من بودم و ماه
در شبی مهتابی
خیرهء ماه شدم و میخندم
ماه نیز بر رخ من می خندد
من پر از فریادم
من پر از آوازم.......
من بودم و ماه
در شبی مهتابی
خیرهء ماه شدم و میخندم
ماه نیز بر رخ من می خندد
من پر از فریادم
من پر از آوازم.......
مثل شمعي محتضر آماج تاريكي شدم
تير آخر بر جگر از چلة بادم رسيد
شب خرابم كرد اما چشمهاي روشنت
بارديگر هم به داد ظلمتآبادم رسيد
سرخوشم با اين همه زيرا كه ميراث جنون
نسل اندر نسل از آباء و اجدادم رسيدم
هيچ كس داد من از فرياد جانفرسا نداد
عاقبت خاموشي مطلق به فريادم رسيد
---------------
دلی دیرم چو مرغ پا شکسته
چو کشتی بر لب دریا نشسته
تو گویی طاهرا چون تار بنواز
صدا چون میدهد تار گسسته
---------------
هم تو پذیری که زباغ توایم
قمری طوق و سگ داغ توایم
بیطمعیم از همه سازندهای
جز تو نداریم نوازندهای
از پی تست اینهمه امید و بیم
هم تو ببخشای و ببخش ای کریم
چاره ما ساز که بی داوریم
گر تو برانی به که روی آوریم
مطربان رفتند و صوفي در سماع عشق را آغاز هست انجام نيست
سلام.دوستان گل.
جلالی چرا جواب نیدی
تو از کودوم قصه ای
که خواستن عادته
نبودنت فاجعه
بودنت امنیت
بازهم فصل خزان مي آيد
راه پر خاطرهء مدرسه ام ، تو را به يادم آورد
ايستگاه پر از عابرها
تاريکي زودرس پنجره ها
لرزش و سوز و سرما
درگيري چشم تورا به يادم آورد
توقف ثانيه ها
سقوط برگ برگ زندگي ام
لبريز شدن از رنگ ها
وقت رسيدن تورابه يادم آورد
بعد از آن فرعي ها
بيد مجنون شده و زردوبلند
کوچه بر جا مانده با خاطره ها
آدرس قديمي تورا به يادم آورد
نيمکت پر از خط خطي عاطفه ها
هجم به يک باره واژه
لرزش حنجره ها
حرف هاي صميمي تو را به يادم آورد
تر شدن و نم نم ها
جفت شدن زير يه چتر
محو شدن توي تماس دستها
گرمي عشق تو را به يادم آورد
وحشت از فرداها
دست خالي
زيادي فاصله ها
هنگامه پر زدن تو را به يادم آورد ...
سلام
دادم نیستی
دو دست را بلند کن بلند شو وضو بگير
سبو وضو گرفته با شراب سرخ چشم تو
وضو گرفته با گلاب ناب سرخ چشم تو
بيا و سرمه اي به سايه هاي پلک شب بکش
و سرخي انار را به لب بزن به لب بکش
شراب مي دهند هان دو دست را سبو بگير
دو دست را بلند کن بلند شو وضو بگير
عبير و عود و مشک را سپند دانه دانه کن
چراغ داغ باغ را تجلي جوانه کن
طلوع دف شمس را به صبح من غزل بگو
دو بيت ازشکر بخوان سه مصرع از عسل بگو
شراب مي دهند هان دو دست را سبو بگير
دو دست را بلند کن بلند شو وضو بگير
به احترام نور او قيام کن قيام کن
در آسمان ترين زمين، ستاره زد سلام کن
*-*-*
امشب چه بزمی است!!
, Asalbanoo, gazall, magmagf,sise
Last edited by mohammad99; 29-09-2007 at 00:44.
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم....
بی تو،اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
مي رود ز يك سو،دلبر از سويي ديگر
جان ز تن برون گشت ،دلبرما ،دلبر كويي ديگر
درد از پس درد آيد فرود ،غم از پي غم
اشك من روان و جويي از پي جويي ديگر
بهاران خزان و آفتاب تموز گرديده خاموش
صبر مي خواهد اين دل و از پس آن حلاجي ديگر
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)