زندگــــی باور میخواهــــــد
آن هم از جنــــس امیـد
کــــه اگــــر سختــــــی راه
به تـــو یکـــ سیلـــی زد
یکــــــ امید قلبـــی
به تــو گوید کــــه خــدا هســـت هنـــوز..
زندگــــی باور میخواهــــــد
آن هم از جنــــس امیـد
کــــه اگــــر سختــــــی راه
به تـــو یکـــ سیلـــی زد
یکــــــ امید قلبـــی
به تــو گوید کــــه خــدا هســـت هنـــوز..
من اگه خدا بودم...
...اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم...
عيــــب كار اينجاست كه من آنچه هستم
را با آنچه بايــــد باشــــم اشتباه ميكنـــــــم
خيال ميكنم آنچه بايـــــــد باشم هستـــــم
در حاليـــــــكه آنچه هستم ، نبايــــــد باشم....
روزی به رویایت
که هنوز با من است
حسادت خواهی کرد
روزی که دیگر
هیچ نشانی از من
نخواهی داشت ...
من پریشان تر از آن
که پریشان بشوم
چاره ای نیست بجز
دست من و دامن می
جهان پیر است و بی بنیاد ازین فرهاد کش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم
می رسم خسته ز راه
وز گذشت عمرم
که تبه شد به کویر،
خاطرم غمگین است.
با همه دلتنگی
دیده ام خوش بین است
خار زار عمرم
دشت بی بارانی است
آرزومند گل و سبزه و آب
که نه بلبل نه کبوتر نه قناری دارد
برهوتی که همه سال و مه اش تشرین است
می رسم خسته ز راه
در هوای یارم
عاشق دیدارم
تا به مهر و صفا
در گلستان محبت با او
شاد و گلچین باشم
وز ته جرعه عمر،
کام شیرین باشم
می رسم خسته ز راه
شده ام در کوچه ی دل سر گردان
که در این جنگستان
که دو همنوع بشر
که دوتا همشهری
که دوتا هم مسلک
که دوتا هم سایه
دشمن جان هم اند
از که باید پرسید:
که منم،یا که منم
بایدفراموشت کنم / چندیست تمرین می کنم / من می توانم ! می شود ! / آرام تلقین
می کنم /حالم ، نه ، اصلا خوب نیست ....تا بعد، بهتر می شود .... / فکری
برای این دلِ آرام غمگین می کنم /من می پذیرم رفته ای / و بر نمی گردی
همین ! / خود را برای درک این ، صد بار تحسین می کنم / کم کم ز یادم می
روی / این روزگار و رسم اوست ! / این جمله را با تلخی اش ، صد بار تضمین
میکنم.
دل من يه روز به دريا زد و رفت......
آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)