ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من جدا
تا با که ، دوست گشته و همداستان کیست ؟
تا همچو ماه خیمه به سر منزل که زد
وز مهر با که دم زند و مهربان کیست ؟
آن مه کزو رسید فغانم به گوش چرخ
یارب نهاده گوش به سوی دهان کیست ؟
ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من جدا
تا با که ، دوست گشته و همداستان کیست ؟
تا همچو ماه خیمه به سر منزل که زد
وز مهر با که دم زند و مهربان کیست ؟
آن مه کزو رسید فغانم به گوش چرخ
یارب نهاده گوش به سوی دهان کیست ؟
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی که شور هستی از تست
شراب جام خورشیدی که جان را
نشاط از تو غم از تو مستی از تست
تقویم روزها بهم خورده و گم است
بی تو چه فرق می کند امروز چندم است
Last edited by malakeyetanhaye; 03-10-2007 at 13:56.
تو مثل دريا مي موني،ساده و پاک و مهربون
پر از خروش بودني ، به رنگ خوب آسمون
تو مثل آسمون پاک،بي انتها و مطلقي
ابراي آبي رنگ تو ، آبي تره از عاشقي
تو مثل ابر باروني،به روي سقف بيشه اي
پر از طنين بارشي ،ابري تر از هميشه اي
تو مثل بارون مي موني،قشنگ و باطراوتي
مي باري روي باغ عشق،تو معني لطافتي
تو مثل باغ زندگي ، پر از شکوه و خنده اي
تازه و سبز و ساده اي،پر از گل و پرنده اي
تو مثل اون پرنده اي، پر مي کشي به آسمون
خبر ميدي به غنچه ها،که پل زده رنگين کمون
تو مثل غنچه مي موني ، منتظر شکفتني
خورشيد پشت ابري و،خسته از اين نهفتني
تو مثل قطره شبنمي،رو برگ سبز غنچه ها
تجلي سرودني،تا انتهــــــــــــــاي لحظه ها
تو قطره هاي شبنمي،به وسعت درياي نور
دلا رو دريايي بکن ، با مژده فصل ظهور
رهزنان را خواهم گفت کاروانی امد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید
دل ها را با عشق
سایه ها را با اب
شاخه ها را با باد....
دلتنگ مشو كه دلگشايي آمد
دل نيك نواز با نوايي آمد
غم را چو مگس شكست اكنون پر و بال
كز جانب قاف جان همايي آمد
تا صورت و پیونـــــد جهـــان بود علی بود
تا نقش زمیـــن بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علــــی بود
سلطان سخـــا و کرم و جـــود علی بود
مسجـــــــود ملایک که شد آدم زعلی شـــد
آدم چـو یکی قبلــــه و معبـــــود علی بود
آن معنی قرآن که خــــــدا در همــــه قرآن
کردش صفت عصمت و بستــود علی بود
جبــــــریل که آمــــــد ز بر خالق یکتــــــا
در پیش محمـــد شد و مقصـــود علی بود
آن قلعه گشـــــــــا که در قلعـــه ی خیــــبر
برکند به یک حملـــه و بگشـــود علی بود
عیسی به وجود امد و فی الحال سخن گفت
آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
چنــــــــدان که در آفاق نظــر کردم و دیدم
از روی یقین در همه موجـــــود علی بود
این کفـــــر نباشد سخــــن کفر نه این است
تــا هست علــــی باشد و تا بــود علی بود
سِـــر دو جهان جمله ز پیــــــدا و ز پنهان
شمــــــس الحق تبریز که بنمـــودعلی بود
ديريست كه از خانه خرابان جهانم بر سقف فرو ريخته ام چلچله اي نيست
در حسرت ديدار تو آواره ترينم هر چند كه تا منزل تو فاصله اي نيست
ده دقيقه سكوت به احترام دوستان و نياكانم
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتي مادري بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خداي نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چاي بريزيم
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم
مثل این است که یک پرسش بی پاسخ
بر لب سرد زمان ماسیده است
تند بر می خیزم
تا به دیوار همین لحظه که در آن همه چیز
رنگ لذت دارد آویزم
آنچه می ماند از این جهد به جای
خنده ی لحظه ی پنهان شده از چشمانم
و آنچه بر پیکر او می ماند
نقش انگشتانم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)