سلام sise جان
شعر زيبايي بود
شاعرش رو هم معرفي ميكردي
تويي ان گوهر پاكيزه كه در عالم قدس
ذكر خير تو بود حاصل تسبيح ملك
سلام sise جان
شعر زيبايي بود
شاعرش رو هم معرفي ميكردي
تويي ان گوهر پاكيزه كه در عالم قدس
ذكر خير تو بود حاصل تسبيح ملك
Last edited by wordist; 24-09-2007 at 11:27.
دگر از بهر من زد دار عبرت سرو بالائي
حريفان ميکنيد امروز يا فردا تماشائي
یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش
می سپارم به تو از چشم حسود چمنش
گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفت دور فلک از جان و تنش
شده خلقت چو گريبان کش دلهاي همه
چون روان بر سر کويت نبود پاي همه
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
اون که امروز آشنامه ،اوج عشقش تو صدامه
می ره فردا بی بهونه،درد عشقو کی می دونه
درد عشقو کی می دونه ،وای
یه کاری کن خدایا من از این عشق جدا شم
نفرین به هرچی عشقه،می خوام عاشق نباشم
میان هستن و نیستن
فاصله ایست
که تنها حضور تو آن را
پر خواهد کرد
داد آگهیست چنانکه دانی
از زحمت حبس و فتنهی دام
آموخت همی که تا توانی
بیگاه مپر ببرزن و بام
هنگام بهار زندگانی
سرمست براغ و باغ مخرام
مرآت ذوالجلال علی کز ره یقین
ایینه ای چواو به بر ذوالجلال نیست
هم اکنون 2 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 2 مهمان)