تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 17 از 54 اولاول ... 713141516171819202127 ... آخرآخر
نمايش نتايج 161 به 170 از 540

نام تاپيک: میزگـــــرد فلـــســفـــــی

  1. #161
    داره خودمونی میشه MostafaMohammadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    ارهحشیب، ارسبر
    پست ها
    180

    پيش فرض

    حالا اگه پرسیده شود چرا 80% مواد اولیه پیوند کروی تشکیل می دهند، جواب چه خواهد بود؟ بالاخره بعد از طی چند مرحله دیالکتیکی به یه جایی میرسیم که واقعا علت پیدا نمیشه
    اول از همه باید بگم این اصطلاح " طی چند مرحله دیالکتیکی" خیلی برام غیر قابل هضمه شک دارم همچین عبارتی وجود خارجی داشته باشد.
    ادعای شما مبنی بر "به یه جایی میرسیم که واقعا علت پیدا نمیشه" قرن ها قبل هم میشده، اگر حرف اونا امروز درسته، حرف شما هم در آینده درست خواهد بود.
    شما اسم اون مرحله رو هر چی می خوای بزار بعد از روی آن بگو خدا نیست. ما به اون میگیم خدا
    هر موقع بشر به همچین مرحله ای رسید اسم هم براش میزاره. ولی من ذهنم رو محدود نمیکنم به چند مرحله بالا رفتن یا چند مرحله پایین اومدن، ترجیح میدم دنبال چرا ها برم تا دنبال خدا.
    اصلا یک چیز دیگر. من مثلا خدا را علم مطلق یا منطق مطلق بیان می کنم یعنی یک بینهایتی که همه چیو شامل میشه بعد اگه بیام بگم خدا خواسته، میشه همونی که شما گقتی (علم میگه " . . . . . ") چون علمم از اون جاری شده.
    الله هگل رو بیامرزه، این خدای دانشمند مطلق بی نهایت چرا اینقدر سوتی علمی میده؟
    درواقع که اونی که میخنده به جمله خدا خواسته همون خدایی هم که بهش باور نداره رو نفهمیده که چی بهش می گن.
    نیازی نیست، فکر می کنم شستشوی مغزی که از بدو تولد به طور غیر رسمی و از 7 سالگی به طور رسمی شروع میشه زمان کافی برای تلف کردن روی خدا بوده.
    مگه یک نقاشی روی کاغذ میتونه کاغذ رو پاره کنه!
    شما اول بگو این ریاضی دان ها کجا اند و این حرف های شما کجا نوشته شده. بعد از اون شاید مثال ات رو جواب بدم.
    ما که دانای کل نیستیم.
    به وجود دانای کل که باور دارین!
    شاید برای ما بهتر باشد همین حالا بمیریم. اتفاقا این مساله از گروهی که خدا را قبول نمی کنند باید جواب داده شود. شما که همه چیز را با دلایل علمی توضیح می دهید باید بگویید.
    توضیح چی رو بدم؟ توضیح اینکه میلیون ها آدم به طور تصادفی می میرن و ادعای منظم بودن کره زمین گوش هستی رو کر کرده؟ یا پاسخ اینکه ریاضی دان غیر واقعی شما میدونه چرا خدا یه عده رو کیلویی می کشه؟
    البته بگم که این چیزی که شما اسمش رو میزارین علم، علم نیست. اگه میشه تعریف خودتون رو هم از علم بگین چون من میگم اگه
    ما 1 چیزو می دونیم 100 چیزو نمی دونیم این که نمیشه بهش گفت علم.
    بله علم ما بده اخه، ناقصه اصلا خطرناکه حسن، شما نیا سراغ این علم برو به سراغ خدا، اصلا علم اصلی دست خدا است برو ازش بپرس ولی این موضوع ربطی به من نداره. خیلی دوست دارم بدونم چرا در عمل وقتی بیمار میشین میرین از دانش علم پزشکی برای معالجه استفاده می کنین؟ بشینین خونه و از خدا که علم پزشکی رو ساخته طلب عافیت کنین! البته شاید هم برای شما بهتر باشه بمیرین شما از کجا بدونین چی برای شما بهتره؟
    ا
    گه من پرسیدم چرا با نوشیدن آب رفع تشنگی حاصل می شود شاید بگید سلول های بدن به آب نیاز دارند و هنگام این نیاز فلان و فلان اتفاق می افتد و با نوشیدن آب که مورد نیاز سلول ها است با ترشح فلا و فلان تشنگی رفع می شود خب چرا اصلا سلولها زنده بمانند؟
    چرا زنده نمانند؟ زنده بودن یه صفت ماده است، خاک هم می تونه تصادفا یک موجود زنده باشه، یک موجود زنده هم می تونه تصادفا تبدیل به خاک بشه. هزاران گونه از موجودات زنده هم بعد از هزاران سال منقرض میشن، اینکه شما مغزتون رو به همین چند صد سالی که گونه انسان امروزی بوجود اومده و درش زندگی می کنه محدود می کنی و خدا رو نتیجه می گیری رو من نمی تونم انجام بدم.
    همین که هر بار با نوشیدن آب رفع نیاز می کنیم نظم نیست؟ اینطوری که جهان با نظم میشه. نمیشه؟
    همین که هزاران گیاه از بی آبی می میرند چی؟ بی نظمی نیست؟ یه نگاهی هم به اونطرف ماه که هیچ وقت از زمین قابل دیدن نیست بکنی نظم وحشتناکی در هستی وجود داره.
    یک نکته دیگه هم که تو این چند صفحه دیدم بحثی بود که می گفت هستی از یک سری حوادث اتفاقی و تصادفی بوجود آمده. آخه مگه میشه یک سری اتفاقات همینطوری پیش بیاد بعد این جهان با نظم بوجود بیاد؟
    من دیگه خسته شدم این نظم نظم که می کنی تعریف اش چیه؟ مثل منطق تعریف اش همون خداست؟ این خدایی که شما می گی خیلی باحاله فقط حیف که وجود نداره
    حرکت تصادفی موجب افزایش بی نظمی میشه.(آنتروپی)
    یادتون رفته که آنتروپی یک سیستم ثابته؟

  2. 2 کاربر از MostafaMohammadi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #162
    آخر فروم باز ashjaee's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,547

    پيش فرض

    ول از همه باید بگم این اصطلاح " طی چند مرحله دیالکتیکی" خیلی برام غیر قابل هضمه شک دارم همچین عبارتی وجود خارجی داشته باشد.
    منظورم تقابل تز و آنتی تز و ایجاد سنتز هست که خودش این سنتز میشه یک تز (مرحله 2) و چند تا از این مرحله ها میشه "مراحل دیالکتیکی". امیدوارم اکنون دیگه براتون قابل هضم باشه. در ضمن از الان به بعد همچین عبارتی بین من و شما وجود خارجی پیدا کرد.
    دعای شما مبنی بر "به یه جایی میرسیم که واقعا علت پیدا نمیشه" قرن ها قبل هم میشده، اگر حرف اونا امروز درسته، حرف شما هم در آینده درست خواهد بود.
    لطفا درباره این جمله بیشتر توضیح بدین که من بفهمم. این مثال نقض بود؟
    ترجیح میدم دنبال چرا ها برم تا دنبال خدا.
    من تضادی بین دنبال چراها رفتن به قول شما و دنبال خدا رفتن نمی بینم. در ضمن لازم نیست دنبال خدا برین اون خودش میاد. شما فقط فرار نکنید رفتن پیشکش.
    خدای دانشمند مطلق بی نهایت چرا اینقدر سوتی علمی میده
    این جمله شما تناقض ذاتی دارد. اگه وجود دانشمند مطلق بی نهایت رو قبول کنین که همچین وجودی سوتی علمی نمیده.اگه همیچین چیزی درست باشه که اشکال از علم ما میشه نه از آن دانشمند مطلق!
    نیازی نیست، فکر می کنم شستشوی مغزی که از بدو تولد به طور غیر رسمی و از 7 سالگی به طور رسمی شروع میشه زمان کافی برای تلف کردن روی خدا بوده.
    از شما ادعای دانش فلسفه رو دارین بعیده که برای رد چنین ادعایی از دلایل کمی استفاده کنین.
    این عادت اهل جهالته که همه چی رو سریع نقد می کنن و به صورت کمیت در می آورند.
    شما اول بگو این ریاضی دان ها کجا اند و این حرف های شما کجا نوشته شده. بعد از اون شاید مثال ات رو جواب بدم.
    این مثال از اون هایی بود که سبب تشدید زده شده بود یعنی لازم نیست جواب بدین.
    به وجود دانای کل که باور دارین!
    منظورتون رو نفمیدم. مثلا دارین مسخره می کنین؟
    توضیح چی رو بدم؟ توضیح اینکه میلیون ها آدم به طور تصادفی می میرن
    بله. مگه شما دنبال چراها نیستید؟
    بله علم ما بده اخه، ناقصه اصلا خطرناکه حسن، شما نیا سراغ این علم برو به سراغ خدا، اصلا علم اصلی دست خدا است برو ازش بپرس ولی این موضوع ربطی به من نداره. خیلی دوست دارم بدونم چرا در عمل وقتی بیمار میشین میرین از دانش علم پزشکی برای معالجه استفاده می کنین؟ بشینین خونه و از خدا که علم پزشکی رو ساخته طلب عافیت کنین! البته شاید هم برای شما بهتر باشه بمیرین شما از کجا بدونین چی برای شما بهتره؟
    علم شما؟؟؟؟ علم اخ نیست. چرا اینقدر خلط مبحث می کنید؟ باور کنید تمام جملات من رو مجبور نیستید نقل قول کنید.
    در ضمن منظور من از این جمله این بود که این علمی که شما می گین ناقصه نه مفهوم علم. در واقع علم و فلسفه و عرفان و .... بدون اینکه به خدا برسن باطلند. در کل باطلند.
    البته شاید هم برای شما بهتر باشه بمیرین شما از کجا بدونین چی برای شما بهتره؟
    البته که می دونیم چی برامون بهتره. اون چیزی بهتره که خدا گقته بهتره. حالا شما که همه چیرو با عقل ناکامل انسان قیاس می کنین، می دونین؟
    اینکه شما مغزتون رو به همین چند صد سالی که گونه انسان امروزی بوجود اومده و درش زندگی می کنه محدود می کنی و خدا رو نتیجه می گیری رو من نمی تونم انجام بدم.
    من همچین کاری نمیکنم. لطفا انقدر زور و سریع و در 20 خط، کل فلسفه فکری یک انسان را در 1 جمله خلاصه نکنین. این عین جهالته.
    این نظم نظم که می کنی تعریف اش چیه؟
    معنیش وحدت هست. (وحدتی که در مقابل کثرت هست) یعنی همون خدا.
    این خدایی که شما می گی خیلی باحاله فقط حیف که وجود نداره
    این جمله بدون علت هست و از نظر شما اثبات عدم وجود خدا کاری بیهوده هست پس این جمله ارزش پاسخ ندارد.
    همین که هزاران گیاه از بی آبی می میرند چی؟ بی نظمی نیست؟ یه نگاهی هم به اونطرف ماه که هیچ وقت از زمین قابل دیدن نیست بکنی نظم وحشتناکی در هستی وجود داره.
    نه نیست. عین نظم و عدالته. در تمام هستی (که ان طرف ماه رو هم شامل میشه) نظم شگفت آوری وجود دارد.
    یادتون رفته که آنتروپی یک سیستم ثابته؟
    چرا اینقدر به صورت میرین. یکم به معنی توجه کنین. شما اصلا اسمشو بزارین قانون اول اشجعی. حالا دیگه درست شد؟

  4. 3 کاربر از ashjaee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #163
    داره خودمونی میشه MostafaMohammadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    ارهحشیب، ارسبر
    پست ها
    180

    پيش فرض

    منظورم تقابل تز و آنتی تز و ایجاد سنتز هست که خودش این سنتز میشه یک تز (مرحله 2) و چند تا از این مرحله ها میشه "مراحل دیالکتیکی".
    شما هیچ ایده ای از چیزی که می گین ندارین.
    بزارین ساده بگم چیزی که شما می گین اینه:
    چند + مرحله + دیالکتیک + ی
    دیالکتیک خودش یه روش مباحثه است، یه مبانی داره که هم هگل قبول داره هم مارکس. عبارتی که شما بکار بردی غلط اندر غلطه.
    اگر حتی منظورتون چند مرحله دیالکتیک بود (مثلا می گفتین "ی" اشتباه تایپی بوده) خود اینکه چندین مرحله دیالکتیک انجام بدین غلط بود شما در یک نقطه ای از بحث نتیجه می گیری باید دیالکتیک کنی، دیالکتیک می کنی. گرچه می تونی مثل بعضی سیاست مدارها بری تو لاک دفاعی و فقط دیالکتیک کنی ولی تزی در کار نخواهد بود در نتیجه دیالکتیکی در کار نخواهد بود. اصولا برنامه ریزی برای دیالکتیک کردن در نقاط خاصی از بحث، اصطلاح خنده داریه.
    البته می تونستین بگین مراحل دیالکتیک همون رعایت اصول دیالکتیک است ولی "ی" کار شما رو خراب می کرد. اگه منظورتون رعایت اصول و مبانی دیالکتیک بود و نیازی نبود اسم ببرید و بگین "طی چند مرحله دیالکتیکی" کافی بود بگی "اگر دیالکتیک کنیم"
    تازه خود بکار بردن لفظ دیالکتیک در جایی که می خواهید دیالکتیک بکنید، خیلی مبتدیانه است. مثل این است که بگوییم "یک دستی می زنم" خوب طرف اگر دروغگو باشه آماده میشه که یک دستی نخوره!
    بعد هم دیالکتیک اصول و مبنایی داره کمترین اش اینه که دست کم آماده قبول یک سنتز جدید از تز قبلی بشی.

  6. #164
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    [/QUOTE]
    من سعی نکردم وجود خدا رو رد کنم، سعی کردم ناکارامدی مذهب در تفسیر اتفاق های تصادفی رو گوشزد کنم، اصولا اثبات عدم وجود خدا (خدا به معنی موجود هوشمندی که هستی رو از هیچ آفریده و مدیریت می کند) در حالی که وجود خدا در حد یک ادعای بدون اثبات است، کار غیر ضروریه.
    من هم قبلابه شماگفته بودم که کارشمابیهوده وعقیم است. خوشحالم که به این نکته پی برده اید.
    انگلس- كه از پايه گذاران كمونيسم بين المللى بشمار مى رود- مى گويد:
    «دين، ناشى از عقل قاصر و محدود بشرى است!»
    مادى ها عقيده دارند كه: انسان در دوران هاى اوليه در زندگى خود به حوادثى از قبيل:
    باد، باران، رعد، برق، طوفان، زلزله، آفات و بلاها برخورد كرده و چون از توجيه و تفسير آنها به علل طبيعى عاجز بوده است، به ناچار براى پيدايش اين حوادث به يك نيروى غيبى به نام «خدا» معتقد شده و او را منشأ تمام حوادث جهان دانسته است. مثلا: چون علت اصلى آمدن باران، وزش باد، روييدن گياه و... در نظرش پنهان بوده، فكر مى كرده است كه علت و سبب تمام اين موارد، خداوند است، غافل از آنكه، باران، نتيجه تبخير آب درياها و روييدن گياه، معلول فراهم شدن شرائط حيات (حرارت، آب و مواد غذايى) و يك سلسله قوانين طبيعى زيستى است.
    انسان اوليه چون از پشه اى به نام «آنوفل» - كه حامل ميكروب مالاريا است و در باتلاق ها و مرداب ها زندگى مى كند- بى خبر بود، به همين جهت عقيده داشت كه در باتلاق ها موجودى است به نام جن كه سبب بيمارى مزبور مى شود!
    خلاصه اين كه: بى اطلاعى بشر از رموز خلقت و علل طبيعى حوادث گوناگون او را وادار نمود تا به خدا و ماوراء طبيعت معتقد گردد، ولى به تدريج بشر علل طبيعى را كشف كرد و دانست كه هر معلول طبيعى علت طبيعى دارد و هيچ گونه احتياجى به خدا و نيروى غيبى نيست به همين جهت هر اندازه پايه علوم محكم تر و اسرار خلقت آشكارتر گردد، پايه و اساس دين سست تر خواهد شد!

    سپس اضافه مى نمايد كه: خداپرستان به علل طبيعى معتقد نيستند و به جاى آن به «خدا» معتقدند!
    روى همين عقيده است كه بسيارى از مادى ها، «علم» را در مقابل «دين» قرار مى دهند. مثلا مى گويند:
    تفسير طبيعى فلان موضوع از نظر علمى چنين است و از نظر
    دينى چنان...
    پاسخ: پاسخ اين اشكال بسيار روشن است، زيرا چه مانعى دارد كه همه موجودات و حوادث با داشتن علل طبيعى، داراى مبدأ غير طبيعى - كه پديد آورنده آن علل طبيعى است- باشند.6
    براى بهتر روشن شدن مطلب به چند موضوع زير توجه نماييد:
    1. سوء نيت يا كمى اطلاع؟
    در اولين استدلال نيز عدم توجه مادى ها به اصول تعليمات مذهبى كاملا منعكس است و ناچار بايد يكى از دو مورد زير را قبول كرد:
    الف) به راستى آنها از وضع اديان و معتقدات دينداران بى اطلاع بوده اند.
    ب) آگاهانه مطلب را وارونه جلوه داده اند.
    اگر احتمال اول درست باشد، بد و اگر دومى باشد، بدتر از آن! كدام خداپرست باسواد يا بى سواد است كه علل طبيعى را منكر باشد؟!
    اساساً قبول علل طبيعى، موضوعى فطرى و ضرورى است، زيرا همه كس مى داند كه آتش مى سوزاند، آب خاموش مى كند، بدون ابر باران نمى آيد، ابرها توسط بادها حركت مى كنند و...!

    سرچشمه خداپرستى و دين، عقل و فكر بشر بوده است نه نادانى او! و هر قدر هم كه عقل و فكر بشر كامل شده، خداشناسى هم به همان اندازه تكامل يافته است و اگر در دوران هاى اوليه، خدا را به طرز غير صحيحى مى شناخت، در دوران تكامل، به طرز صحيح تر و كامل ترى شناخته است.
    به راستى عجيب است كه اين افراد، علت واقعى و اساس پيدايش عقيده خداپرستى را رها كرده و عكس آن را علت قرار داده اند.
    3. پيشرفت خداشناسى همگام با علوم
    درست به عكس آنچه كه مادى ها مى گويند، ايمان به خدا نتيجه مستقيم «علم» است و با پيشرفت علوم، پايه خداشناسى محكم تر گشته و قدم به قدم با آن پيش مى رود، زيرا هر قدر كه علم قدم فراتر نهد، پرده تازه اى از اسرار آفرينش و نظم جهان هستى برداشته شده و ايمان ما را به نظام آن افزون تر مى كند و هر قدر كه نظم و دقت ساختمان اين كاخ با عظمت روشن تر شود، عظمت و قدرت سازنده آن هم، بيشتر آشكار خواهد شد.
    اگر هزار سال قبل مى خواستيم دليلى را براى شناسايى خداوند بياوريم، نمى توانستيم فراتر از ظواهر محسوس طبيعت، قدم بگذاريم و طبعاً دلايل ما محدود و سر بسته بود، ولى امروز از كوچك ترين ذرات تا بزرگ ترين كواكب و كهكشان ها (از دورترين تا نزديك ترين آنها) را مى توان وسيله شناسايى آن ذات مقدّس قرار داد.
    امروز مى توان، بر اثر پيشرفت علوم، خدا را از جهات مختلف، با يك «برگ درخت» و يا يك «تارمو» شناخت :
    بنابراين علم نه تنها با اصول خداشناسى منافات ندارد بلكه بهترين تكيه گاه و وسيله خداشناسى است.(دقت كنيد.) «هرشل» مى گويد:
    هر قدر دايره علم وسيع تر مى گردد، استدلال هاى دندان شكن و قوى ترى براى وجود خداوند ازلى و ابدى به دست مى آيد، در واقع علماى زمين شناسى، رياضى دان ها، دانشمندان فلكى و طبيعى دان ها، دست به دست هم داده اند و كاخ علم (كاخ با عظمت خدا) را محكم بر پا ساخته اند!» (اين عبارت براى ما بسيار پرارزش است.)
    «مونت نل» در دائرة المعارف خود مى گويد:
    «اهميت علوم طبيعى تنها از اين نظر نيست كه عقل ما را سير مى كند (و احتياجات ما را تأمين مى نمايد.) بلكه اهميت بيشتر آن از اين جهت است كه عقل ما را به اندازه اى بالا مى برد كه عظمت خدا را درك مى كنيم و ما را به احساسات اعجاب و اجلال ذات او زينت مى دهد.» «نيوتن» سخنان مبسوطى در اين زمينه دارد كه در ضمن آن مى گويد:
    «ما با مطالعه گوش مى فهميم كه سازنده آن قوانين مربوط به صوت را كاملا مى دانسته و سازنده چشم از قوانين پيچيده مربوط به نور و رؤيت، كاملا با خبر بوده و از مطالعه نظم افلاك پى به آن حقيقت بزرگ - كه آنها را طبق نظم مخصوصى اداره مى كند- مى بريم.»(1)
    4. ما بيش از شما به علل طبيعى ايمان داريم.
    آقايان! ما منكر علل و معلول جهان طبيعت نيستيم، ما بيش تر از شما به عالم اسباب ايمان داريم; چرا؟
    زيرا تكيه گاه ما در شناسايى خداوند بزرگ، همين ها هستند و ما او را به كمك همين علل و معلول عالم طبيعت شناخته ايم، ما اگر از اسباب و علل منظم و حيرت آور، چشم بپوشيم، همه چيز خود را از دست داده ايم.
    ما به طور رسمى آنهايى را كه ذات مقدّس پروردگار جهان را در حوادث اتفاقى جهان (زلزله، طوفان، سيل و...) - كه البته در نظر سطحى ما اتفاقى است و گر نه آن هم طبق يك نظم صحيح و ثابتى است- جست و جو مى كنند، در اشتباه مى دانيم.
    كشف اسرار اين جهان و پرده بردارى از روى علل طبيعى نه تنها كوچك ترين تزلزلى در ايمان ما ايجاد نمى كند، بلكه به موازات پيشروى هاى علمى، ايمان ما به آن مبدأ بزرگ، قاطع تر و محكم تر مى شود. ما از مطالعه اسرار شگفت انگيز اين جهان، فوق العاده لذت مى بريم.


    ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
    1- فريد وجدى; دائرة المعارف، ج 1،ص 503.


    ما از نتايج كشفيات علمى شما، بيش از شما شاد و مسروريم!
    ما معتقديم كه روز به روز راه خداپرستى به دست شما- اما بدون توجه شما- صاف تر و هموارتر مى شود.يادآورى لازم:
    بايد دانست كه منظور ما از اين كه مى گوييم پايه هاى دين در سايه پيشرفت علوم طبيعى، محكم تر مى شود، همان اصل عقيده به خدا و وجود آفريننده جهان هستى است.


    به هر حال اين كلمات، گواهى مى دهد كه در حقيقت ايرادهاى مادى ها متوجه آن تصورات باطل است، زيرا:
    «اولا»: اينان خدا را قدرتى فرض نموده اند كه به كلى در خارج از طبيعت قرار گرفته و از آن دور و بيگانه است و عالم طبيعت هم خود به خود- طبق اصول و قوانين معينى - در گردش مى باشد، اما گاه گاهى خداوند از قدرت بى پايان خود استفاده نموده و در گوشه اى از آن، اِعمال قدرتى مى كند و قوانين طبيعى را بر هم مى زند و به قول «ملسكوت»، «يك اراده خودسرانه دارد!»
    بنابراين براى اين كه به وجود خداوند پى ببريم بايد در عالم، بى نظمى حكمفرما باشد و هميشه علل طبيعى به كار منظم خود مشغول نباشند.
    به عبارت روشن تر: قبول خدا مساوى است با قبول بى نظمى در جهان طبيعت! و چون نظم و قوانين مسلّمى بر همه موجودات طبيعى حكومت دارد، پس براى وجود خدا محلى از اعراب باقى نمى ماند!
    «ثانياً»: تصور نموده اند كه خدا همه چيز را بدون واسطه پديد آورده و عملش از طريق اسباب طبيعى نيست و خواه ناخواه وجود چنين خدايى مساوى با انكار قوانين و علل طبيعى است.
    به راستى كه تفكر اين آقايان درباره خدا بسيار وحشتناك است، خدايى كه آنها به جنگ او رفته اند اصلا وجود خارجى ندارد. كدام خداپرست غافل و يا كدام نوشته صحيح خداپرستان، خدا را داراى يك اراده خود سرانه معرفى كرده؟ و يا او را به طور مستقيم و بدون واسطه در همه چيز مؤثر دانسته است؟ در كجاى دين و عقايد دينداران، علل و اسباب طبيعى، باطل شمرده شده است؟ بسيار شگفت آور است كه اينها بدون مطالعه و تحقيق قضاوت مى كنند.
    ما در مطالبى كه تخصص كامل نداريم جرأت نداريم- حتى پس از مطالعه زياد- اظهار نظر قطعى كنيم، اما اينها در مطلبى كه تقريباً هيچ بررسى و مطالعه نكرده اند، اظهار عقيده قطعى مى كنند! به همين جهت بهترين پاسخ به اين ايراد، بيان عقيده خداپرستان در مورد خدا و روشن ساختن عقايد آنهاست.
    ما مى گوييم: خدا وجودى بى پايان و قدرتى بى نهايت است و در عين توانايى، هيچگاه كارى بر خلاف حكمت انجام نمى دهد. ما مى گوييم: خالق از مخلوق جدا نيست، در همه جا هست و با همه چيز همراه است و در عين حال، مكان و زمان ندارد و حدّ و اندازه اى براى او متصور نيست. 9 ما مى گوييم: قوانين طبيعى همان فعل خداست و نظم موجودات، كار او و گواه وجود اوست.
    خداوند در جهان طبيعت براى هر پديده سببى و براى هر چيز اثر و نتيجه اى قرار داده است و از طريق اسباب طبيعى، آثارى را به وجود مى آورد، نه آنكه جداى از علل و اسباب طبيعى و بر هم زننده آنها باشد. هر كدام از اسباب و قوانين طبيعى نشانه اى از قدرت و اراده او هستند. 10
    با در نظر گرفتن اين مطالب ديگر جايى براى اين ايراد باقى نمى ماند، زيرا قبول قوانين و سنن طبيعى نه تنها با قبول چنين خدايى منافات ندارد، بلكه بهترين وسيله براى اثبات وجود او مى باشد و خلاصه اين كه: قوانين طبيعى و سير منظم آنها خود حكايت از قدرتى مافوق طبيعت مى كند كه پديد آورنده و اداره كننده آنهاست.


    شما دارین با مفهوم تصادف بازی می کنین، درخت به عنوان یک موجود زنده حالتی از گیاه است که توانایی باروری پیدا کرده، به زبان ساده تر هر درخت سیبی یک روز دانه سیب بوده، طوری سوال می کنید انگار ما می گیم سیب دادن درخت سیب اتفاقیه! اینکه درخت سیب یک درخته و مثلا یک ملخ نیست تصادفیه. و تصادفی بودن متناقض با مدیریت الله است.
    در هر صورت نه.


    <H4 style="TEXT-ALIGN: right; MARGIN: auto 0in; unicode-bidi: embed; DIRECTION: rtl" dir=rtl>اتفاقا این شما هستید که بامفاهیمی مانندتغییر،تکامل،نظم و... بازی می کنید.

    از جمله ايراداتى كه ريشه آن در كلمات پيشينيان ديده مى شود و حتى حكيم معروف «ملاصدراى شيرازى» در كتاب «اسفار» آن را از «انباز قلس» - حكيم معروف يونانى كه در حدود 2400 سال قبل (قرن پنجم قبل از ميلاد) مى زيسته است- نقل مى كند، ايراد «تكامل تدريجى» است. مادى ها مى گويند:«محكم ترين دليل و اساسى ترين راه براى توحيد و اثبات خدا همان نظم است كه سرتاسر جهان را فرا گرفته، ولى اين نظم وقتى مى تواند دليل بر اين مدعى باشد كه از روز اول جهان با آن همراه بوده، در صورتى كه ممكن است هزاران وجود ناقص، غير موزون و بى نظمى در ابتداى پيدايش عالم بوده و در طى ميلياردها سال، كم كم نواقص تحليل رفته و به تدريج با هزاران تغيير و تحول، تكامل پيدا نموده تا به صورت فعلى رسيده است.
    بنابراين نظم فعلى، مولود (نتيجه) يك سلسله تكامل هاى تدريجى است و در چنين صورت چه مانعى دارد مولود تصادف باشد.
    به عبارت روشن تر شما مى گوييد: عالم، معلول تصادف نيست، زيرا كه امكان ندارد با تصادف، نظم به وجود آيد، ولى ما نمى گوييم كه: تصادف يك مرتبه اين عالم را به وجود آورده، اما امكان دارد كه تصادفاً هزاران موجود غير منظم و بى فايده، هزاران حيوان و گياه ناقص و درهم و برهم پيدا شده و چون به طور كامل، شرائط بقاء در آنها آماده نبوده، به تدريج از بين رفته، قسمت هاى موزون آنها باقى مانده و صورت فعلى را به خود گرفته است.»
    گويا «ديدرو» ـ فيلسوف قرن هيجدهم ميلادى (1713-1748) طرفدار اين نظريه بوده است، آنجا كه مى گويد:
    «موجودات كنونى را مى نگريم و آنها را كامل مى يابيم و غافليم كه چه قدر نواقص در طبيعت پيدا شده تا وجود، به اين درجه از حيات رسيده است.»
    در هر حال، امروزه گروهى از مادى ها فريفته اين اشكال شده اند و به آن تكيه كرده اند و در واقع اين اشكال، توسعه يافته نظريه «انتخاب طبيعى» داروين است، زيرا او اين مطلب را تنها در عالم جانداران معتقد بود، ولى طرفداران اين نظريه، آن را به همه چيز و همه موجودات تعميم داده اند و بعيد هم نيست كه داروين، ريشه عقيده خود را از اين نظريه گرفته باشد.
    پاسخ: در اينجا نيز براى روشن شدن مطلب، ذكر چند نكته لازم است.
    1. حساب احتمالات، با اين استدلال سازگار نيست./هنوزدوستان آمریکایی شماازین موضوع بی خبرندکه "حساب احتمالات" چیست؟ونمیدانندکه افکارشان توان مقابله بافلسفه اسلامی رانداردو فکرمیکنندبا چهارتانقدازآگوستینا فاتحه مذهب خوانده میشود./
    هر سازمانى كه به وجود مى آيد بايد احتمالات پيدايش آن را حساب كرد، آنگاه ديد كه احتمال وجود نظم در آن نسبت به احتمالات ديگر چگونه است، مثلا: اگر چشمانمان را ببنديم و قلمى را روى كاغذى به گردش درآوريم، احتمال مى رود خطى به صورت (1) كشيده شود و يا به صورت خط منحنى، تازه آن هم به اَشكال مختلف; خلاصه هزاران احتمال براى پيدايش يك حرف هست، كه از احتمالات صحيح و بقيه غلط است. آنوقت براى پيدايش يك كلمه و يا يك جمله، ميليون ها احتمال و براى پيدايش يك قصيده يا يك مقاله علمى، تاريخى و...
    احتمالات به اندازه اى مى شود كه نمى توان عددى براى آن پيدا كرد. بنابراين ما مى گوييم: اين نظم فعلى به هر شكلى كه پيدا شده مطابق حساب احتمالات، مُحال است مولود تصادف باشد.
    فرض كنيد همراه «كريستف كلمب» وارد قاره آمريكا مى شديم در حالى كه اثرى از بوميان و انسان هاى آنجا نمى ديديم، بلكه تنها آثار يك شهر بزرگ و خالى از سكنه با خيابان هاى منظم، عمارت هاى گوناگون و بسيار محكم، انواع ريزه كارى ها، مجسمه ها، لوله كشى بسيار مرتب، اشجار، باغستان هاى منظم و... به چشم ما مى خورد كه هر كدام از هوش و فكر سازنده خود حكايت مى كرد; حال اگر تمام مردم دنيا به ما مى گفتند: اين آثار، معلول تصادف عوامل طبيعى بوده كه در طى ميلياردها سال، آثار مختلفى ناقص و غير ناقص- به وجود آورده و در بين آنها تنها اين آثار توانسته است باقى بماند و بقيه از بين رفته اند و هيچ موجود متفكرى در پيدايش آنها دست اندركار نبوده است; آيا اين سخنان را باور مى كرديم؟ يا عكس آن را قبول كرده و ترديدى نداشتيم كه موجود متفكرى دست اندر كار ساختمان اين شهر بزرگ بوده است؟!
    همچنين آيا عاقلانه است كه كتاب «قانون بوعلى سينا» يا كتاب ديگرى را به دست ما بدهند و به ما بگويند كه: اين كتاب در نتيجه حركات بسيار زياد افراد بى سواد، روى هزاران صفحه كاغذ - كه تصادفاً يكى هم كامل بوده است- به وجود آمده. آنگاه به تدريج كتاب هاى ناقص- به دليل عدم استفاده - از ميان رفته اند؟
    2. شرائط بقاء و شرائط كمال
    اگر فرضاً اين سخن درست باشد (يعنى به گفته شما ميليون ها موجود نامنظم و ناقص وجود داشته كه كم كم نامنظم ها به واسطه عدم استعداد بقا از بين رفته و چون بقيه استعداد بقا داشته اند باقى مانده اند.) بايد گفت كه: اين توجيه (تكامل تدريجى) تنها مى تواند نظمى را به وجود آورد كه شرط اوليه بقا موجودات است ولى نمى تواند ضامن كمالات ديگرى - كه تأثيرى در حيات آنها ندارند- باشد. (دقت كنيد.)
    توضيح اينكه: نظمى كه در موجودات فعلى ديده مى شود بر دو نوع است.
    الف: نظمى كه شرط بقا و هستى موجودات است و يا به عبارت ديگر: عواملى كه با فناء آنها، موجودات هم فانى مى شوند.
    ب: سلسله عوامل و قوانينى كه بدون آنها در اصل حيات و بقاى موجودات تأثيرى ندارد و فقط كمال موجودات در سايه آن تأمين مى شود، ولى عدم آنها موجب زحمت و سلب آسايش است.
    بديهى است با «تكامل تدريجى» تنها دسته اول را مى توان توجيه نمود، زيرا مطابق اين نظريه، موجودات ناقص به علت عدم استعداد بقا از بين رفته و بقيه به علت داشتن اين شايستگى، باقى مانده اند; اما دسته دوم كه هيچ گونه ربطى به اصل بقا و حيات موجودات ندارند چگونه با اين نظريه توجيه مى شوند؟!
    براى نمونه مثال هاى زير را از بين هزاران مثال انتخاب مى كنيم تا اين حقيقت روشن تر گردد.
    الف: انسان خصوصيات بيشمارى دارد كه عدم آنها به حيات او صدمه اى وارد نمى آورد، مثلا: اگر غده هاى چربى در كنار پياز مو براى نرم كردن موها، لاله هاى گوش و زواياى زياد آن براى جمع آورى امواج صوت، مژگان هاى چشم براى جلوگيرى از گرد و غبار، تيره گى مردمك براى جمع آورى امواج نور، قدرت فوق العاده عدسى هاى محدّب براى تطبيق با مناظر دور و نزديك، سه نوع دندان (ثنايا براى بريدن، انياب براى پاره كردن و طواحن براى نرم نمودن) با آن نظم و دقت فوق العاده، خطوط كف دست ها و جلوگيرى از ليز خوردن اشيا در كف دست، انگشتان دست و پا و انجام كارهاى متنوع و صدها نظاير آن نبودند، هرگز حيات انسان مختل مى شد؟ و يا او را در معرض هلاكت قرار مى داد؟ البته كه خير، ولى زندگى پر دردسر و همراه با ناراحتى هاى فراوان داشت و از مزاياى زندگى درست بهره مند نمى شد. آيا قانون تكامل تدريجى مى تواند وجود اين مزايا را در بدن انسان توجيه كند؟
    ب: همچنين اگر در كره زمين، انواع معادن، نيروى برق و در موجودات، نيروى اتم و... وجود نداشت، اگر تمام خشكى هاى زمين در نيمكره جنوبى و بيشتر درياها در نيمكره شمالى بود، اگر پستى ها و بلندى هاى كره زمين بيش از اندازه كنونى و تمام درياها مانند بحر الميت داراى املاحى بودند كه موجود زنده اى نمى توانست در آن زندگى كند و اگر... آيا اين كره نابود مى شد و به بقا آن لطمه اى وارد مى گشت؟!


    ج) اگر بدن مرغان از پر پوشيده نبود، اگر دوكى شكل نبودند، اگر وزن آنها از حيوانات زمينى سبك تر نبود، اگر همه آنها مانند شب پره باردار و سنگين مى شدند و... آيا از بين مى رفتند؟ البته كه نه، ولى استراحت كامل نداشته و بهره بردارى كامل از زندگى نمى كردند.

    خلاصه اين كه: گستره نظام جهان هستى خيلى و سيع تر از محور بحث «تكامل تدريجى» است، زيرا تنها محور اين بحث بر موضوع «انتخاب طبيعى، بقا اصلح و از بين رفتن موجودات ناقص و غير مساعد با محيط» دور مى زند و بديهى است كه اين مطلب، تنها مى تواند در قسمتى از نظم عالم (حداقل شرائط حيات و بقا) مصداق داشته باشد، اما در كمالات و ريزه كارى هاى دقيقى كه در اصل حيات، موجود است تأثيرى ندارند.
    اين مطلب با يك مثال ساده ديگر روشن مى شود.
    اگر در كوهى آثار غارهاى متعددى را - كه هزاران سال قبل بوده اند- ببينيم كه تنها از ميان آنها يك غار عظيم باقى مانده و ما بقى از بين رفته باشند، خواهيم گفت: آنها به تدريج بر اثر يك سلسله علل و عوامل طبيعى از بين رفته و تنها يك غاربه واسطه استحكامى كه در سنگ هاى آن بوده بر اثر انتخاب طبيعت و بقا اصلح باقى مانده است!، امّا اگر نقوش برجسته و آثار زيبا و تاريخى بر در و ديوار آن غار باشد، هيچگاه آن آثار را معلول انتخاب طبيعى و بقا اصلح نمى دانيم، زيرا آنچه مربوط به اين اصل است، همان استحكام و اصل بقا آن غار است نه اين خصوصيات زايدى كه بودن و نبودن آنها نسبت به بقا آن يكسان است.
    بنابراين، اين همه ريزه كارى ها، دقت، ظرافت و لطافتى كه در موجودات جهان هست، به خوبى ثابت مى كند كه كمال در يك سطح بسيار عالى ترى از شرائط اوليه حيات قرار داده شده و به طور روشن آثار يك هدف و نقشه قبلى در آن نمايان است.


    3. پرونده تكامل تدريجى كجاست؟
    صرف نظر از اشكال اول و دوم، اين اشكال پيش مى آيد كه به راستى اگر چنين است بايد ميليون ها و بلكه ميلياردها آثار آن موجودات ناقص و ناموزون را در طبقات زمين به صورت فسيل ها مشاهده كنيم تا برگه صدق اين نظريه باشد و ثابت كند كه اين موجودات منظم، از هزاران موجود غير منظم انتخاب شده اند، ولى علم ديرين شناسى (پالئونتولوژى) عكس آن را ثابت مى كند; زيرا هر چه به عقب مى رويم و در طبقات مختلف زمين آثار موجودات گذشته را مى نگريم، مى بينيم كه اگر چه بعضى از آنها با اين موجودات كنونى تفاوت داشته اند ولى آنها هم به سهم خود منظم بوده اند!
    اگر براى به وجود آمدن يك نقش ساده تصادفى، هزاران اوراق باطله به وجود مى آيد، پس بنابراين اوراق باطله اين نقش هاى شگرف عالم هستى- كه از ميلياردها هم تجاوز مى كند- كجاست؟ چرا پاسخ نمى دهيد؟!


    دانستن و شناختن هر دو فعل مغز هستند ولی نکته در اینه که بعضی دانسته ها بعد از افعال منطقی مغز رویه شناخته ها بدست می آید. شناخت ناخود آگاهانه تر از دانستن است و به خاطر ابتدایی تر بودن فعل شناخت، هوش ها در اون اختلاف کمتری دارن.


    دقیقاتفاوت علم وفلسفه درهمین است که فلسفه برخلاف علم انباشته ای ازاطلاعات ودانسته ها نیست. همین که شما"تغییر" راکه لازمه واصلا ویژگی نظام طبیعت است "تصادف "معرفی میکنیدنشان دهنده این است که "شناخت" را نشناخته اید. شماکه انسان رافرگشت میمون میدانیدصدالبته که فقط آنچه راکه ازانسان میدانید،میتوانیدبفهمید!!

    البته ای تعریف با اندیشه های شما ناخواناست چون شما برای دیگر موجودات زنده هوشی قائل نیستید.


    به نکته خوبی اشاره کردیدچون میخواهم بدانم که ازنظرشمافرق انسان وحیوان چیست؟

    </H4>

  7. #165
    آخر فروم باز ashjaee's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    مشهد
    پست ها
    1,547

    پيش فرض

    شما هیچ ایده ای از چیزی که می گین ندارین.
    بزارین ساده بگم چیزی که شما می گین اینه:
    چند + مرحله + دیالکتیک + ی
    دیالکتیک خودش یه روش مباحثه است، یه مبانی داره که هم هگل قبول داره هم مارکس. عبارتی که شما بکار بردی غلط اندر غلطه.
    اگر حتی منظورتون چند مرحله دیالکتیک بود (مثلا می گفتین "ی" اشتباه تایپی بوده) خود اینکه چندین مرحله دیالکتیک انجام بدین غلط بود شما در یک نقطه ای از بحث نتیجه می گیری باید دیالکتیک کنی، دیالکتیک می کنی. گرچه می تونی مثل بعضی سیاست مدارها بری تو لاک دفاعی و فقط دیالکتیک کنی ولی تزی در کار نخواهد بود در نتیجه دیالکتیکی در کار نخواهد بود. اصولا برنامه ریزی برای دیالکتیک کردن در نقاط خاصی از بحث، اصطلاح خنده داریه.
    البته می تونستین بگین مراحل دیالکتیک همون رعایت اصول دیالکتیک است ولی "ی" کار شما رو خراب می کرد. اگه منظورتون رعایت اصول و مبانی دیالکتیک بود و نیازی نبود اسم ببرید و بگین "طی چند مرحله دیالکتیکی" کافی بود بگی "اگر دیالکتیک کنیم"
    تازه خود بکار بردن لفظ دیالکتیک در جایی که می خواهید دیالکتیک بکنید، خیلی مبتدیانه است. مثل این است که بگوییم "یک دستی می زنم" خوب طرف اگر دروغگو باشه آماده میشه که یک دستی نخوره!
    بعد هم دیالکتیک اصول و مبنایی داره کمترین اش اینه که دست کم آماده قبول یک سنتز جدید از تز قبلی بشی.
    بجای چند مرحله دیالکتیکی بزارین چند مرحله تکاملی اون موقع مشکلتون حل میشه؟
    شما که منظور من رو فهمیدین؛ چرا با کلمات بازی می کنید؟


    من این حروف نوشتم چنان که غیر ندانست **** تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی (حافظ)

  8. این کاربر از ashjaee بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  9. #166
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    دیالکتیک خودش یه روش مباحثه است، یه مبانی داره که هم هگل قبول داره هم مارکس. عبارتی که شما بکار بردی غلط اندر غلطه.
    دوست بزرگوارم اون دیالکتیکی که میگی روش مباحثه ست منسوب به سقراط وازصناعات خمس در منطق صوری بود وبااین دیالکتیکی که هگل فرمودند متفاوته. خیلی خوشم میادکه که طرف مقابل رو به غلط گویی متهم میکنید درحالی که به آنچه میفرماییدکاملا ناآگاه هستید. من ازشماودوستان آمریکاییتان که افکارشما را ساخته اندوالبته خودشان بازیچه تفکرات رییس جمهورپیشین ایالت متحده بودند بیشترتوقع ندارم. دقیقا اگر عقایدمکتب اثبات گرایی را مطالعه بفرماییدمتوجه میشویدآنهایی که قصد داشتندباعلم گرایی افراطی شان حیثیت انسان ها را زیرسوال ببرند درحال حاضرتاچه اندازه ازمواضعشان عقب نشینی کرده اند. دراوضاع فعلی دیگرهیچ تئوری حقوقی یابنیادسیاسی واجتماعی نمیتواندمثل هندوستان عهدبوق یاایران پیش ازاسلام بیایدوبگویدکه توبایدکارگربشوی ودرس نخوانی ونانت رابیاوری به من بدهی واگرمن دلم خواست یک تکه ازآن راجلویت می اندازم چون تونجس هستی وازیک نسل پست به وجودآمده ای... این چیزهایی که شمامیگویی به درد جامعه آمریکایی میخوردکه دارد به اسم دموکراسی وآزادی وحقوق بشر مردمش را استحمارمیکندتا بادادن آزادیهای فردی ورواج --- بی بندوباری وخشونت واعتیاد جلوی آزادی اجتماعی آنها رابگیرد. شما اشتباه تشریف آورده اید. اینجا ایران است سرزمینی که مردمش هرچندناآشناباعلم باشند قلب وروحشان باحقیقت آشناست وبهتراز من وشما می دانند که حقیقت چیست. این عقایدی که شما میگویید به درد همان رجال سیاسی آمریکایی میخورد که می خواهد ازشر خداو وجدان وانسانیتی که گاهی آزارش میدهدخلاص شودتاهرجنایتی که میخواهدانجام دهدچون فهمیده که مصرف بیش ازاندازه مشروب اگرچه برای فراموش کردن خدا وخفه کردن وجدانش خوب است اما برای بدنش ضرر دارد!!
    درضمن دوست عزیز برای اطلاع شما میگویم که شماهنوز مذهب وقدرت ایمانی که در دل این مردم وجود دارد رانشناخته اید. لطفا بیشترمطالعه بفرمایید: تردیدهای بزرگ میتواندانسان رابه ایمانی محکم واستوار برساند.
    Last edited by a@s; 12-04-2010 at 09:54. دليل: تصحیح اشتباه درانتساب جدل به ارسطو

  10. 2 کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #167
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    درسراسر تاریخ معبودها عوض شده اند اما روح پرستش همچنان دراعماق وجودانسان باقی مانده است.
    هرساعت ازنو قبله ای بابت پرستی می رود*** توحیدبرماعرضه کن تابشکنیم اسباب را
    "سعدی"

  12. 3 کاربر از a@s بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #168
    Banned
    تاريخ عضويت
    Nov 2009
    محل سكونت
    تهرانـــــــ
    پست ها
    688

    پيش فرض

    ذرات فوتون خودشان حجم اشغال می کنند یعنی اده هستند.

    انژی فیزیک کوانتوم با انژی فیزیک کلاسیک تفاوت دارد. در فیزیک کوانتوم جاذبه جنس دارد و دیگر انرژی نیست بلکه حالتی از حالات ماده.

    این انرژی فیزیک کلاسیک است که از بین نمی رود و فقط از شکلی به شکل دیگر در می آید در کوانتوم همونطور که جسم در سرعت نور به انرژی تبدیل میشود وفتی نور را متوقف کنیم ماده خواهیم داشت.
    دوست عزیز حرفاتون درسته
    ولی قدیمیه...
    کوانتوم چیست؟به کوچکترین ذره ی سازنده ی هر واحد می گویند مانند فوتون که کوچکترین ذره ی سازنده ی نور هست
    که البته میشه به جای فتون هم گفت کوانتوم
    در فیزیک واحد کوچکتر از کوچکترین را انرزی می گویند که تمام اجسام و... از اون تشکیل شده و اون چیزی واحد هست برای مثال کوچکتر از فتون که کوچکترین ذره ی نور هست انرزی هست و کوچکتر از اون دیگه نیست
    جمله ی اخرتون هم درست کاملآ بی ربط به موضوع بود
    اون ماده و هر چیز دیگری از انرژی تشکیل شده
    جدیدترین چالش پیش روی فیزیک دانان و خواسته ی اونها اینکه فیزیک کلاسیک و کوانتوم رو به هم پیوند بدن و یک فیزیک جدید و واحد بوجود بیارن
    البته از اول هم نباید دو فیزیک می داشتیم و فیزیک باید یکی باشد و هست ولی خب چون دانش ما کامل نبوده و قوانین برای مثال فیزیک کلاسیک(فیزیک اجسام بزرگ و سنگین)در فیزیک کوانتوم(فیزیک اجسام کوچک و سبک)کاربرد نداشت و کار نمیکرد و برای راحتی این دو فیزیک دو مسیر مختلف رو رفتن ولی برای اینکه به دستاوردهای جدیدی برسیم و از این بن بست برای مثال ناتوان بودن هر دو فیزیک در مسئله سیاه چاله ها(که مفاهیمی از هر دو فیزیک کاربرد دارد و این برخلاف مسیر کنونی علم و فیزیک هست)خارج بشیم این دو فیزیک کم کم یکی می شوند و در این میان مفاهیمی از دو فیزیک باقی می مونن و مفاهیمی هم باطل میشن و از بین میرن و حالا منظور من هم از فیزیک کوانتوم در واقع پیوند این دو فیزیک و فیزیک واحد بود که آینده ی فیزیک رو تشکیل میده و به دو دلیل من اون رو فیزیک کوانتوم خوندم
    1.برای اینکه فیزیک واحد هنوز در حد تئوری هست
    2.برای اینکه مفاهیم فیزیک کوانتوم بیشتر دخیل بودن تا کلاسیک
    البته بهتر بود که میگفتم فیزیک واحد و در فیزیک واحد حرفای قبلی من که شما نقد کردین کاملآ درستن و...
    یه توضیحی هم در مورد دین و علم و حرفای شما بدم
    دوست عزیز من شما به نظر من خودتون رو زدین به اون راه و خیلی پراحساس و بدون در نظر گرفتن حقیقت صحبت میکنین و از روی تعصب
    ببینید حقیقت و واقعیت دو مقوله ی جدا از هم هستن
    حقیقت چیست؟چیزی که باید باشد را حقیقت گویند
    واقعیت چیست؟چیزی که هست را واقعیت گویند
    شما و خیلی از دوستان از روی واقعیت قضاوت می کنید نه از روی حقیقت!
    این یعنی در اشتباه هستید و راهی رو که من یکبار رفتم و مجبور به برگشت از اون شدم و در واقع سرم به سنگ خورد رو میرین
    دوستان میدونن که من هیچ تعصبی رو هیچ چیز ندارم و مدتی هم دین رو کاملآ نفی میکردم و اون رو باعث تمام بدبختی ها و جنگها و...میدونستم ولی خب من آدم متعصبی نیستم و با تحقیق خیلی زود خیلی چیزا برام آشکار شد و...
    من در اینجا سعی میکنم مشکل رو بیان کنم و اینکه حقیقت چیه و...
    اینو بگم که من نه بسیجی ام و نه ملا و آخوندم ونه اینکه میخوام از دین دفاع کنم و اینکه فقط میخوام حقیقت اشکار بشه...
    مشکل چیست؟مشکل اینکه ما به جای درس گرفتن از دین(برای مثال اسلام)فقط و فقط وفقط تقلید و اونهم کورکورانه کردیم
    ببینید وقتی پیامبر مشروب رو حرام اعلام کرد گفت که چون ضررش بیشتر از فایده اش هست پس حرامه و این یعنی دلیل منطقی!
    ولی حالا به اصطلاح رهبران دینی ما هر کاری رو میکنی یا نمیکنی ویا...میگین بده و حرامه و وقتی که دلیل میپرسی میگل چون خدا گفته و چون خدا خواسته
    و شما هم حرف اینها رو نقد میکنید و ثابت میکنید که دروغه و این رو پای دین مینویسید
    بزارید چند مثال دیگه هم بزنم
    خب ببینید در مورد حقوق زنان پیامبر اومد و گفت که حقوق زنان نصف مردان هست
    خب یک سوال میپرسم،آیا در ان زمان و در فرهنگ عرب زن هیچ حقی داشت؟جواب بدون هیچ شکی نه هست و گرچه همین الان هم دختران 8 ساله شان را به عقد مردان 40 ساله در می آرن!
    خب ما از اون به جای اینکه درس بگیریم اومدیم و با یک تقلید کورکورانه همون قانون رو در جامعه پیاده کردیم در حالی که باید حقوق زن و مرد را مساوی هم قرار میدادیم!
    طبق تحقیقاتی که من کردم در مورد داستان آفرینشی که در قران آمده مبنی بر اینکه تمام دنیا در 6 روز آفریده شده متوجه شدم که این قسمت تحریف شده(برخلاف چیزی که گفته میشه)و معنی این قسمت دقیقآ میشه در 6 دوره نه روز!
    و دلیل این تحریف چه بوده؟برای اینکه قدرت خدواند بشتر جلوه گر بشه و این یک اشتباه بزرگه و باعث شده این داستان دروغ خوانده بشه!
    و یا موسیقی رو رهبران دینی میگن که حرام هست و جوان امروز که دنبال دلیل هست میبینه که یک گاو هلندی با شنیدن موسیقی 2 برابر شیر میده و به خودش میگه مگه من ار گاو کمترم و درست هم میگه
    یک جک جالبی هست در این باره
    از یک آخوند میپرسن که گیتار حرامه و اون میگه آره و بعد میپرسن سنتور حرامه میگه اره و...
    بهش میگن پس موزیک خمینی ای امام رو با........زدن!!!
    خب دقیقآ هم مسئله همینه و اسلام هم همینو میگه که موسیقی حرام نیست بلکه هدف موسیقی باید مورد توجه واقع بشه نه اینکه تمام موسیقی ها رو حرام اعلام کنیم و...
    پروفسور ایموتو امروزه ثابت کرد(به وسیله ی عکس برداری از حالات آب)که آب و در نتیجه بدن انسان از تمام موسیقی ها لذت میبره به جز موسیقی متال(که متاسفانه الان بیشتر دوستان گوش میدن)و موسیقی هایی که مزمونی زننده دارن
    و این آزمایش رو یک خانوم در جشنواره خوارزمی در ایران انجام داد و البته نه فقط با آب بلکه با چندین عنصر دیگه و نشون داد که تمام عناصر این واکنش رو نشون میدن و از جشنواره جایزه هم گرفت
    این یعنی ما نباید رپی که از اشعار وطن پرستانه و رپی که مشکلات جامعه رو بیان میکنه رو حرام کنیم بلکه رپهایی با مزمون زننده و...ولی خب در کشور ما خودتون میبینید که....
    پیامبر اسلام گفتند که از هر دری فقر بیاد از همون در هم دین میره بیرون و حالا میبینیم که 80 درصد جامعه رو اقشاره متوسط و فقیر تشکیل میدن
    و هزاران مثال دیگر
    شما در واقع دین رو نقد نمیکنید بلکه شبه دین رو نقد میکنید
    در اینجا من یک راه نو و یک جنبش و یک نگرش نو رو به همه معرفی میکنم و اون نگرش و جنبش 7 هست
    همون گروهی که دکتر علی شریعتی در کتابهاشون بهش اشاره کردن و همون گروهی که هم میخوان دین نه شبه دین رو داشته باشن و هم علم و نه شبه علم رو و میخوان با فرهنگ(فر یعنی نور و خداوند و هن یعنی رفتن به سوی و این مفهومی هست که غرب همیشه ازش سو استفاده میکنه،ما با رفتن به سوی غرب و فرهنگش با فرهنگ نمیشیم و اونا دارن بی فرهنگی رو در جامعه ی ما تزریق میکنن بدون اینکه ما متوجه باشیم و یک توصیه:در مورد قوباغه آرام پز و این مقوله تحقیق کنید و به یاد بیارین که جامعه اینجوری منحرف میشه) باشن
    این عقیده ی نو میگه
    در دنیا یک راه است و ان راه پاکی است.اوستا
    سه چیز حرام و گناه و اشتباه هستند،چیزی که به خودتون اسیب برسونه و چیزی که به دیگران اسیب برسونه و چیزی که به طبیعت ضرر بزنه
    مژده ده بندگانی که به سخنان گوش میکنند و هرچه را دست تر یافتند تایید میکنند و دنبالش را میگیرند،اینها انسانهایی هستند که خدا به راهشان اورده و اینها هستند که شعور دارند.قران
    من شما و همه ی دوستان رو به این تفکر نو دعوت میکنم
    Last edited by saeeddz; 11-04-2010 at 19:51.

  14. این کاربر از saeeddz بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  15. #169
    داره خودمونی میشه MostafaMohammadi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    ارهحشیب، ارسبر
    پست ها
    180

    پيش فرض

    اون دیالکتیکی که میگی روش مباحثه ست مال ارسطو بود وبااین دیالکتیکی که هگل فرمودند متفاوته.
    منظورتون سقراط ه؟ شاید هم منظورتون افلاطون ه؟ ارسطو کجا بود بابا؟

  16. این کاربر از MostafaMohammadi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است

    a@s

  17. #170
    داره خودمونی میشه a@s's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2010
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    176

    پيش فرض

    منظورتون سقراط ه؟ شاید هم منظورتون افلاطون ه؟ ارسطو کجا بود بابا؟
    سلام
    بااینکه ایرادبنی اسراییلی گرفتی ولی به نکته خوبی اشاره کردی. من باتصوراینکه چون ارسطو بنیانگذارعلم منطق هستند این مطلب رو گفتم. ازتذکری که دادید فوق العاده ممنونم.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •