تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 17 از 640 اولاول ... 71314151617181920212767117517 ... آخرآخر
نمايش نتايج 161 به 170 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #161
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    پيش فرض

    بر سنگ مزارم بنويسيد: در زندگي بارها بالهايم را گشودم تا همچون پرنده اي سبک بال
    به پرواز در آيم اما هر بار شکارچي حقيري قلبم را نشانه گرفت و بر زمينم کوفت شايد
    مرگ پاياني بر اين پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهايي...!

  2. #162
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    پيش فرض

    نه از قبيله ابرم، نه از تبار كويرم كه بي بهانه بگريم، و بي ترانه بميرم ستاره اي
    به درخشندگي ماه كه ديري است به دست توده اي از ابرهاي تيره اسيرم فرو نمي كشد اين
    آب ، آتش عطشم را خوشا كه باز بيفتد به چشمه سار مسيرم دلم گرفته برايت ولي اجازه
    ندارم كه از نسيم و پرنده، سراغي از تو بگيرم

  3. #163
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    پيش فرض

    شمع داني به دم مرگ به پروانه چه گفت.گفت اي عاشق ديوانه فراموش شوي.سوخت پروانه
    ولي خوب جوابش را داد.گفت طولي نكشد تو نيز خاموش شوي

  4. #164
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    پيش فرض

    خدايا عاصي و خسته به درگاه تو رو کردم نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم دلم
    ديگر به جان آمد در اين شبهاي تنهايي بيا بشنو تو فريادي که پنهان در گلو کردم

  5. #165
    حـــــرفـه ای Hadi King's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    14,121

    پيش فرض

    نازنين دنيا همينه اون كه خوب بود بدترينه نكنه تنهات گذاشته اخره عشقها همينه
    اين روزا عشقها خياله حتي فكرشم محاله عشق پاك پيدا نمي شه باشه هم رو به زواله

  6. #166
    حـــــرفـه ای mehrdad21's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    محل سكونت
    tehran
    پست ها
    2,312

    پيش فرض

    من هنوز می ترسم
    مبادا با زبانی سخن بگویم
    که میان آدم ها رایج نیست
    من هنوز هم از نیمکت های چوبی ردیف اول می هراسم
    چون آنجا آزادی دست ها محدود است
    و من دلم میخواهد دست هایم را
    بی شرمندگی بالا ببرم :
    -آقا اجازه
    ما جواب تمام سئوالهای شما را بلدیم
    اما هنوز
    از چشم های شما می ترسیم !

  7. #167
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    وقت تنگ است کسی گفت :بيا تا برويم
    بوی مردار گرفتيم از اينجا برويم

    چشم چرخاند و زمين دور سرم می چرخيد
    ناگهان باز کسی گفت خدا را برويم

    عشق در معرکه امروز غريب است غريب
    کاش فرصت بدهد مرگ که فردا برويم

    کم بگوييد که اين چشم به راهی تا کی ؟
    ترسم آخر همه از خاطر دنیا برويم

    ما از اين -ماندن بی عشق - دگر خسته شديم
    گر دلت پا به رکاب است بيا تا برويم

  8. #168
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مدتي است ديگر صدايم را نمي شنوي
    صدايت را نمي شنوم
    درست از همان روز كه گفتي تنهايت نمي گذارم
    مي نويسم شايد بخواني
    اما حالا ديگر خواندنت هم دردي را از من دوا نمي كند
    مي داني
    روزها مي گذرد
    ماه ها مي گذرد
    و سالها نيز خواهند گذشت
    اما چيزي در من تغيير نمي كند
    هيچ چيز
    انگار كه چيزي را گم كرده باشم
    هر روز به دنبال اش مي گردم
    نمي دانم گم كرده ام
    يا جايي جا مانده است
    يا شايد تو آن را با خود برده اي
    جايش خالي است
    مي سوزد
    ...
    و هيچ چيز ديگري جايش را پر نخواهد كرد

  9. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #169
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    صدای قدم هایش را به خاطر دارم

    حتی گرمای نفسش را میشناسم

    هر ماه به دیدارم می آید

    آنقدر گریه می کند تا باران ببارد

    برایم یک شاخه گل می آورد

    یک شاخه مریم سپید

    گلهایش را وقتی که رفت بر می دارم

    لای دفتر شعرم می گذارم

    تمام شعرهای آن دفتر را برای او گفته ام

    دفترم بوی مریم می دهد

    او مرا مریم صدا می کرد

    ولی من نازنین بودم

    او عاشق مریم بود

    ولی من عاشق او بودم

    اکنون که بر سر قبرم مریم می آورد

    آهسته می گوید

    نازنین ... برایت مریم آوردم

    هنوز هم عاشق اویم

    و من درمیابم

    چه بیهوده عاشقش بودم

    و آن سنگ دل هنوز مریم را دوست می دارد

  11. #170
    در آغاز فعالیت
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    nemidonam
    پست ها
    1

    پيش فرض

    افسوس من مرده ام و

    شب هنوز گویی

    ادامه ی همان شب بیهوده است...

    ========================

    من
    پرنده ی زخمی خون بالی را دوست دارم که خیس خیس...
    خون بال خون بال...
    زیر تازیانه ای باران می پرد..
    تا شاید عادت قشنگ پریدن را از یاد نبرد

    ========================

    مرده ام در کوچه های بی کسی

    سنگ قبرم را نمی سازد کسی

    سوختم خاکسترم را باد برد

    بهترین یارم مرا از یاد برد

    ========================

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •