ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون اقبالش چه شد
ملک عیش محتشم یارب چرا شد سرنگون
گشت بختش واژگون اقبالش چه شد
Last edited by sise; 03-10-2007 at 15:02.
اگر چه هيچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شيپوري مدام گرم دميدن بود
چه سرنوشت غم انگيزي كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت ولي به فكر پريدن بود
حاجی د بده!!!
***
عوضش تو شهر ما... [ آخ ! نمي دونين پريا!]
در برجا وا مي شن، برده دارا رسوا مي شن
غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن
هر كي كه غصه داره
غمشو زمين ميذاره.
قالي مي شن حصيرا
آزاد مي شن اسيرا.
اسيرا كينه دارن
داس شونو ور مي ميدارن
سيل مي شن: گرگرگر!
تو قلب شب كه بد گله
آتيش بازي چه خوشگله!
هیچ میگویی اسیری داشتم حالش چه شد
خستهی من نیمه جانی داشت احوالش چه شد
هیچ میپرسی که مرغی کز دیاری گاه گاه
میرسید و نامهای میبود بربالش چه شد
هیچ کلک فکر میرانی بر این کان خسته را
جان نالان خود برآمد جسم چون نالش چه شد
در ضمیرت هیچ میگردد که پار افتادهای
مرغ روحش گرد من میگشت امسالش چه شد
پیش چشمت هیچ میگردد که در دشت خیال
آهوی من بود مجنونی به دنبالش چه شد
بی تو سکوت و گریه
بی تو شبا گلایه
با تو سفر به بوسه
منو بگیر از سایه
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
ای عشق بی بهونه
ای حرف عاشقونه
برای تو میمیرم
بذار دنیا بدونه
ای لاله بهاری
تو عشق موندگاری
منو بچین از غصه
هر لحظه بیقراری
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
از شب نمیهراسم
اگه رویا تو باشی
میرم به جنگ دنیا
اگه از من جدا شی
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
دلم فقط تو رو میخواد
ای کاش که مال من بشی
دلم فقط تو رو میخواد
...
میدم را مگیر از من خدایا...خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا...خدایا
من دور از آشیانم،سر به آسمانم...بی نصیب و خسته
ماندم جدا ز یاران،از بلای طوفان...بال من شکسته
از حریم دلم،رفته رنگ هوس...درد خود به که گویم، در درون قفس
وه که دست قضا،بسته پای مرا...روز و شب ز گلویم ناله خیزد وبس
می زنم فریاد...هر چه بادا باد...آه از این طوفان،وای از این بیداد
می زنم فریاد...هر چه باداباد...آه از این طوفان،وای از این بیداد
دل بی روح جنس آهنت را دوست دارم
خطوط در هم پیراهنت را دوست دارم
نگاه با همه بیگانه ات را دوست دارم
غرور سرکش دیوانه ات را دوست دارم
دوست دارم
تن سوزان مثل آتشت را دوست دارم
بهاری و من آن عطر خوشت را دوست دارم
به هر لحظه کنارم بودنت را دوست دارم
تماشائی تو هستی دیدنت را دوست دارم
دوست دارم
پس از تو رنگ گلها هم فریب است
پس از تو روزگارم بی فروغ است
که میگوید پس از تو زنده هستم
دروغ است هر که میگوید دروغ است
ای ستاره بی تو من تاریکم
بی تو من به انتها نزدیکم
ای ستاره بی تو من تاریکم
بی تو من به انتها نزدیکم
وای چه کردم من چه بود تقصیرم
که چنین بود بعد تو تقدیرم
تو نخواستی من و تو ما باشیم
سرنوشت این بود که تنها باشیم
تو نخواستی من و تو ما باشیم
سرنوشت این بود که تنها باشیم
...
مادرم مرا به وصف تو هیچ راه نیست
کس چو خدا به وصف تو اگاه نیست
بهشت به پای وصف تو مادر کم است
کسی غیر تو پیش خدا بدین جاه نیست
مادر قلم کجا و وصف جاه تو کجا؟!
قلم هیچ گاه لایق وصف زیبایی ماه نیست
مادر باز در اول وصف تو ماندم
انگار چاره ی ناتوانی این وصفم جز آه نیست
تو آشنای دلم، آشنا چه میدانی؟
نخوانده درس محبت، وفا چه میدانی؟
ندیده درد جدایی، جدا مشو از دل
طبیب روح و دل من، دوا چه میدانی؟
نخورده خون جگر، حال من کجا دانی
بلای زندگی من، بلا چه میدانی؟
فقیر درگه این عشق خانمانسوزم
تو شاه ملک و جودی، گدا چه میدانی؟
مگر خدا دل تو مهربان کند با دل من
ولی تو کافر مطلق، خدا چه میدانی؟
چه شامها که دلم با تو گفتگو دارد
تو قبله گاه دل من، دعا چه میدانی؟
صفای اهل نظر روی پاک و روشن تست
به پای دل ننشستی، صفا چه میدانی؟
ز رشک مردم و بر روی غیر خندیدی
تو ای امید دل من، حیا چه میدانی؟
پریدم از سر کویت، به سنگ طعنه دریغا
بفتا تو جغد شناسی، «هما» چه میدانی؟
...
یاری نیست!
ديوار را چنگ مي زنم
افيوني گشتم
كاسه ي شرابم زير نور ماهتاب مي رقصد
صورتكي بر ديوار
صورتكي ....
در قابكي پر شيار
ناز نازي
اهورائي
من پايانم و تو خود آغازي
راهمان جداست
من كم و تو حداقلت از من فزون
حق داري ...
حق داري ...
من كجا عرفان كجا
نشان من چيست در اين وادي پر مسلمان
نه زُناري نه عبائي نه تسبيحي
مزين مي شوم به پلاسي
تا شما نشناسيم
ميروم از امروز تا ميليون ها فردا !!!
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)