در شهر ما که هیچ پرستوی عاشقی...
با این همه شکارچی...اما چه می شود
قدری زبان دراز تر از شعر های پیش
قدری نهنگ باش به دریا که می شود
بی مهر مادرانه ی گندم چه می کنیم؟!
دستان سالخورده ی بابا که می شود
نان می خوریم نان! که از «آتش» هنوز گرم
ما را دلی ست همسفر ما که می شود