ز بس که سینه ما سوخت در وفا جستن
ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد
ادیم روی سهیلیم هر کجا بنمود
غلام چشمه عشقیم هر کجا بگشاد
پس دریچه دل صد در نهانی بود
که بسته بود خدا بنده خدا بگشاد
ز بس که سینه ما سوخت در وفا جستن
ز شرم ما عرق از صورت وفا بگشاد
ادیم روی سهیلیم هر کجا بنمود
غلام چشمه عشقیم هر کجا بگشاد
پس دریچه دل صد در نهانی بود
که بسته بود خدا بنده خدا بگشاد
Last edited by sise; 28-09-2007 at 18:54.
دیشب دوباره در من حسی عجیب گل کرد
رفتی تو از کنارم، اما چقدر دل سرد
باران گرفت و در مه من ماندم و خیالت
دیگر نمانده از تو جز رد پایی از درد
افتاده ام به پایت تا در شبم بمانی
رفتی خبر نداری تاریک ماندم و سرد
کوچیده ام به یادت در کوچه کوچه ی شهر
هر شب شبیه کولی، تنها وخسته، شبگرد
فالی زدم به نامت، نیت فقط تو بودی
حافظ ! بگو بمانم این بار زوج یا فرد
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینهی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم، لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خطّ امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمتزده یک شب بتاب
پرده برانداز ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعدهی دیدار ما ...
اي الهه ناز
با دل من بســـاز
كين غم جانگداز
برود ز برم
گـردل من نياسود
از گناه تو بود
بيا تا ز سر
گنهت گذرم
بــــاز ميكنم دست ياري بسويت دراز
بيا تا غم خود را با راز و نياز
ز خاطر ببرم
گــــر نكند تيرخشمت دلم را هدف
بخدا همچو مرغ پرشور و شعف
بسويت بپرم
آنكه او به غمت دل بندد چون من كيست
ناز تو بيش از اين بهر چيست
تو الهه نازي
در بزمم بنشين
من تورا وفادارم
بيا كه جز اين
نباشد هنرم
اين همه بي وفايي ندارد ثمر
بخدا اگر از من نگيري خبر
نيابي اثرم
*-*-*-
این mafmaf فامیلتونه؟
منعم مکن از صحبت احباب که بلبل
تا جان بودش باز نیاید ز بهاران
گر صید بتان شد دل من عیب مگیرید
آهو چه کند در نظر شیر شکاران
در بحر غم از سیل سرشکم نبود غم
کانرا که بود خرقه چه اندیشه ز باران
تا تاج سر از نعل سم رخش تو سازیم
یک راه عنان رنجه کن ای شاه سواران
گر نقش نگارین تو بینند ز حیرت
از دست بیفتد قلم نقش نگاران
از لعل تو دل بر نکنم زانکه بمستی
جز باده نباشد طلب باده گساران
خواجو چکنی ناله که پیش گل صد برگ
باشد بسحر باد هوا بانگ هزاران
نامد گه آن آخر
کز پرده برون آیی
آن روی بدان خوبی
در پرده نهان تا کی
در آرزوی رویت
ای آرزوی جانم
دل نوحه کنان تا چند،
جان نعرهزنان تا کی
بشکن به سر زلفت
این بند گران از دل
بر پای دل مسکین
این بند گران تا کی
دل بردن مشتاقان
از غیرت خود تا چند
خون خوردن و خاموشی
زین دلشدگان تا کی
ای پیر مناجاتی
در میکده رو بنشین
درباز دو عالم را
این سود و زیان تا کی
اندر حرم معنی
از کس نخرند دعوی
پس خرقه بر آتش نه
زین مدعیان تا کی
گر طالب دلداری
از کون و مکان بگذر
هست او ز مکان برتر
از کون و مکان تا کی
گر عاشق دلداری
ور سوختهی یاری
بی نام و نشان میرو
زین نام و نشان تا کی
گفتی به امید
تو بارت بکشم از جان
پس بارکش ار مردی
این بانگ و فغان تا کی
عطار همی بیند
کز بار غم عشقش
عمر ابدی یابد
عمر گذران تا کی
یار دگر داری اگر بیخبر وای من
تا به لبت بوسه زند بعد ازین جای من ...
چشم و دلم منتظره
آه من بی اثره
دو تا چشمام به دره
که تو پیدا بشی
دل میگه باز گریه کنم
ز غمت شکوه کنم
که تو رسوا بشی ...
من که در این شهر غریب عاشقی بی کَسَم
دونه خون اشک روون شد خدا مونسم
من نه چنانم که تويي تو نه چناني که منم
من نه برانم که تويي تو نه براني که منم
تو همه در خون مني
قبله گردون مني
گر بشوم ماهو زمين بيشتر از اني که منم
همچونسيم پا بپا تا گذرم زهر کجا
انقدر اهسته روم تا تو بداني که منم
چون شنوي بوي مرا از گلو باغو روشني
همچونسيم تن خود جايي کشاني که منم
تو همه در خون مني
قبله گردون مني
گر بشوم ماهو زمين بيشتر از اني که منم
مستيو من مست زتو سهوو خطا جست زتو
اون تن الوده به مي جايي رسانيکه منم
اون همه درد بيکسي عاشقيو بولهوسي
دم نزنم دم نزنم بسته زبانيکه منم
تو همه در خون مني
قبله گردون مني
گر بشوم ماهو زمين بيشتر از اني که منم
با خودت همدست شوي
باده خوري مست شوي
غافل از اين اسکلتو روحو روانيکه منم
وقت اذان چو ميرسد بوي تو و صدايتو
ميشکند ميشکند تابو توانيکه منم
تو همه در خون مني
قبله گردون مني
نگاه مي كنم
نمي بينم
چشم مرا هواي تو پر كرده
گوش مي كنم
نمي شنوم
گوش مرا صداي تو پر كرده
یارب چه بلا که عشق یارست...غافل از اين اسکلتو روحو روانيکه منم
وقت اذان چو ميرسد بوي تو و صدايتو
ميشکند ميشکند تابو توانيکه منم
تو همه در خون مني
قبله گردون مني
زو عقل به درد و جان فکارست
دل برد و جمال کرد پنهان
فریاد که ظلم آشکارست
گر جان منست ازو به جانم
من هیچ ندانم این چکارست
ناید بر من خیال او هیچ
وین هم ز خلاف روزگارست
کارم چو نگار نیست با او
زان بر رخ من ز خون نگارست
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)