیستی؟اشکی بگو آهی بگو
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم نزن
دیگر بگو از جان من جانا چه میخواهی بگو؟
گیرم نمیگیری دگر زآشفته عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر با من سخن گاهی بگو
غمخوار دل ایمه نئی از درد من آگه نئی
والله نئی بالله نئی از دردم آگاهی؟بگو
در خلوت من سر زده از من چه کوتاهی؟ بگو
من عاشق تنهاییم سر گشته شیداییم
دیوانه رسواییم تو هرچه میخواهی بگو
حقیقت همیشه تلخه
یه روزی میری از اینجا
من می مونم و یه فریاد
زیر بارون تک و تنها
خوب می دونم که دل تو
بی قرار دل ما نیس
واسه این دلِ شکسته
تو دلت یه ذره جا نیس
دیگه دلواپس ُگلها
نمی شینی تا بهار شه
دیگه تو دلت نمی خواد
دل من یه بی قرار شه
منو جای زاری هر شب
توی قاب خیس گریه
بی تو این عاشق خسته
نداره حتی یه سایه
خوب می دونم دیگه نیستم
واسه تو مثل قدیما
دارم از غمت می سوزم
توی این غربت و سرما
حقیقت همیشه تلخه
تو دیگه منو نمی خوای
یه روزی میری از اینجا
دیگه پیش من نمی یای
شب نیست از اندوه چشمانت،پلکی به روی پلک بگذارم
ترسم فراموشت کنم ناگه، تا از خیالت چشم بردارم
من بودم وماه وشب وشعرم؛ ـ شعری که سهم چشمهایت شد!
حرفِ دلت با ماه می گفتی؛ ـ ماهی که هر شب داده آزارم ـ
اینگونه با من دشمنی تا کی؛ ـ دیگر به خواب من نمی ایی ـ
در کوچه باغ خواب رویاها ایا نخواهی کرد تکرارم
این چندمین بار است بی خوابی سهم من از چشمان ناز توست
هرگاه قرص ماه کاملتر، من نیز تا خورشید بیدارم
زیبا شبی بر چشم من بُگذر تا در وجودِ خویش دریابی؛
من شاعری آواره با عشقم ازشعر چشمان تو سرشارم
یک روز باران خوب یادم هست؛آهسته گفتی دوستم داری
با واژه های ساده اما سخت،گفتم که من هم دوستت دارم
حالا هزاران سال بعد از تو یاد سکوت خویش می افتم
یک شوق دیرین می دود در من، میخواهد از من خواب انگارم
فردا مرا از یاد خواهی برد، فردا؛ - همین فردا که میاید -
زان پس درونِ خود به آسانی روزی تو خواهی کرد انکارم.
گفتم بی عطر وجودت، شبو از گریه پرم من
یعنی از من تو گذشتی، نمیشه این باور من
اینجا دل بی کس و تنهاست زیر آوار نگاهت
نگو برگشتن محال، من که موندم چشم به راهت !؟
دیگه آماج بلا شد، تک تک روزای عمرم
از همون روزی که رفتی تا حالا صد دفعه مردم
من ساده تو خیالم با تو ساختم زندگیمو
نگو که من می سرودم، غزل دل مردگیمو
حس نکردی عشق من رو، من که بی وقفه شکستم
انقدر گمشدم اینجا، که نمی دونم کی هستم
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
مارگریتا
...
سوزن گرامافون
روی نام تو گیر کرده است.
خواب ناز بودم شبي.... ديديم كسي در ميزند.... در را گشودم روي او ...ديدم غم است در مي زند... اي دوستان بي وفا...از غم بياموزيد وفا..غم با آن همه بيگانگي..... هر شب به من سر مي زند
تو باراني من باران پرستم تودريايي من امواج تو هستم اگرروزي بپرسي باز گويم: تو من هستي و من نقش تو هستم
وقتي برگ هاي پاييز رو زير پات له مي كني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي كردن
چه مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان كرديم
اجازه هست خيال كنم تاآخرش مال مني؟ خيال كنم دل منو با رفتنت نمي شكني اجازه هست خيال كنم بازم مياي مي بينمت بااون چشماي مهربون دوباره چشمك ميزني طپش طپش باچشمكت غزل بگم براي تو بااتكا به عشق تو تو زندگي برم جلو
گفتمش: دل ميخري؟! پرسيد چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده كرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روي خاك افتاده بود جاي پايش روي دل جا مانده بود
توي كوچه هاي خلوت
راهي عشق تو بودم
راهي ترانه هايي كه براي تو سرودم
زير لب مي خوندم اروم
تك تك ترانه هاتو
به اميدي كه دوباره
مي شنوم بازم صدا تو
ولي هر چي انتظار كشيدم نيومدي
هر چقدر تو كوچه ها قدم زدم نيومدي
همه ي ترانه هام توي گريه گم شدن
زير پام خيس شد از اشكام تو بازم نيومدي
به خودم مي گفتم هر جا
كه باشي ميايي سراغم
اخه گفتي بودي جز تو
هيچ كسي رو دوست ندارم
باورم نميشد ببري واسه هميشه
اخه گفتي بودي عشقت توي جونم كرده ريشه
گفتم اخه مگه ميشه
تو بياد من نباشي
مگه ميشه بخواي تو بري و ازم جدا شي
ولي هر چي انتظار كشيدم نيومدي
هر چقدر تو كوچه ها قدم زدم نيومدي
همه ي ترانه هام توي گريه گم شدن
زير پام خيس شد از اشكام تو بازم نيومدي
من اگه كسي رو داشتمزخم
ديگه در به در نبودم
با غم و غربت و اندوه ديگه همسفر نبودم
اگه زخم نخورده بودم
تو رو باور نمي كردم
توي اين حصار پر درد
با غمت سر نمي كردم
كلي شبزده بودم
پشت گريه صدات كردم
از پس آينه ي اشك
تا هميشه نگات كردم
بعد عشق معناي مرگه
مسلخ پائيز و برگه
قصه ي عشق و حقيقت
قصه ي گل و تگرگه
اخه دردم درد تو بود
درد دور از من و ما بود
شكل تنهايي و غربت
سرنوشت آدما بود
با چشات دنيا رو ديدم
حتي من فردا رو ديدم
توي قلب قطره بودم
با تو من دريا رو ديدم
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)