می گفت شعری هم نگو ديگر نمی خواهم
حرفی حديثی بعد از اين پشت سرم باشد
يک روز آمد چشمهايم را به من پس داد
تا آتشی روی تن خاکسترم باشد...
سلام
حال شما ؟
می گفت شعری هم نگو ديگر نمی خواهم
حرفی حديثی بعد از اين پشت سرم باشد
يک روز آمد چشمهايم را به من پس داد
تا آتشی روی تن خاکسترم باشد...
سلام
حال شما ؟
در هم بودم بر هم بودم اما خود خودم بودم ،
در هم بودم بر هم بودم اما خود خودم بودم
سایه بودم شبنم بودم زخم گل را مرهم بودم کارم از نو سرزدن بود
این راه من بود ، این راه من بود،
این راه من بود، این راه من بود
سلام. خوبم.
شما خوبی؟
دشتها نام تو را مي گويند
كوهها شعر مرا مي خوانند
كوه بايد شد و ماند
رود بايد شد و رفت
دشت بايد شد و خواند
در من اين جلوه ي اندوه ز چيست ؟
در تو اين قصه ي پرهيز كه چه ؟
در من اين شعله ي عصيان نياز
در تو دمسردي پاييز كه چه ؟
مرسی منم خوبم
در حراست از جان
همچون گله رمیده گیج و درمانده مباش
چون قهرمان در این میدان ایستادگی کن!
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
زندگی مردان بزرگ جملگی به ما یادآور می شود
که ما نیز می توانیم چون آنان برجسته و شاخص باشیم
و هنگام عزیمت (از این دنیا) رد پاهایی بر شن های زمان به جا گذاریم.
" برگرفته از کتاب: اندیشه های ماندگار _ وین دایر "
Last edited by sise; 04-10-2007 at 10:30.
مباحثی که در آن مجلس جنون می رفت
ورای مدرسه و قال و قیل مساله بود
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
زنا مساعدی بختش اندکی گله بود
در راه عشق هرچه قدم بیشتر زدم
از خار غم به جان و جگر نیشتر زدم
از عشق او نصیب من این شد که در غمش
گه پیرهن دریدم و گاهی به سر زدم
ما چيستيم ؟
جز مولکولهاي فعال ذهن زمين،
که خاطرات کهکشانها را مغشوش مي کنيم !
من مسيحا را بالاي صليبش ديدم
با سرخم شده بر سينه كه باز
به نكو كاري پاكي خوبي
عشق مي ورزيد
و پسر هايش را
كه چه سان پاك و مجرد به فلك تاخته اند
و چه آتش ها هر گوشه به پا ساخته اند
و برادرها را خانه برانداخته اند
عجب شعری بود اقا جلال
دل اگر از من گريزد واي من
غم اگر از دل گريزد واي دل
ما ز رسوايي بلند آوازه ايم
نامور شد هر كه شد رسواي دل
خانه مور است و منزلگاه بوم
آسمان با همت والاي دل
گنج منعم خرمن سيم و زر است
گنج عاشق گوهر يكتاي دل
در ميان اشك نوميدي رهي
خندم از اميدواريهاي دل
شیمی فیزیک بود!
لاله ها قامت سرخ عشقند
سرنوشت تو با خون نوشتند
پیکر پاکت ای جان به کف را
از ازل تا شهادت سرشتند
سرودهای انقلابی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)