تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 17 از 137 اولاول ... 71314151617181920212767117 ... آخرآخر
نمايش نتايج 161 به 170 از 1366

نام تاپيک: نثرهای عاشقانه

  1. #161
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    به کودکی گفتند عشق چیست؟ گفت:بازی. به نوجوانی گفتند عشق چی ست؟ گفت: رفیق بازی. به جوانی گفتند عشق چیست؟ گفت: پول. به پیرمردی گفتند عشق چیست؟گفت: عمر. به عاشقی گفتند عشق چیست؟ چیزی نگفت. آهی کشید و سخت گریست. وقتی به دنیا اومدی، تو تنها كسی بودی كه گریه می‌كردی و بقیه می‌خندیدن. سعی كن یه جوری زندگی كنی كه وقتی رفتی، تنها تو بخندی و بقیه گریه كنن. بهترین دوست اون دوستی كه بتونی باهاش روی یك سكو ساكت بنشینی و چیزی نگی و وقتی ازش دور میشی حس كنی بهترین گفتگوی عمرت رو داشتی.

  2. #162
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    دنیا كوچیكه و عشق تو ، بزرگ دستهای من كوچیكه و قلب تو ، بزرگ چشمهای من كوچیكه و آسمون دل مهربون تو ، بزرگ اشكهای من كوچیكه ولی غربت تو ، بزرگ آسمون دل من كوچیكه و ستاره ی عشق تو ، بزرگ گر چه عشق من كوچیكه و قلبم طاقت غم نداره اما بدون تا روزی كه نفس می كشم و زنده ام عشق زیبا و قشنگت همیشه توی قلب كوچیكم می مونه

  3. #163
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    قسم خوردم اما ...... [همسفر عاشق] قسم خوردم كه پا به پای تو مسیر جاده عشق را بپویم اما جاده عشق همراهی نمی كند قسم خوردم كه همراه تو آرامش دریای عشق را حس كنم اما دریای عشق سرابی بیش نبود قسم خوردم تا لحظه مرگ ، عشقی جز تو در قلبم نباشد اما حس می كنم تو عشقم را فراموش كرده ای قسم خوردم تنها امید قلب بیقرارم ، نگاه چشمهای مهربانت باشد اما تو نگاه زیبایت را از من دیوانه پنهان می كنی قسم خوردم تا آخرین نفس دوستت بدارم و عاشقت باشم اما می دانم كه تو دیگر دوستم نداری قسم خوردم جز عشق تو ، هیچ عشقی را به سراچه قلبم راه ندهم اما فهمیدم كه تو معنای عشق مرا از یاد برده ای قسم خوردم از غم عشق تو دیوانه شوم و بمیرم اما فهمیدم كه حتی برای مردن هم خیلی دیر شده خیلی ! شاید هیچ وقت احساس مرا درك نكنی و عشق مرا نادیده بگیری اما سوگند یك عاشق ، هرگز شكستنی نیست پس باز هم قسم می خورم كه هرگز و هرگز سوگندهایم را نشكنم و تا پای جان عاشق بمانم و عاشق بمیرم

  4. #164
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    امید را چگونه باور کنم هنگامی که پریشان خاطر و افسر ده ام از هجوم این نگاه های نا آشنا در غم سرای زندگی ام کیست آن ناجی بزرگ که مرا از ورطه ی این ظلمتکده و سیاهی رنج جانکاه رهایی بخشد به کدام سو نگاهم را بدوزم هر سو بد گمانی ست و نفرت حرف خوبی نیست اما پرخاشی هست و خنجری برآن آغشته به کلمات زهر آگین از برای قلب بی گناه و پاکیزه ی من که این گونه پاره پاره اش می کنند ومن می مانم و سکوت و دیگر هیچ

  5. #165
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    من دلـم می خواهد خانه ای داشته باشم بر دوست كنج هر دیوارش دوست هایـم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو هر كسی می خواهد- وارد خانهً پر عشق و صفایـم گردد یك سبد بوی گل سرخ به من هدیه كند شرط وارد گشتن - شستشوی دلهاست شرط آن داشتن - یك دل بیرنگ و ریاست بر درش برگ گلی می كوبـم روی آن با قلم سبز بهار می نویسم : ای یار خانهً ما اینجاست تا كه سهراب نپرسد دیگر خانهً دوست كجاست ؟؟؟

  6. #166
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    نامت چه بود؟ آدم فرزند؟ من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت محل تولد؟ بهشت پاك اینك محل سكونت؟ زمین خاك آن چیست بر گرده نهادی؟ امانت است قدت؟ روزی چنان بلند كه همسایه خدا،اینك به قدر سایه بختم به روی خاك اعضاء خانواده؟ حوای خوب و پاك ، قابیل خشمناك ، هابیل زیر خاك روز تولدت؟ روز جمعه، به گمانم روز عشق رنگت؟ اینك فقط سیاه ، ز شرم چنان گناه چشمت؟ رنگی به رنگ بارش باران ، كه ببارد ز آسمان وزنت ؟ نه آنچنان سبك كه پرم در هوای دوست نه آ نچنان وزین كه نشینم بر این خاك جنست ؟ نیمی مرا ز خاك ، نیمی دگر خدا شغلت ؟ در كار كشت امیدم شاكی تو ؟ خدا نام وكیل ؟ آن هم خدا جرمت؟ یك سیب از درخت وسوسه تنها همین ؟ همین!!!! حكمت؟ تبعید در زمین همدست در گناه؟ حوای آشنا ترسیده ای؟ كمی ز چه؟ كه شوم اسیر خاك آیا كسی به ملاقاتت آمده؟ بلی كه؟ گاهی فقط خدا داری گلایه ای؟ دیگر گلایه نه؟، ولی ... ولی چه ؟ حكمی چنین آن هم یك گناه!!؟ دلتنگ گشته ای ؟ زیاد برای كه؟ تنها خدا آورده ای سند؟ بلی چه ؟ دو قطره اشك داری تو ضامنی؟ بلی چه كسی ؟ تنها كسم خدا در آ خرین دفاع؟ می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا

  7. #167
    آخر فروم باز bidastar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2005
    محل سكونت
    محل سکونت
    پست ها
    2,696

    پيش فرض

    گرچه نمئ شود به تورسید یاحتئ برائ لحظه ائ مالك قلب توشد . اما برائ دوست داشتن تو ’‌وسعت تمام دنیا را در اختیار دارم و مئ توانم تو را آن قدر دوست بدارم كه همه باور كنند حق من درزندگئ توبودئ كه به ناحق ازمن ربودند. بالهایت را بگشائ و خیزبردارك به افق هائ دور . شاید پشت فلق عاشقئ گریان بر پشت بام خیال ’‌ چشم براه پرستویئ باشد وعطر گلئ . بنگر به عالم هستئ راكه از هرسویئ نوایئ گوشنواز شنیده مئ شود وگوش جان بسپار به طنین دل انگیز زمان كه چه زود مئ گذرد . پس دوباره ساز روحت را بردار وبنواز . شاید دلئ به رحم آید و كسئ ازاین زندان غم رهایئ یابد. شاید ....

  8. #168
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    بکوش تا معمولی باشی. هنگامی که بپذیری آدمی معمولی باشی، ناگهان فوق العادگی در تو می شکفد. ناگهان از وجود معمولی، ساده و بی پیرایه ی تو نوری ساطع می شود و اطرافت را روشن می کند. در آن صورت، کسی نمی تواند روشنایی وجود تو را انکار کند. این گونه است که احساس می کنی لحظه های زندگی، موهبت هایی تکرارناپذیر و یکه اند و تو باید آنها را فقط و فقط در راه خلاقیت خرج کنی.
    اما هیچ گاه در پی پیش افتادن از دیگران نباش. از کاه، کوه نساز و جدی بودن های احمقانه را نیز کنار بگذار .
    کمی بخند . کمی زندگی کن و رهیافتی بازیگوشانه به زندگی داشته باش. بدین سان زندگی را تجربه خواهی کرد . زندگی در خنده می شکفد، نه در باتلاق عبوسی و خشکی و جدّیت. جدی بودن، تمام پنجره های احساس و تجربه ی آدمی را به روی جهان می بندد. آدم جدی، در خودش زندانی می شود. او هرگز به دیگران پلی نمی زند.
    بخند! زیرا خنده پل است. عشق بورز! زیرا عشق پل است. از چیزهای کوچک زندگی بهره مند شو! زیرا زندگی، از همین چیزهای کوچک تشکیل می شود.
    می توان حتی نوشیدن ساده ی چای را استحاله و استعلا بخشید. همه چیز به تو بستگی دارد. هر چیزی در نگاه تو استحاله می یابد. تو می توانی به قل قل جوشیدن آب گوش بسپاری! رایحه ی مطبوع چای را استشمام کنی! لیوان چای را در میان دستان خود بگیری و گرمای آن را احساس کنی! رقص نرم و دل انگیز بخار آب را ، که از لیوان چای برمی خیزد و می لغزد و به هوا می رود ، تماشا کنی و بدانی که این بخار می رود تا پاره ای از ابرهای زیبای آسمان را بسازد. آنگاه جرعه ای بنوشی و قدری تأمل کنی و بعد جرعه ای دیگر و تأملات دیگر. آری می توان حتی نوشیدن چای را استحاله بخشید. پس می توان هر چیز دیگری را نیز استحاله بخشید.
    دیندار کسی نیست که جدی و زمخت و عبوس باشد. دیندار، کسی ست که اهل تأمل و مراقبه باشد. مراقبه به جدیت ربطی ندارد. ذات مراقبه، بازیگوشی و وجد و سرمستی ست ... جدیت و عبوسی انسان را از هستی جدا کرده است. این جدیت و عبوسی، انسان را از خدا در حجاب افکنده است...

  9. #169
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    کسی را که برای او خندیده ای شاید از یاد ببری، اما آن کسی را که برایش گریسته ای هرگز فراموش نخواهی کرد...

  10. #170
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چه قدر سخته! تویچشماي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد و به جاش يه زخم هميشگي رو به قلبت هديه داد زُل بزني و به جاي اين که لبريز کينه و نفرت شي‌، حس کني هنوزم دوسش داري و چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به ديواري تکيه بدي که يه بار زير آوار غرورش همه وجودت له شده...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •