تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: --

راي دهنده
0. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • --

    0 0%
  • --

    0 0%
صفحه 165 از 469 اولاول ... 65115155161162163164165166167168169175215265 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,641 به 1,650 از 4685

نام تاپيک: ســــــو تــــــــــي بــــــــــازار!

  1. #1641
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    هرجا كه شد! ترجيحا كنج ديفال!!!
    پست ها
    160

    پيش فرض

    من یه بار یه سوتی دادم تا عمر دارم یادم نمیره
    قضیه از این قرار بود که من تازه یه گوشی موبایل خریده بودم (حدود 2 هفته)
    یه زنگی واسش گذاشته بودم که هیچکس نداشت و من با اون زنگ هارمونی پیدا کرده بودم
    یه روز که تو سرویس نشسته بودم یه دختره اومد نشست صندلی هم ردیف من اونطرف بعد که دید من دارم با موبایلم ور میرم گفت آقا ببخشید من شارژم تموم شده و منتظر یه تماس هستم میشه سیمکارت منو بزارید تو گوشیتون من زنگ بزنم؟
    من گفتم خواهش میکنم بفرمایید با همین زنگ بزنید
    دختره گفت نه اگر اشکال نداره این سیمکارتو بزارید توش و من سیمکارتو گرفتم و عوض کردم و گوشی رو دادم دستش
    همون لحظه گوشی زنگ زد و دختره گفت کدوم بزنم؟ من هم همونطور که گفتم خیلی با زنگ گوشیم هارمونی پیدا کرده بودم گفتم یه لحظه بدید و گوشی رو گرفتم دکمه رو زدم و گفتم بفرمایید
    یه آقای بود گفت ببخشید مثل اینکه اشتباه گرفتم و من هم با خنده گفتم بله اشتباه گرفتید و گوشی رو دادم دختره
    بلافاصله دوباره زنگ خورد و اینبار دکمه رو خود دختره زد و شروع به صحبت کرد (امیدوارم خودتون متوجه شده باشید)
    در آخر هم دختره تشکر کرد و خودش سیمکارت رو در آورد و داد به من
    من هم بعد یکم فکر کردن تازه فهمیدم چه سوتی دادم وتا آخر مسیر سرم رو از سمت پنجره تکون ندادم
    از اون به بعد هم هر وقت اون دختره رو میدم سوار سرویس نمیشدم
    هه هه! ما كه نفهميديم! بيزحمت يه زيرنويس فارسي بزن زيرش...

  2. #1642
    اگه نباشه جاش خالی می مونه bakhishman's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    ضلع شرقی جهنم-طبقه ی همکف
    پست ها
    459

    پيش فرض

    داشتم از بیرون میومدم با صدای بلند آواز میخوندم. همینجوری تو حس بودم چشمامو بستمو رفتم تو پذیرایی آخه دختر دایی بابای من در کل طول زندگی من قراره 5 بار منو ببینه باید همین امسال همین ماه همین روز همین ساعت همین دقیقه همین ثانیه نشسته باشه رو کاناپه؟
    خلاصه یه چندتا رنگ عوض کردیمو قضیه تموم شد.

  3. #1643
    آخر فروم باز blackfox's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تا 4 سال بین کرمانشاه و قزوین کوچ میکنیم ...
    پست ها
    1,177

    پيش فرض

    یه بار عروسی دعوت شده بودم ، منم داشتم با گوشی حرف می زدم . سرم رو انداخته بودم پایین و رفتم تو سالن . وسط سالن که رسیدم سرم رو بلند کردم ودیدم ای دل غافل ، این جا سالن زنانه ست . حالا همه هم دارن سراشون رو می پوشن و بر وبر منو نگاه می کنن
    هیچی دیگه . مثل منگل ها دوباره سرم رو انداختم و پایین و جیم شدم ...

  4. #1644
    پروفشنال peyman1987's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    995

    پيش فرض

    يه بار داشتم با مترو ميومدم توي ايستگاه امام خميني که بايد خط عوض ميکردم ديدم قطار وايساده سريع دويدوم تا بهش برسم بالاخره رسيدم و رفتم تو و سريع در بسته شد. يه لحظه سرمو بالا آوردم ديدم توي واگن خانمها هستم. خلاصه يه ايستگاه رنگ به رنگ شديم ولي خيلي خوش گذشت :دي

  5. #1645
    آخر فروم باز kar1591's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    ساوالان
    پست ها
    1,329

    پيش فرض

    سلام به دوستان عزیز
    دمتون گرم حداقل یکم حال و حوامونو بهتر کردین

  6. #1646
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sina818's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    346

    پيش فرض

    یکی از دوستام تعریف میکرد که وقتی n95 خریده بود یکی از دوستاش خیلی خوشش اومده بوده و مدام میگفته عجب گوشی خریدی.
    بعد این رفیق ما هم برگشته بهش گفته حالا هر وقت مهمونی یا جایی خواستی بری بیا با خودت ببرش از نظر من اشکالی نداره (البته حواسش نبوده چی گفته)
    بیچاره یارو رفته بوده دیگه پیداش نشده.

  7. #1647
    اگه نباشه جاش خالی می مونه NOOSHIN_29's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    پست ها
    232

    پيش فرض

    من یه بار یه سوتی دادم تا عمر دارم یادم نمیره
    قضیه از این قرار بود که من تازه یه گوشی موبایل خریده بودم (حدود 2 هفته)
    یه زنگی واسش گذاشته بودم که هیچکس نداشت و من با اون زنگ هارمونی پیدا کرده بودم
    یه روز که تو سرویس نشسته بودم یه دختره اومد نشست صندلی هم ردیف من اونطرف بعد که دید من دارم با موبایلم ور میرم گفت آقا ببخشید من شارژم تموم شده و منتظر یه تماس هستم میشه سیمکارت منو بزارید تو گوشیتون من زنگ بزنم؟
    من گفتم خواهش میکنم بفرمایید با همین زنگ بزنید
    دختره گفت نه اگر اشکال نداره این سیمکارتو بزارید توش و من سیمکارتو گرفتم و عوض کردم و گوشی رو دادم دستش
    همون لحظه گوشی زنگ زد و دختره گفت کدوم بزنم؟ من هم همونطور که گفتم خیلی با زنگ گوشیم هارمونی پیدا کرده بودم گفتم یه لحظه بدید و گوشی رو گرفتم دکمه رو زدم و گفتم بفرمایید
    یه آقای بود گفت ببخشید مثل اینکه اشتباه گرفتم و من هم با خنده گفتم بله اشتباه گرفتید و گوشی رو دادم دختره
    بلافاصله دوباره زنگ خورد و اینبار دکمه رو خود دختره زد و شروع به صحبت کرد (امیدوارم خودتون متوجه شده باشید)
    در آخر هم دختره تشکر کرد و خودش سیمکارت رو در آورد و داد به من
    من هم بعد یکم فکر کردن تازه فهمیدم چه سوتی دادم وتا آخر مسیر سرم رو از سمت پنجره تکون ندادم
    از اون به بعد هم هر وقت اون دختره رو میدم سوار سرویس نمیشدم
    می شه توضیح بدی؟
    یعنی چی که با زنگ گوشیت هارمونی!!! پیدا کرده بودی؟

  8. #1648
    آخر فروم باز ebinem173's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    1,485

    پيش فرض

    می شه توضیح بدی؟
    یعنی چی که با زنگ گوشیت هارمونی!!! پیدا کرده بودی؟
    ای بابا یعنی اینکه بدجوری همخونی پیدا کرده بودم یعنی شاید حتی اگر تو تلویزیون هم اون آهنگ پخش میشد من گوشیمو جواب میدادم

  9. #1649
    کاربر فعال انجمن تلویزیون و رادیو shahab_f's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2005
    پست ها
    2,986

    پيش فرض

    سر کلاس شیمی یکی از بچه ها داوطلب شد بره سوالارو حل کنه.مام که می دونستیم این بچه ی تنبله کلاسه گفتیم چه عجب بالاخره درس خون شد.
    هیچی آقا , اولین سوالی رو که خواست بخونه توش " اَسِتیک اسید" داشت اونم اشتباهی خوند esteyke asid !!!!

    همون لحظه کلاس رفت رو هوا!

  10. #1650
    اگه نباشه جاش خالی می مونه sina818's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    ایران
    پست ها
    346

    پيش فرض

    یکی از رفقا تعریف میکرد میگفت توی یه مهمونی نشسته بودیم و فامیل همه جمع بودن که یکدفعه دیدیم بچه یکی از فامیل هامون از توی اتاق دراومد و یه چیزی دستشه
    وقتی اومد جلوتر دیدیم رفته لباس زیر میزبان رو برداشته و داره داد میزنه مامان مامان ببین شرت خاله تورتوریه

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •