امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را
خوردم قسم تا بعد از این
با چشم باز عاشق شوم
حالا که آمد دیگری
من می روم من می روم
خدا حافظ خدا حافظ
حالا که دست دیگری
بر هم زده دنیای ما
حالا که بر هم می خورد
آرامش فردای ما
خدا حافظ خدا حافظ
ای تکیه گاه ناتوان
از نا امیدی خسته ام
از بیم فرداهای دور
بار سفر را بسته ام
گفتی که در سختی و غم
پشت و پناه من شوی
در کوره راه زندگی
فانوس راه من شوی
حالا که پشت پا زدن
برای تو آسان شده
حالا که لحظه های تو
از آن این و آن شده
خدا حافظ خدا حافظ
دل خون شد از امید و نشد یار یار من
ای وای بر من و دل امیدوار من
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آئی
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت
Last edited by gazall; 01-10-2007 at 23:47.
مگر ميشود نيامده باز
به جانبِ آن همه بينشانيِ دريا برگردي؟
پس تکليف طاقت اين همه علاقه چه ميشود؟!
تو که تا ساعت اين صحبتِ ناتمام
تمامم نميکني، ها!؟
باشد، گريه نميکنم
گاهي اوقات هر کسي حتي
از احتمالِ شوقي شبيهِ همين حالاي من هم به گريه ميافتد.
چه عيبي دارد!
اصلا چه فرقي دارد
هنوز باد ميآيد، باران ميآيد
هنوز هم ميدانم هيچ نامهاي به مقصد نميرسد
حالا کم نيستند، اهلِ هواي علاقه و احتمال
که فرقِ ميان فاصله را تا گفتگوي گريه ميفهمند
فقط وقتشان اندک و حرفشان بسيار و
آسمان هم که بارانيست ...!
توئی آن آسمان صاف و روشن
من اين كنج قفس، مرغی اسيرم
ز پشت ميله های سرد و تيره
نگاه حسرتم حيران برويت
تو هر جزو جهان را بر گذر بین
تو هر یک را رسیده از سفر بین
تو هر یک را به طمع روزی خود
به پیش شاه خود بنهاده سر بین
مثال اختران از بهر تابش
فتاده عاجز اندر پای خور بین
ناگهان صدا
صدای قهقهه ی شیطانی یک ساعت
صدای پای کوبی عقربه های مست کرده
صدای افتادن زمین از شاخه
دستانم را سرد می کند
در دوردست
دارد
زنی زمین را
گاز می زند
ما به سختي در هواي كنديده طاعوني َدم مي زديم و
عرق ريزان
در تلاشي نو ميدانه
پارو مي كشيدم
بر پهنه خاموش ِ دريائي پوسيده
كه سراسر
پوشيده ز اجسادي ست كه چشمان ايشان
هنوز
از وحشت توفان بزرگ
بر گشاده است
و از آتش خشمي كه به هر جنبنده
در نگاه ايشان است
نيزه هاي شكن شكن تندر
جستن مي كند.
***
خوب نیست انقدر خانوم ها خشن باشنا
Last edited by mohammad99; 02-10-2007 at 00:01.
در اين كوچه هايي كه تاريك هستند
من از حاصل ضرب ترديد و كبريت مي ترسم
من از سطح سيماني قرن مي ترسم
بيا تا نترسم من از شهرهايي كه خاك سياشان چراگاه جرثقيل است
مرا باز كن مثل يك در به روي هبوط گلابي در اين عصر معراج پولاد
مرا خواب كن زير يك شاخه دور از شب اصطكاك فلزات
اگر كاشف معدن صبح آمد صدا كن مرا
و من در طلوع گل ياسي از پشت انگشت هاي تو بيدار خواهم شد
البته خشانت واسه هیچ کس خوب نیست
خداي را
مسجد من كجاست
اي ناخداي من؟
در كدامين جزيره آن آبگي ايمن است
كه راهش
از هفت درياي بي زنهار
مي گذرد؟
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
موافقمبه یارب یارب شب زنده داران
به امید دل امیدواران
به اونهایی که در کشتی نشستن
چون کشتیشان شکست عهد برتو بستن
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)