![]()
عقاید یک دلقک
هاینریش بل
ترجمهی محمد اسماعیل زاده
مشاهدهی خودم هنگام غذا خوردن فقط حزنانگیز بود، ولی دیگر باعث وحشتم نمیشد.
در آن وضعیت به قاشقی که به دهان میبردم، به آثار بر جای مانده از سفیده و زردهی تخممرغ و به نخودفرنگیها و قطعه نانی که هر لحظه کوچکتر میشد، توجه میکردم.
آنچه در آینه میدیدم، تأیید کنندهی واقعیتی تکاندهنده بود، درست مانند بشقابی بود که غذای داخل آن را تا ته خورده باشند، مانند قطعه نانی بود که کوچک و کوچکتر میشد، و یا مثل دهانی بود که بر اثر خوردن غذا تا اندازهای کثیف شده و من آنرا با آستین کتم پاک میکنم.
ص 201