شنیدستم که شهبازی کهن سال
کبوتر بچه ای را کرد دنبال
شنیدستم که شهبازی کهن سال
کبوتر بچه ای را کرد دنبال
لاله و گل از رخ تو منفعل
سنبل و ریحان ز خطت شرمسار
دل منه ای خواجه بر اسباب دهر
کام خود از شاهد و ساقی برآر
آرزوی دیدن جان گر کنی
دیدهی دل بر رخ دلدار دار
تا بکی ای سرو قد لاله رخ
محتشم از داغ تو باشد فکار
رو سر بنه به بالين
تنها مرا رها كن
ترك من خراب
شبگرد مبتلا كن
سلام دوستان خوبيد؟
خصوصا آقا جلال گل
نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
دویدنی به نسیم بهار میماند
مل خنده بود گریهی پشیمانی
گلاب تلخ ز گل یادگار میماند
مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟
که لالهاش به چراغ مزار میماند
سلام پایان
ما چاکریم
دیدی دلا که آخر پیری و زهد و علم
با من چه کرد دیده معشوقه باز من
"چرا گریه کردی؟"
دلم میخواست کسی میپرسید
نیل باز میشد
از میان آتش
کورها را شفا میدادم
بدون ده فرمان
آخر هفته
دسته جمعی
میرفتیم ماداگاسکار
برنزه میشدیم
بي تو مهتاب شبي باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم خيره بدنبال تو گشتم/ شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم/ شدم آن عاشق ديوانه که بودم/ در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد/ باغ صد خاطره خنديد/ عطر صد خاطره پيچيد/ يادم آيد که شبي با هم از آن کوچه گذشتيم/ پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم/ ساعتي بر لب آن جوي نشستيم/ تو همه راز جهان ريخته در چشم سياهت/ من همه محو تماشاي نگاهت/ آسمان صاف و شب آرام/ بخت خندان و زمان رام/خوشه ماه فرو ريخته در آب/ شاخه ها دست برآورده به مهتاب/ شب و صحرا وگل و سنگ/ همه دل داده به آواز شباهنگ/ يادم آيد تو به من گفتي: از اين عشق حذر کن/ لحظه اي چند بر اين آب نظر کن/ آب آيينه عشق گذران است/ تو که امروز نگاهت به نگاهي نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است/ تا فراموش کني چندي از اين شهر سفر کن/ با تو گفتم حذر از عشق ندانم/ سفر از پيش تو هرگز نتوانم، نتوانم/ روز اول که دل من به تمناي تو پر زد/ چون کبوتر لب بام تو نشستم/ تو به من سنگ زدي/ من نه رميدم نه گسستم/ باز گفتم که تو صيادي و من آهوي دشتم/ تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم/ حذر از عشق ندانم، سفر از پيش تو هرگز نتوانم/اشکي از شاخه فرو ريخت/ مرغ شب ناله تلخي زد و بگريخت/ اشک در چشم تو لرزيد/ ماه بر عشق تو خنديد/ يادم آيد که دگر از تو جوابي نشنيدم/ پاي در دامن اندوه کشيدم/ نگسستم، نرميدم/ رفت در ظلمت غم آن شب و شب هاي دگر هم/ نگرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم/ نکني ديگر از آن کوچه گذر هم/ بي تو اما به چه حالي من از آن کوچه گذشتم ...
مجوش ای فرومایه گر من تو رابه شوخی گل هجو بر سر زدم
تو را تا ز گمنامی آرم برونبه نام تو این سکه بر زر زدم
نه از کین به روی تو تیغ آختمنه از دشمنی بر تو خنجر زدم
به طبع آزمایی هجا گفتمتپی امتحان تیغ بر خر زدم
من میان دل و احساسم پل زده بودم!
تا به دشت خاطره ها
باورها
به آن سبزترین دشت زمین
به همان کلبهء خوشبختی ما
سر بزنم.
من همان بودم که بهر قطره ای اشک
چه غو غا می کردم
من همان بودم که....
آه از دست تو ای چرخ بازیگر!
آه از دست تو ای تقدیر!
روز شفافیتی است استوار
گرفتار
در لق لقه میان رفتن و ماندن
همه ظفره امیز است انچه از روز به چشم می اید
افق در دسترس است و لمس پذیر
همه چیزی در سایه نامهای خود ارمیده است
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)