تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دانلود فیلم جدید
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
ماهان سرور
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 167 از 640 اولاول ... 67117157163164165166167168169170171177217267 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,661 به 1,670 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1661
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    هست شب! یك شب دم كرده و
    خاک رنگ رخ باخته است
    باد - نو باوه ی ابر - از بر كوه
    سوی من تاخته است

    هست شب! همچو ورم كرده تنی گرم در استاده هوا
    هم از این رو ست نمی بیند اگر گمشده ای راهش را!

    با تَنَش گرم، بیابان دراز
    مرده را مانَد درگورش تنگ

    به دل سوخته ی من مانَد!
    به تنم خسته، كه می سوزد از هیبت تب!

    هست شب! آری شب!

    قاصدک (هست شب) – شعر از نیما – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!

  2. #1662
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    خانه در تنهايي خود غرق است
    و حضور ره نوردي را مي نگرد
    كه گامهايش لحظه اي
    سكوت سنگين خانه را شكسته است
    آسمان در تنهايي خود غرق است
    و گذار پرنده اي را مي خواهد
    كه بال افشان آغوش فروبسته او را بگشايد
    و من در تنهايي خودم غرقم و به روزي مي انديشم
    كه ديگر نباشم

  3. #1663
    در آغاز فعالیت Gasedak_08's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    Iran,Tehran
    پست ها
    7

    پيش فرض

    دل به غم سپرده ام در عبور سال ها
    زخمی از زمانه و خسته از خیال ها
    چون حکایتی مگو رفته ام ز یاد ها
    برگ بی درختمُ در مسیر باد ها
    نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی
    نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی
    نیشها و نوشها چشیده ام
    بس روا و نا روا شنیده ام
    هرچه داغ را به دل سپرده ام
    هرچه درد را به جان خریده ام
    در مسیر باد ها
    هرچه داغ را به دل سپرده ام
    هرچه درد را به جان خریده ام
    در عبور سال ها
    نه صدایی نه سکوتی نه درنگی نه نگاهی
    نه تو را مانده امیدی نه مرا مانده پناهی

  4. #1664
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    صلات ظهر مرداد، هوای پخته ی منگ
    دو تا بچّه ی بی خواب، ته یه کوچه ی تنگ
    با یه تفنگ چوبی، یه تیر کمون یه مشت سنگ
    می رفتیم جنگ دشمن، !come on، کیو کیو، بنگ بنگ!
    چقدر سرخپوست کشتیم، تو اون کوچه ی بن بست!
    چه فصل ساده ای بود، برادر خاطرت هست!؟

    همه سرگرم بازی، همه بی خبر و شاد
    کسی از روز غصّه، خبر اصلاً نمی داد
    هوای بچّگی ها، بهار مهربونی
    گذشت و ما رسیدیم، به فصل نوجوونی
    شبای خوش جمعه، شبای سینما بود
    ستاره ی فرنگی، چراغ راه ما بود
    یکی آواز می خوند، مث الویس پریسلی
    یکی جیمز وین می شد، واسه زهرا و لیلی
    چه بوسه ها گرفتیم، تو اون کوچه ی بن بست
    کتک هم خوب خوردیم، برادر خاطرت هست!؟

    بهار بود و هنوزم، شب جیک جیک مستون
    هنوز هم پرده ها بود، رو صورت زمستون
    گذشت اون شب روشن، شب ستاره و ماه
    رسید نسل من و تو به اوّلین بزنگاه
    بزنگاه بدی بود، چهل سوی پر آشوب
    نه یک همدرس دانا، نه یک همسفر خوب
    یکی رو باد می برد، پی میراث شرقی
    یکی رو آب می برد، به مغرب ترقی
    چقدر ممنوعه خوندیم، تو زیر زمین بد بو
    همش بحث و جدل بود، سر پیام شاملو
    تو پیچ پیچ شب ما، قیامت بود و غوغا
    یکی خمار انگلز، یکی نشئه ی بودا!
    تو مسجد، شاعر چپ! تو کافه، مؤمن مست!
    عجب سرگیجه ای بود، برادر خاطرت هست!؟

    هنوز شبای جمعه، شبای سینما بود
    تب تند گوزنها، تو کوچه های ما بود (گنجیشکک اشی مشی، لب بوم ما نشین...)
    به یادم هست که یک روز، همه جسور و شیر دل
    شدیم آرتیست اوّل، تو فیلم حقّ و باطل
    موتور! شبنامه! چاقو! رفیق مترقی!
    زن نیمه برهنه! توی حجاب شرقی!
    هوای شور و شر بود، تو اون کوچه ی بن بست
    یکی گلوله می خورد، یکی قدّاره می بست
    همه شیفته و سر مست، تو رؤیا مونده در بست!
    چه خوابها که ندیدیم، برادر خاطرت هست!؟

    دیگه یادی ندارم، از اون جیک جیک مستون
    بهار مرد و زمین رفت، به رؤیت زمستون
    شکست کشتی مهتاب، تو گِلموج هیولا
    ستاره بود که می رفت، به قعر شب دریا
    دیگه سکوت تار و کمونچه ی شبانه
    حقیقت بود حقیقت، نه فیلم بود نه ترانه! (کوچه ها باریکن، دکونا بسته ست، خونه ها تاریکن، طاقا شیکسته ست...)
    تفنگهای حقیقی، برادرهای دلتنگ!
    ببین گردش چرخو، باز هم کیو کیو بنگ بنگ!
    شبی صد دفعه مردیم، تو اون کوچه ی بن بست
    چه فصل وحشتی بود، برادر خاطرت هست!؟

    گذشت اون فصل و ما هم، گذشتیم با دل سرد
    مث غبار اندوه، سوار باد ولگرد
    از این گودال به اون گود، از این چاله به اون چاه
    سفر کردیم، رسیدیم به آخرین بزنگاه
    رو خاک سست غربت، نشستیم تلخ و سنگین
    یکی افتاده از دل، یکی افتاده از دین!
    تو این غربت بیمار، تو این بی راهه ی تار
    نه یک راه بلدی بود، نه یک قافله سالار
    گم و گور، رفته از دست، تو این بهشت سرمست!
    چه دوزخی چشیدیم، برادر خاطرت هست!؟

    صلات ظهر مرداد، هوای پخته ی منگ
    دو بچّه ی مهاجر، تو یک اتاقک تنگ
    با یه دگمه، یه مشت سیم، یه جعبه نور خوشرنگ
    نشستن گرم بازی، !come on، کیو کیو، بنگ بنگ!
    بازم کیو کیو، بنگ بنگ، هنوز کیو کیو، بنگ بنگ...!

    کیو کیو، بنگ بنگ! – شعر از زویا زاكاریان – با صدای گوگوش بشنوید!

  5. #1665
    در آغاز فعالیت Gasedak_08's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    Iran,Tehran
    پست ها
    7

    پيش فرض

    نرو , نــرو
    تو هم مثل من نمى تونى دووم بيارى , نــرو
    تو هم مثل من تو غصه كم مياري , نــرو
    اااااه نــرو

    نـرو , نــرو
    تو هم تابون غم ميدى أى من , نــرو
    تو هم طاعون غم می گیری أى من , نــرو
    ااااه نــرو

    نرو , نــرو
    تو كه ميدونى من بى تو , تو بى من يعني حسرت
    تو كه ميدونى بى جواب ميمونه عشق و عادت
    تو كه ميدونى كم ميشم
    تو كه ميدونى كم ميشى
    تو كه ميدونى هم اَغوش غم ميشي , نـرو
    اااه نرو , اااااه نــرو

    برى جواب روزات رو چي ميدى ؟
    حرفهاى ما رو تو گوش كى ميگى ؟
    تو ميدونى توى اين بچه بازى , من و تو هر دو بازنده بازيم

    نرو , كه رفتنت صلاح ما نيست
    ببين جدايى تو نگاه ما نيست
    نرو نزار بگن عشق يعنى حسرت
    نزار كه اين تمنى بشه نفرت

    نرو , نــرو
    تو كه ميدونى من بى تو , تو بى من يعني حسرت
    تو كه ميدونى بى جواب ميمونه عشق و عادت
    تو كه ميدونى كم ميشم
    تو كه ميدونى كم ميشى
    تو كه ميدونى هم اَغوش غم ميشي پس نـرو
    اااه نرو , نــرو

  6. #1666
    در آغاز فعالیت Gasedak_08's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    محل سكونت
    Iran,Tehran
    پست ها
    7

    پيش فرض

    به همین سادگی رفتی
    بی خداحافظ عزیزم
    سهم تو شد روز تازه
    سهم من اشک که بریزم
    به همین سادگی کم شد
    عمر گلبوته تو دستم
    گله از تو نیست میدونم
    خودم اینو از تو خواستم
    به جون ستاره هامون
    تو عزیزتر از چشامی
    هر جا هستی خوب و خوش باش
    تا ابد بغض صدامی
    تو رو محض لحظه هامون
    نشه باورت یه وقتی
    که دوست ندارم اینو
    به خدا گفتم به سختی
    من اگه دوست نداشتم
    پای غم هات نمی موندم
    واست این همه ترانه
    از ته دل نمی خوندم
    اگه گفتم برو خوبم
    واسه این بود که می دیدم
    داری آب می شی ، می میری
    اینو از همه شنیدم
    دارم از دوریت می میرم ؛
    تا کنار من نسوزی
    از دلم نمی ری عمرم
    نفسامی که هنوزی
    تو رو محض خیره هامون
    که نفس نفس خدا شد
    از همون لحظه که رفتی
    روحم از تنم جدا شد
    تو كه تنها نمي موني
    من تنها رو دعا كن
    خاطراتمو نگه دار
    اما دستامو رها كن
    دست تو اول عشق
    بپسرش به آخرين مرد
    مردي كه پشت يك ديوار
    واسه چشمات گريه مي كرد
    گريه مي كرد
    گريه مي كرد

  7. #1667
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    دلم تنگه برای گریه کردن
    کجاست مادر، کجاست گهواره ی من!؟

    همون گهواره ای که خاطرم نیست!
    همون امنیت حقیقی و راست!
    همون جایی که شاهزاده قصه
    همیشه دختر فقیرو می خواست!
    همون شهری که قد خود من بود
    از این دنیا ولی خیلی بزرگتر!
    نه ترس سایه بود نه وحشت باد
    نه من گم می شدم نه یه کبوتر

    نگو بزرگ شدم نگو که تلخه!
    نگو گریه دیگه به من نمی آد!
    بیا منو ببر نوازشم کن
    دلم آغوش بی دغدغه می خواد!
    تو این بستر پاییزی مدفون
    که هر چی نفس سبزه بریده
    نمی دونه کسی چه سخته موندن
    مثل برگ روی شاخه ی تکیده

    ببین شکوفه ی دل بستگی هام
    چه قدر آسون تو ذهن باد می میره
    کجاست اون دست نورانی و معجز؟
    بگو بیاد و دستمو بگیره!

    کجاست مریم ناجی مریم پاک؟
    چرا به یاد این شکسته تن نیست؟
    تو رگبار هراس و بی پناهی
    چرا دامن سبزش چتر من نیست؟

    دلم تنگه برای گریه کردن
    کجاست مادر، کجاست گهواره ی من!؟

    گهواره – شعر از زویا زاکاریان – با صدای گوگوش بشنوید!

  8. #1668
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض


    جانا ز فراق تو
    این محنت جان تا کی؟
    دل در غم عشق تو
    رسوای جهان تا کی!؟

    چون جان و دلم خون شد
    در درد فراق تو
    بر بوی وصال تو
    دل بر سر جان تا کی؟

    نامد گه آن آخر
    کز پرده برون آیی!؟
    آن روی بدان خوبی
    در پرده نهان تا کی!؟

    بشکن به سر زلفت
    این بند گران از دل
    بر پای دل مسکین
    این بند گران تا کی؟

    دل بردن مشتاقان
    از غیرت خود تا چند؟
    خون خوردن و خاموشی
    زین دلشدگان تا کی؟

    گر عاشق دلداری
    ور سوخته‌ی یاری
    بی نام و نشان می‌رو
    زین نام و نشان تا کی!؟

    آسمان عشق – شعر از عطار – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!



  9. #1669
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    دلی کنار پنجره نشسته زار می زند
    و خواب دیده ام شبی مرا کنار می زند
    غروب ها که می شود خیال چشمهای تو
    تو را دوباره در دل شکسته جار می زند
    یکی نگاه می کند یکی گناه می کند
    یکی سکوت می کند یکی هوار می زند
    و عشق درد مشترک میان ماست با همه
    کسی که شعر گفته یا کسی که تار می زند
    درست مثل بازی گذشته های شاعری
    که جای سنگ و گل به دوستش انار می زند
    خدا کند به وعده اش وفا کند که گفته بود
    شبی مرا به جرم عشق خویش دار می زند

  10. 2 کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #1670
    آخر فروم باز eshghe eskate's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    In Others Heart
    پست ها
    1,107

    پيش فرض

    من از آن ابتدای آشنایی
    شدم جادوی موج چشم هایت
    تو رفتی و گذشتی مثل باران
    و من دستی تکان دادم برایت
    تو یادت نیست آنجا اولش بود
    همان جایی که با هم دست دادیم
    همان لحظه سپردم هستیم را
    به شهر بی قرار دست هایت
    تو رفتی باز هم مثل همیشه
    من و یاد تو با هم گریه کردیم
    تو ناچاری برای رفتن و من
    همیشه تشنه شهد صدایت
    شب و مهتاب و اشک و یاس و گلدان
    همه با هم سلامت می رسانند
    هوای آسمان دیده ابری ست
    هوای کوچه غرق رد پایت
    اگر می ماندی و تنها نبودم
    عروس آرزو خوشبخت میشد
    و فکرش را بکن چه لذتی داشت
    شکفتن روی باغ شانه هایت
    کتاب زندگی یک قصه دارد
    و تو آن ماجرای بی نظیری
    و حالا قصه من غصه تست
    وشاید غصه من ماجرایت
    سفر کردن به شهر دیدگانت
    به جان شمعدانی کار من نیست
    فقط لطفی کن و دل را بینداز
    به رسم یادگاری زیر پایت
    شبی پرسیده ام از خود هستیم چیست
    به جز اشک و نیاز و یاد و تقدیر
    و حالا با صداقت می نویسم
    همین هایی که من دارم فدایت
    دعایت می کنم خوشبخت باشی
    تو هم تنها برای خود دعا کن
    الهی گل کند در آسمانها
    خلوص غنچه سرخ دعایت

  12. این کاربر از eshghe eskate بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •