همنفس ترانه شو! شعله بكش زبانه شو!
عزيزِ دل! سكوت تو مرا عذاب مي دهد!
بگو كه با مني هنوز، در اين شبِ ستاره سوز!
كه بي تو صبحانه ي نور،طعم سراب مي دهد!
همنفس ترانه شو! شعله بكش زبانه شو!
عزيزِ دل! سكوت تو مرا عذاب مي دهد!
بگو كه با مني هنوز، در اين شبِ ستاره سوز!
كه بي تو صبحانه ي نور،طعم سراب مي دهد!
دل سر حیات اگر کماهی دانست در مرگ هم اسرار الهیی دانست
امروز که با خودی ندانستی هیچ فردا که زخود شوی چه خواهی دانست!
Last edited by hepco; 08-10-2007 at 08:47.
تفاوتی نکند قدر پادشایی را
که التفات کند کمترین گدایی را
به جان دوست که دشمن بدین رضا ندهد
که در به روی ببندند آشنایی را
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک
ز خیل خانه برانند بینوایی را
و گر تو جور کنی رای ما دگر نشود
هزار شکر بگوییم هر جفایی را
آخرهای شب
از آینه بیرون میآید
شانهها و کمرم را نوازش میکند
دستهایم را میبوسد
دریچههای قلبم را بتادین میزند
باندهایم را عوض میکند
میگوید
قوی باش
و من
پیش از آن که
به صورتش نگاه کنم
به خواب میروم
آرام
ميروم ديگر نميخواهم براي هيچ كس
حالت غمگين چشمانم ملالآور شود
بايد اين بازندهي هر بار – جان عاشقم –
تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود
ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت
اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود
از دوستان جدا شدم و با خدا رفیق
یک دم سراغ درد دل ما بیا رفیق
دوری مکن چگونه بگویم که عاشقم
من را بفهم محض رضای خدا رفیق
خیلی میخواستمت ولی گفتی میری با بهتری
حالا بهتره بری از دیگرون بی خبری
اونا خوبن که میدونن با تو باید چیکار کنن
قلب سیاه نازتو پیش چشات میسوزونن
هر چی سرت بیاد کمه عشقت برام یه ماتمه
حتا اگه بمیری هم عمرا ککم نمیگزه
اینو میدونم که یه روز عاشق میشی بد میبینی
این دل صاب مردۀ من چی میکشید تو ندیدیدی
*-*-
ق میده.دم از رفاقت هم میزنه؟
ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد
به وداعي دل غمديدهي ما شاد نكرد
دل من در قفس عشق هوای تو کند
چشم من ارزوی خدمت پای تو کند
بین در این شهر کسی مشک فروشی نکند
گر کند شانه به زلفان دو تای تو کند
دزد آنچه برده باز نياورده هيچ گاه
هرگز به اهرمن مده ايمان خويش وام
پروين اعتصامي
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)