تمام کوچه هایی که
هیچ وقت سر راهمان نبودند
ماتم زده اند
که چرا بهترین رد پاهای ممکن
هیچ کجای تنشان نیست
تمام کوچه هایی که
هیچ وقت سر راهمان نبودند
ماتم زده اند
که چرا بهترین رد پاهای ممکن
هیچ کجای تنشان نیست
برای من نوشتی :
می روم!
برای تو می نویسم:
هر که دلداده شد به دلدارش
ننشیند به قصد آزارش
برود چشم من به دنبالش
برود عشق من نگهدارش
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم!
چرا صدام کردی؟
چرا!
سراسیمه و مشتاق
سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و...
نیامدی!
نشان به آن نشان
که دو هزار سال ا میلاد مسیح می گذشت
و عصر
عصر والیوم بود
وفلسفه بود
و ساندویج دل وجگر!
دلم برای کسی تنگ است
که چشمهای قشنگش را
به عمق آبی دریا می دوخت
و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است
كسی كه خالی وجودم را از خود پر می كرد
هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتی رفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من میخواست تلافی بکنه
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
پس چشه هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلی هم آفتابی بود
اگه شب میرفتم و خورشید نبود
آسمون خوب میدونم مهتابی بود
دم رفتن کسی گفت سفر بخیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
چهره هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسائیکه واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
دم رفتن کسی گفت سفر به خیر
که واسم غریب و نا شناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه آرزوهاشو باخته بود
اگر تو فارغی از حال دوســتان یارا!
فراغت از تو میسر نمیشود ما را!
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش
بیان کند که چه بوده ست ناشکیبا را!
بیا که وقت بهار ست تا من و تو به هم
به دیگران بگذاریم باغ و صحــــــــــــرا را!
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار ســــــــــــــرو بالا را!؟
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبــــــا را!
نگفتمت که به یغما رود دلت "سعدی"
چو دل به عشق دهی دلبران یغما را!
گلبانگ + ؟ (اجرای دیگش که یادم نیست کجا و با چه اسمی بوده باحالتر از گلبانگه!) – با صدای محمد رضا شجریان بشنوید!
من گذشتم زخود وبی خود وتنها گشتم
درسراپرده ی شب محو تماشا گشتم
آدم ساده دلی بودم و حالم خوش بود
ناگهان دیدمت و عاشق لیلا گشتم
آتش عشق تو در خرمن جانم افتاد
همچو شمع سوختم وهمدم گرما گشتم
بعدازآن مثل اسیری شده ام درقفست
از غم دوری تو یکه و تنها گشتم
روزها درنظرم بود سیاه و تاریک
مهربان چشم تورا دیدم وبینا گشتم
باده ی عشق تو را از دو لبت نوشیدم
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بوَد
بیا که نامه اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم
به شور و شادی و شوق و شراره تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم
و زنده زنده در آغوش هم کباب شویم
و خنده، ...به فرهنگ مرده خواه کنیم
گناه ، نقطه آغاز عاشقی است، بیا
که شاید از سر این نقطه عزم راه کنیم
اگربه خاطر هم عاشقانه بر خیزیم
نمی رسیم به جایی که اشتباه کنیم
برای سرخوشی لحظه هات هم که شده
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ـ ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت
ـ چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما
چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته!
بزن تار و بزن تار!
بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار!
بزن تار و بزن تار!
برای کوچه غمگینم، برای خونه غمگینم
برای تو! برای من!
برای هر کی مثل ما داره میخونه غمگینم
بزن تار ای همیشه با من و از من قدیمی تر
واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم!
به راه عاشقی مردن، به خنجر دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست!
برای جاودان بودن، واسه عاشق دیگه راهی
بجز دل کندن از جون نیست!
بزن تا بخونم!
همینو میتونم...!
...
بزن تار – شعر از منصور تهرانی – با صدای هایده بشنوید!
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)