تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 171 از 233 اولاول ... 71121161167168169170171172173174175181221 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,701 به 1,710 از 2330

نام تاپيک: بخشي زيبا از كتابي كه خوانده ام

  1. #1701
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    مسیر سبز
    استیون کینگ

    ترجمه‌ی ماندانا قهرمانلو

    بخش ششم - قسمت هشتم

    سراسر این بخش رو باید بنویسم اما به چند قسمت بسنده می‌کنم
    قسمتی که پل به سلول جان میره تا خبر رسیدن وقت نشستن جان بر روی جرقه‌ای پیر رو به او بده


    ...

    - شما، آقای هاوِل، و بقیه‌ی رییس‌ها همه‌تان با من خوب و مهربان بودید.
    می‌دانم که نگران‌اید، اما باید همین الان نگرانی‌تان را کنار بگذارید.
    چون که من دل‌ام می‌خواهد، بروم، رییس.

    سعی کردم، واژه‌ای بر زبان جاری سازم، اما زهی خیال باطل!
    اگرچه او قادر به حرف زدن بود.
    آن چه که او گفت، طولانی‌ترین قطعه‌ای بود که در کل مدت اقامت‌اش از او شنیدم.

    - رییس، من به راستی خیلی خسته‌ام، خسته از دردی که می‌شنوم و احساس می‌کنم، خسته از سرگردانی بر روی جاده‌ها، تنها هم‌چون سینه سرخی زیر باران.
    هرگز یار غاری نداشته‌ام که زندگی‌ام را بی‌وقفه در کنارش ادامه دهم، هرگز یار غاری نداشته‌ام که به من بگوید، ما از کجا آمده‌ایم، آمدن‌مان بهر چه بوده، و به کجا می‌رویم.
    من خسته‌ام، خسته از آدم‌هایی که با یک‌دیگر بدرفتاری می‌کنند.
    تمام این چیزها مثل خرده‌های شیشه درون سرم جرینگ جرینگ می‌کنند.
    من خسته‌ام. خسته از تمام دفعاتی که قصد کمک داشته‌ام، اما موفق نشدم.
    خسته از سرگردانی در تاریکی.
    بیش از هر چیز، خسته از درد و رنج.
    درد و رنج بسیار بسیار فراوان.
    اگر قدرت داشتم، به درد و رنج خاتمه می‌دادم، اما چنین قدرتی ندارم.

    سعی کردم، بگویم، بس است؛ دیگر تمام‌اش کن. کافی ست. دستان‌ام را ول کن[م]. اگر ول‌شان نکنی، غرق خواهم شد... منفجر خواهم شد...
    - منفجر نخواهی شد.

    او این را گفت، اندکی به اندیشه‌ام لبخند زد، و سپس دستان‌ام را رها کرد.

    ...

    - جان، چرا دختر کوچولوها جیغ نزدند؟ به حد کافی اذیت‌شان کرده بود، چون‌که خون‌شان روی ایوان و پله‌ها ریخته بود، پدر و مادرشان درست در طبقه‌ی بالا بودند، پس چرا جیغ و داد راه نینداختند؟

    جان چشمان تسخیر شده‌اش را به من دوخت و گفت:
    - او به یکی از دخترها می‌گوید که، "اگر صدایت دربیاید، خواهرت را می‌کشم، نه تو را"؛ و به دختر دیگر نیز همین را می‌گوید. می‌فهمی؟

    زیر لب زمزمه کردم:
    - آره.

    ...

    جان ادامه داد:
    - او دختر کوچولوها را به دلیل عشق‌شان کشت، به دلیل عشق‌شان به یک‌دیگر. می‌فهمی؟

    سرم را به نشانه‌ی فهم مطلب تکان دادم. قادر به حرف زدن نبودم.

    لبخندی بر روی لبان جان نشست. مجددا قطرات اشک از چشمان‌اش جاری شده بود، اما هم‌چنان لبخند می‌زد.
    - هر روز همین اتفاق می‌افتد ... در همه جای دنیا ...


    ص 571 و 572 و 574 و 575

  2. 5 کاربر از Ahmad بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #1702
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    335

    پيش فرض

    با خود گفت ‌:‌ " آه ؛ کاش من دو نفر بودم. یکی حرف می زد و یکی دیگر گوش می داد ؛ یکی زندگی می کرد و آن یکی به تماشای او می نشست. چه خوب می توانستم خودم را دوست داشته باشم! دیگر به هیچ کس غبطه نمی خوردم. " کیف خود را بست. در همان هنگام هزاران زن دیگر بودند که به تصویر خود در آینه لبخند می زدند.

    ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ


    من اینجا نخواهم بود؛ و هیچ چیز اینجا تغییر نخواهد کرد. با خود اندیشید :‌" مرگ یعنی همین. کاش دست کم جای ما در فضا خالی می ماند و باد در آن می دمید و زوزه می کشید ؛‌ اما نه ؛ با رفتن ما هیچ شیار و شکافی به جا نمی ماند. زن دیگری روی این تخت خواهد خوابید ..... "


    همه می میرند (فصل اول)
    سیمون دوبوار
    ترجمه مهدی سحابی

  4. 10 کاربر از Maryam j0on بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1703
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    Aug 2010
    پست ها
    335

    پيش فرض

    روژه : فرض کنیم که زندگی ابدی دارد. به تو چه می رسد ؟
    رژین : ده هزار سال بعد هنوز کسی به یاد من خواهد بود.
    - فراموشت می کند.
    - می گوید که حافظه ی عجیبی دارد.
    - اما تو در خاطره ی او حالت پروانه ی خشکی را خواهی داشت که توی یک کلکسیون چسبانده شده باشد.
    - دلم می خواهد که مرا چنان دوست بدارد که هیچ کس دیگری را آنطور دوست نداشته و نخواهد داشت.
    - از من بشنو ؛ خیلی بهتر است که یک آدم فانی ؛ که غیر از تو کسی را دوست ندارد ؛ عاشقت باشد.

    ـــــــــــــــــــــــ

    رژین : رسیدیم.
    فوسکا : به همین زودی ؟
    - بله سرعت قطار زیاد است ؛ از سرعت دلیجان هم بیشتر است.
    - دلم می خواهد بدانم آدم ها این همه وقتی را که صرفه جویی می کنند‌؛‌به چه مصرفی می رسانند.


    همه می میرند (فصل اول)
    سیمون دوبوار
    ترجمه مهدی سحابی



    پ.ن : هرچقدر بیشتر می خونمش بیشتر و بیشتر عاشقش می شم .. از دستش ندید : )

  6. 7 کاربر از Maryam j0on بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1704
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض خویشاوندان دور/ کارلوس فوئنتس/ مصطفی مفیدی

    من معتقدم که وقايعی هستند که فقط چون ما از آنها می ترسيم اتفاق می افتند. اگر ترس ما آنها را احضار نمی کرد. تو هم قبول داری ديگر که برای هميشه نهفته می ماندند. يقينا تخيل ماست که اتم های احتمال را فعال و آنها را ،گويی، ازعلم رويا، بيدار می کنند. از رويای بی تفاوتی مطلق ما.

    مارکوپولو روايت می کند که بيست هزار نفر در جريان تشييع جنازه مغول خان اعدام شدند تا در عالم پس از مرگ به او خدمت کنند

  8. 6 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #1705
    کاربر فعال انجمن تلویزیون و رادیو *IN*'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    New North Korea                     In The Name of Father
    پست ها
    4,250

    پيش فرض

    For Murder I Charge More
    برای قتل بیشتر میگیرم

    Apparently the general was in no hurry to join the three of
    us. One could hardly blame the man. Two of us ,myself and
    the jew, were waiting to kill him. the irishman was waiting
    to steal his mony.
    Ahh,but we knew that general Von Ritterdorf had to
    come , So we waited.
    مثل اینکه جنرال برای پیوستن به ما سه تا
    اصلا عجله ایی نداشت،کسی نمیتونه مقصر بدوندش ،دوتا از ما ،خودم و یهودیه
    ،منتظر بودیم تا بکشیمش، ایرلندیه منتظر بود تا پولاش رو بدزده.
    اه،ولی ما دیدونستیم که جنرال ون ریتردورف مجبوره
    بیاد.پس منتظر موندیم.

    پ.ن :ترجمه از خودمه
    Last edited by *IN*; 14-09-2012 at 15:59.

  10. 5 کاربر از *IN* بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1706
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    آقای واربرتون : پس مشکل تو چیست ؟ ریا و تزویر کردن نگرانت ساخته است ؟ می­ترسی که نان متبرک در گلویت گیر کند و یا اتفاق دیگری برایت بیفتد ؟ مهم نیست. نصف راهبه ها در انگلستان احتمالا مشکل تو را دارند و نود درصد کشیش ها هم گرفتار این مشکل هستند.
    دوروتی(دختر کشیش) : قسمتی از مشکل من همین است. همیشه باید به آنچه اعتقاد ندارم تظاهر کنم. مطمئن هستم نمی­توانی ماهیت این کار را درک کنی. ولی این بدترین قسمت کار نیست. شاید واقعا این کار زیاد مهم نباشد. شاید تزویر کار بودن - این نوع تزویر کاری- بهتر از چیزهای دیگر باشد.
    - چرا می گویی این نوع تزویر کاری ؟ منظورت این نیست که تظاهر به دینداری، جایگزین خوبی برای دینداری است؟
    -بلی فکر میکنم منظورم همین است. شاید تظاهر به دینداری درحالی که اعتقادی به آن نداری، از بیان آشکار بی ایمانی و سوق دادن احتمالی افراد به بی ایمانی بهتر باشد.
    - دوروتی عزیزم، اگر ناراحت نمی­شوی باید بگویم ذهن تو بیمار است .........

    دختر کشسیش - جرج اورول - فصل پنجم بخش یک

  12. 3 کاربر از SR72 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #1707
    پروفشنال SR72's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    God's Land
    پست ها
    680

    پيش فرض

    آنچه در دیوانگی خود دوست می دارم، این است که مرا از همان آغاز در برابر فریبندگی­های "نخبه بودن" محافظت کرد: هیچ گاه نپنداشتم که صاحب خوشبخت یک "استعداد"م. بدون آنکه چیزی در دست یا در جیب­هایم داشته باشم، یگانه مسئله­ام نجات خودم بود از طریق کار و ایمان. نتیجه این شد که صرف گزینه­ام مرا بر فراز چیزی یا کسی قرار نداد: من بدون هیچ تجهیزاتی، بدون هیچ ابزاری به کار پرداختم تا تمام وجود خود را نجات دهم. اگر نجات محال را در انبار تجهیزات و وسایل قرار دهم، چه می­ماند؟ یک انسان تمام که برساخته­ تمام آدمیان است و با تمام آن­ها هم ارز است و از هیچ یک از آنان بهتر نیست.

    کلمات - ژان پل سارتر - فصل نوشتن

  14. 4 کاربر از SR72 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #1708
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض اسیر گهواره/ کریستین بوبن/ مهوش قویمی

    ما تا بهشت تنها یک میلیمتر فاصله داریم اما هرگز نمیتوانیم این یک فاصله را به تنهایی طی کنیم..

  16. 10 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #1709
    در آغاز فعالیت negin5's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2012
    پست ها
    6

    پيش فرض

    سنجاب خزیدن افعی را قبول ندارد.خرگوش هنگامیکه لاکپشت و خارپشت خود را جمع میکنند می گریزد.همه ی این گوناگونی ها را

    تو در میان ادمها نیز میبینی.پس،از سرزنش چیزی که با تو فرق داردخودداری کن.جامعه ی انسانی نمیتواند کامل باشد مگر انکه

    شکل های بیشمار فعالیت را ضروری بداند...


    (برگرفته از کتاب مائده های زمینی نوشته ی اندره زید )
    Last edited by negin5; 16-09-2012 at 11:57.

  18. 3 کاربر از negin5 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  19. #1710
    مدیر انجمن هنرهفتم Mahdi Hero's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    nn374$|*|017
    پست ها
    13,262

    پيش فرض جاناتان مرغ دریایی/ ریچارددیوید باخ/ الهام السادات مکی

    جاناتان همان مرغ دریایی بود که عشق به پریدن داشت ورنج می برد از اینکه می دید برای بسیاری از مرغان تنها خوردن غذا مهم است و پرواز اهمیتی ندارد، اما برای او آنچه که ارزشمند بود پرواز بود نه غذا. اغلب مرغان رنج آموختن پرواز را در حدی فراتر از یادگیری ساده ترین حقایق به خود هموار نمی کنند. می آموزند که چگونه از ساحل به سوی غذا پرواز کنند و چگونه باز گردند.

  20. 6 کاربر از Mahdi Hero بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •