دو صد بار ميكشتم اين زندگي را
اگر ميرسيدي به زور تو ، زورم !
كما اينكه اين زور را داشتم من
ولي تف بر اين قلب صاف و صبورم !
دو صد بار ميكشتم اين زندگي را
اگر ميرسيدي به زور تو ، زورم !
كما اينكه اين زور را داشتم من
ولي تف بر اين قلب صاف و صبورم !
ماه در پشت ابر پنهان است
نور مهتاب اسير زندان است
ابرها دست، دست هم دادند
حاصلش قطرههاي باران است
آه يک عدد رعد و برق وحشتناک
چشمهاي ستاره گريان است
آسمان! اندکي ترحّم کن
اين ترک خورده ها بيابان است
خشم خود را بهروي دريا ريز
نفس اين کوير، سوزان است
خاکها را جدا مکن ازهم
سيل، اينجا کمي گرانجان است
آه اي آسمان من، آرام
من نگاهم کمي پريشان است
شعر جالبی بود
تا اختیار کردم سر منزل رضا را
مملوک خویش دیدم فرماندهی قضا را
تا ترک جان نگفتم آسودهدل نخفتم
تا سیر خود نکردم، نشناختم خدا را
چون رو به دوست کردی، سر کن به جور دشمن
چون نام عشق بردی، آماده شو، بلا را
دردا که کشت ما را شیرین لبی که میگفت
من دادهام به عیسی انفاس جانفزا را
این ویرایش کردن رمق ادمو میگیره
Last edited by sise; 28-09-2007 at 01:35.
از آن دم كه شد آشنا با وجودم
سرشكي نهان در نگاه سرورم
چو روزم ، تبه كن تو ، روز « حقيقت »
كه پامال شد زير پايش غرورم
مثل شبنم رو پر گل من رو با خودت نگه دار
سینت رو گهواره ای کن، برای این تن تبدار
زیر سرو عاشقیمون، عطر موهات رو رها کن
یاس عاشقیت رو بگشا، من رو از خودم جدا کن
نه بالي كه پر گيرم آيم به سويت
نه بهر پذيرايي ات آشياني!
چه بهتر كه محروم سازم تو را من
ز ديدار خويش و از اين ميهماني
يا رب از ابر هدايت برسان بارانی
پيشتر زان که چو گردی ز ميان برخيزم
بر سر تربت من با می و مطرب بنشين
تا به بويت ز لحد رقص کنان برخيزم
=-=-=-=-=-=-=
hi
میان موج وحشتناکی از بیداد این دنیا
در اعماق دل آغشته با خونم
هزار درد دارم
درد دارم
سلام
مرگ پدر داغم کرد دوري او چه بي تابم کرد
پدر رفت و وجود نازنينش رخت بربست
امان از اين جدائي که قلبم سخت بشکست
پدرم تاج سرم بود که رفت
با رفتن او بود که وجودم هم برفت
پدرم نور ديده ي من بود پدرم
امان از دست اجل که ربودي پدرم
پدرم دختر تو منتظره
اي کاش دوباره مي ديدمت ،چشمام منتظره
پدرم از غم مرگ تو من داغ شدم
استخونم به حقيقت سوخت و بي تاب شدم
پدرم وقتي چشمهاي تو رو بوسيدم
اون نگاه نگرانت رو ديدم
غم عالم گرفت گرفت قلبم رو
آتيش زد همه وجودم رو
همه چيز خاک شد و خاکستر
آرزوهاي منم بر باد شد و گشتم از همه عالم تنهاتر
اين تو بودي که به شوق ديدنت برگشتم
اين تو بودي که براي دست بوسيدنت برگشتم
پدرم از غم مرگ تو طاقتم طاق شده
شب و روزم همه تار و قلبم بي تاب شده
پدر کجا رفتي و تنهام گذاشتي ؟
تو مگه اين دختر غمگينت و دوست نداشتي ؟
وقتي دستهاي مهربونتو تو دستام مي گرفتم
از شوق با تو بودن و حمايتت من پر مي گرفتم
پدر يادت براي من هميشه زنده ست
گرچه قلبم حالا شکسته ي شکسته ست
هر شب و روز با تو تو آسمونها حرف مي زنم
پي تو مي گردم از درد ضجه مي زنم
پدر قلبي دارم که پر از خونه
عجب دلي دارم فقط خدا مي دونه
قصه غصه هاي منو نشنيدي
اما همه سرگذشتمو از اشکام فهميدي
پدرم حالا ديگه بدون تو کجا برم
با کي بايد حرف بزنم ؟من که ديگه تو رو ندارم
پدرم تاج سرم
سايه ت کم شد از سرم
چه کنم ؟چه کار کنم ؟از خودم هم بي خبرم
پدرم واي پدرم
***
ان شالله خدا تمام دردا رو علاج کنه
من آن مرغ ابر آشيانم كه روزي
ببال شرف در هوا مي پريدم !
حيات دو صد مرغ بي بال وپر را
برغم هوس – از هوي مي خريدم
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)