مرو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که علی خود همه شب زند در خانه ی گدا را
مرو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که علی خود همه شب زند در خانه ی گدا را
آيا هنوز عاشقم هستي
آنگاه كه سپيدي بر گيسوانم موج مي زند
...
آيا هنوز هم به ياد مي آوري
دختر جواني را
كه بردي
چون عروست
در يك روز باراني
در پاييز
آيا هنوز مرا سخت در آغوش مي فشاري
چون شب پيوندمان
يا ،از ياد خواهي برد
اولين روز ديدارمان را
در تابستان
هنگامي كه رزها شكوفه داده بودند
و پرندگان مي خواندند
آيا باز هم نواي خوش خنده هايمان
گوشت را مي نوازد
آيا هنوز هم به ياد داري
همه سالهاي شادي را كه در كنار هم سپري كرديم
...
قلبت را تا هميشه
برايم روشن بدار ...
روزها همه شب و همه جا همه فكرم اين است
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
حاجي باور كن مصراع اول رو فراموش كردم. حالا درسته بعد از مصراع دوم نوشتم ولي مصراع اول بود كه فراموش كردم.![]()
![]()
راستي چند بار اون پستت رو ويرايش كردي و به من فحش دادي ؟![]()
ميروم زديده ها نهان شومروزها همه شب و همه جا همه فكرم اين است
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ميروم که گريه در نهان کنم
يا مرا جدايي تو ميکشد
يا ترا دوباره مهربان کنم ...![]()
----------------
ماريو يو اينجا هم دست از اسپم بر نميداري ، اينجا محيط عارفانه اش بر من هم اثر کرد يو ديگه کي بيدي
آواتارت جديدت هم جلفه...
![]()
... ز دست ديده و دل هر دو فرياد
كه هر چه ديده بينه دل كنه ياد
بسازم خنجري نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
( شعر اگر چه معروف و همه بلدند ولي زيباست)
-----------
من هم همين رو ميگم. اون هم آخه مصرع اولش يادم نميومد. همش قاطي پاطي ميومد تو ذهنم.
اين آواتار و امضا هم بزودي برميگرده به همون قبلي. دي...... بهمن اسفند
دنيا ديگه مثل تو نداره
نداره نه ميتونه بياره
بگو بگو كدوم خيابونه
كه منو به تو ميتونه برسونه ؟
------------------
سلام بر جمع عرفا
؟
هنگ كردم.
من و تو هنگ می کنیم
تا چه باشد هنگیدن![]()
نمیدونم شوخی کردی یا جدی نوشتی اما درستش اینه:
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
هر کسی در حرم عشق تو محرم نشود
هر براهیم به درگاه تو ادهم نشود
با یزیدی و جنیدش بیاید تجرید
ترک و تجرید مشایخ به تو معلم نشود؟
آنچه در سر ضمایر بودش شیخ کبیر
هر کسی در سر اسرار مفهم نشود
تا ز دنیا نکند ترک سلاطین جهان
سالک راه و گزین همه عالم نشود
ترک دنیا نکنی نعمت عقبی طلبی؟
این دو عالم به تو یکجای مسلم نشود
دور از داستان خشم برف و سوز،
در کنار شعله ي آتش،
غصه مي گويد براي بچه هاي خود عمو نوروز،
«... گفته بودم زندگي زيباست.
گفته و ناگفته اي بس نکته ها کاينجاست.
آسمان باز؛
آفتاب زر؛
باغ هاي گل؛
دشت ها ي بي در و پيکر,
سربرون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهي در بلور آب؛
بوي عطر خاک باران خورده در کهسار؛
خواب گندم زارها در چشمه ي مهتاب؛
آمدن، رفتن، دويدن؛
عشق ورزيدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پاي شادي هاي مردم پاي کوبيدن؛
کار کردن، کار کردن؛
آرميدن،
چشم انداز بيابان هاي خشک و تشنه را ديدن،
جرعه هايي از سبوي تازه آب پاک نوشيدن،
گوسفندان را سحرگاهان به سوي کوه راندن،
هم نفس با بلبلان کوهي آوازه خواندن،
در تله افتاده آهو بچگان را شير دادن و رهانيدن،
نيم روز خستگي را در پناه دره ماندن؛
***
سلام
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)