تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 1725 از 2734 اولاول ... 725122516251675171517211722172317241725172617271728172917351775182522252725 ... آخرآخر
نمايش نتايج 17,241 به 17,250 از 27334

نام تاپيک: مشاعره

  1. #17241
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    من چه نقشی دارم اینجا

    نقشه هست نقاش کو

    صد هزار مجنون میان پرده اند

    صد هزار مجنون یکی لیلاش کو

    واه چه این تصویرها سردرگم اند

    چاکران بی شمار و نوکران بی حساب آقاش کو

    بچه ها و مدرسه عاقبت شاگرد بازیگوش

    از کلاس درس بیرون می شود

    در حیاط مدرسه در تکاپویی برای بازگشت

    شاکی از آموزگار نا امید از روزگار

    ای شما ای والدین بی خیال ناظم و فراش کو

    در ته کوچه ای در میان جوی آب

    عابری غرق بی خون زخم تیغی بر کمر

    ناله ای سر می دهد ، با شمام ای پاسبان نیمه مست

    پس کجاست آن چاقو کش اوباش گو

    یک قدم آن دورتر آفتابی بی داغ تر پر نورتر

    مردمانی مهربان مردمانی که پر از عشق است در لبخندشون در جانشون

    مردمانی که شکوهی جاودان دارند در ایمانشان

    دستهاشان را برای دوستی آورده اند

    من چه نقشی دارم اینجا نقشه هست نقاش کو

  2. #17242
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    Center Of Iran
    پست ها
    930

    پيش فرض

    میروم تا ساحل خورشید
    در جهلنی خفته در آرامشی جاوید
    نرم میلغزم درون بستر ابری طلائی رنگ
    پنجه های نور میریزد بروی آسمان شاد...


    مادر مهنوي شعر تکراري رو خب ننويس
    شیردل تو سر میدون جنگ از کوجا فهمیدی من شعر تکراری گفتم؟

  3. #17243
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    دوش مرا حال خوشی دست داد
    سینه‌ی ما را عطشی دست داد
    نام تو بردم، لبم آتش گرفت
    شعله به دامان سیاوش گرفت
    نام تو آرامه‌ جان من است
    نامه‌ تو خطّ امان من است
    ای نگهت خواستگه آفتاب
    بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب
    پرده برانداز ز چشم ترم
    تا بتوانم به رخت بنگرم
    ای نفست یار و مددکار ما
    کی و کجا وعده‌ی دیدار ما ...

  4. #17244
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آب زنید راه را هین که نگار میرسد
    مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
    راه دهید یار را آن مه ده چهار را
    کز رخ نوربخش او نور نثار میرسد



    شما دیگه چرا فرانک خانم
    روزگاره دیگه

  5. #17245
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    در اين غم ، چون شمع ماتم
    عجب كه از گريه آبم نبرده باز
    چها چها چها كه مي بينم و باور ندارم
    چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم
    *-*

    به خدا دیگه د ندارم!!

  6. #17246
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    پرنده در سپهر جان گشوده پر به سوي تو
    چرا كه هر پرنده اي هست به جستجوي تو

    منم اسير اين قفس دور ز آشيانه ام
    گشته دل فسرده‌ام مست، ز عطر و بوي تو

    حال و هواي چشم من خيس ز ابر هجر تو
    كي دمد آفتاب وصل در شب تار موي تو

    سوخته جان عاشقان از شرر شراره اي
    خنجر درد مي‌زند ناز رخ نكوي تو

    باب جهان برترين باز شود به روي من
    گر كه شوم در همه دم باده‌خور سبوي تو


    د که خوبه محمد جان

  7. #17247
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض

    وز سالهاي سال
    در گوشه اي ز خلوت اين دشت يكنواخت
    گسترده است پيكر رنجور بر زمين
    اي جوي خشك ! رهگذر چشمه ي قديم
    وقتي مه ، اين پرنده ي خوشرنگ آسمان
    گسترده است بر تو و بر بستر تو بال
    آيا تو هيچ لب به شكايت گشودهاي
    از گردش زمانه و نيرنگ آسمان ؟
    من خوب يادم آيد ز آن روز و روزگار
    كاندر تو بود ، هر چه صفا يا سرور بود
    و آن پاك چشمه ي تو ازين دشت ديولاخ
    بس دور و دور بود ، و ندانست هيچ كس
    كز كوهسار جودي ، يا كوه طور بود
    آنجا كه هيچ ديده نديد و قدم نرفت
    آنجا كه قطره قطره چكد از زبان برگ
    آنجا كه ذره ذره تراود ز سقف غار
    روشن چو چشم دختر من ، پاك چون بهشت
    دوشيزه چون سرشك سحر ، سرد چون تگرگ
    من خوب يادم آيد ز آن پيچ و تابهات
    و آنجا كه آهوان ز لبت آب خورده اند
    آنجا كه سايه داشتي از بيدهاي سبز
    آنجا كه بود بر تو پل و بود آسيا
    و آنجا كه دختران ده آب از تو برده اند
    و اكنون ، چو آشيانه متروك ، مانده اي
    در اين سياه دشت ، پريشان وسوت و كور
    آه اي غريب تشنه ! چه شد تا چنين شدي
    لبها پريده رنگ و زبان خشك و چاك چاك
    رخساره پر غبار غم از سالهاي دور ؟
    *-*-
    میدونی چیه.یه چند وقت بود تمرین نداشتم بدنم از حالت اماده دراومده به 99% حروف الرژی پیدا کردم!!

  8. #17248
    حـــــرفـه ای boy iran's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    طحرآن
    پست ها
    24,878

    پيش فرض

    شرمنده دوستان اگر افکار مشاعره رو پاره کردم

    چند روزه میخواستم این رو بزارم اما نشد تا با س شروع کنم

    این شعر رو دقت کنید


    سحرگاهان که در خوابی
    تو را من لینک خواهم کرد
    به بقال محل هم لینک خواهم داد
    به وبلاگ گدایان و سپوران نیز خواهم رفت
    سحرگاهان که در خوابید من هم خواب خواهم دید
    مرا هک کن
    خیالی نیست
    دوباره آی دی از نو
    و روز از نو
    تمام شب به روزم من
    و یک وبلاگ پر کامنت خواهم زد
    و با ----- شکن یک روز
    وبلاگ خدا را باز خواهم کرد.


    نفر بعد با د شروع کنه خوب میشه

    ادامه ......

  9. #17249
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    در دلم آرزويي بود كه مرد، لب جانبخش ترا بوسيدن
    بوسه جان داد بروي لب من، ديدمت ؛ ليك دريغ از ديدن

    سينه اي ؛ تا كه بر آن سر بنهم، دامني تا كه بر آن ريزم اشك
    آه ؛ اي آنكه غم عشقت نيست، مي برم بر تو و قلبت رشك

  10. #17250
    آخر فروم باز mohammad99's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2006
    محل سكونت
    برگشتم اینچا
    پست ها
    2,977

    پيش فرض


    سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
    سرها در گريبان است
    كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
    نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
    كه ره تاريك و لغزان است
    وگر دست محبت سوي كسي يازي
    به اكراه آورد دست از بغل بيرون
    كه سرما سخت سوزان است
    نفس ، كز گرمگاه سينه مي آيد برون ، ابري شود تاريك
    چو ديدار ايستد در پيش چشمانت
    نفس كاين است ، پس ديگر چه داري چشم
    ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
    مسيحاي جوانمرد من ! اي ترساي پير پيرهن چركين
    هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آي
    دمت گرم و سرت خوش باد
    سلامم را تو پاسخ گوي ، در بگشاي
    منم من ، ميهمان هر شبت ، لولي وش مغموم
    منم من ، سنگ تيپاخورده ي رنجور
    منم ، دشنام پس آفرينش ، نغمه ي ناجور
    نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم
    بيا بگشاي در ، بگشاي ، دلتنگم
    حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج مي لرزد
    تگرگي نيست ، مرگي نيست
    صدايي گر شنيدي ، صحبت سرما و دندان است
    من امشب آمدستم وام بگزارم
    حسابت را كنار جام بگذارم
    چه مي گويي كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
    فريبت مي دهد ، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
    حريفا ! گوش سرما برده است اين ، يادگار سيلي سرد زمستان است
    و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده
    به تابوت ستبر ظلمت نه توي مرگ اندود ، پنهان است
    حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است
    سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
    هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
    نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
    درختان اسكلتهاي بلور آجين
    زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
    غبار آلوده مهر و ماه
    زمستان است

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •